من این روزا به تمام کار های که میتوانستم انجام بدم ندادم، به تمام سخت کوشی های که میتوانستم بکنم و نکردم، فکر می‌کنم و داغون میشم
اگر به آرزوی نرسیدم اگر از رویای لذت نبردم خودم مقصیرم و به هیچ کسی جز خودم دخلِ نداره من خودم مسببم فقط خودم.

#معصومه_شریفی

*🌱|دوازهمین نامه|🌱*

من به تو خیلی ارادت دارم

شبی گذشته که خوابت را دیدم
دوست داشتم تمام خلقت و مخصوصا این زمانِ نادیده‌ی ناایستاده از حرکت بیفتد،
دوست داشتم بیشتر بگریم، بیشتر بخندم وبیشتر خودم را کنارت ببینم، بیشتر تو را استشمام کنم، بیشتر نگاهت کنم، و بیشتر دوستت داشته باشم، اما؛ جز بیشتر گریستن دیگر کاری نکردم. ولی توانستم اندکِ از عطرت را بردارم،
شاید سعادت اینکه تو را بیشتر داشته باشم را نداشتم، ولی همین هم تا اخری عمر برایم کفایت می‌کند که از #خونِ شیرین و گوهر باری تو هستم.
آری):
تو برایم آنقدر مقدس بودی که کفش هایت را روی تاقچه‌ی دلم می‌گذاشتم و اجازه نمیدادم که هیچ گرد و خاکِ روی آن‌ها بنشیند.
حتی یادت هم میتواند بر دلِ به مرداب نشسته‌ام مشتِ خوشی بکوبد
حالا در فکری اینم اگر می‌بودی چه می‌شد...

|برسد به عزیزی که ساکنِ بهشت است|•'°

🌱{هشتاد و نُه روزی تابستان را برای نامه می‌نویسم} 🌱**#معصومه_شریفی

آنه‌ی عزیزم دلیل اینکه اینقدر دوستت دارم همان نقطه‌ی مشترک مان است من هم طبیعت را بیش از حدی طبیعی اش دوست دارم و پرنده‌گان را معجزه می‌دانم و سپیدارانِ سر به هوا را هدیه‌ی از سوی خداوندی ولا مقام می‌دانم برگ‌های سبزی درخت گیلاس را شال سبزی نو عروسی می‌دانم که بر سر انداخته و از باد‌های موسومی تابستان دلروبای می‌کند.
آنه‌، آنه‌ی عزیز! کاش می‌شد با تو به جنگلِ بزرگ که در کناری خود دریاچه‌ی نسبتاً کوچک با یک کلبه‌ی ساخته شده از درخت چنار سفر می‌داشتم.
مطمئنن خیلی خوش می‌گذشت
چون من برایت از گل‌های وحشی کناره های جنگل
یک تاجِ قشنگ درست می‌کردم):#معصومه_شریفی برای آنه‌ی عزیز یا همان آنشرلی و میتوانید جودی آبوت هم بنامید):

**برای خودت وقت بذار تا دوباره خودت شوی.

لاله دلیا

پ ن:
این واقعا یکی از بهترین چیزای بود که خواندم):**

#رباعی من شاعرم و مقصدی شعرم تویی
زیبایی آرایه‌ی شعرم تویی
جز وصف نگاه‌ی تو کارم چه‌ است؟
ای سوره‌ی عشق لذتِ شعرم تویی✍️معصومه"شریفی"

#تازه‌ ***رباعی

با شعر و غزل خو گرفت‌ست دل من
دردی شبیه قو گرفت ‌ست دل من
از خیر سرت بگذر زین رنج دیده
حالا که اندوه گرفت‌ست دل من***

✍️معصومه"شریفی"

*🥀🥀

گفت: عشق به بیراهه میبردت
نشود دچار شوی.
و دیگری زیر لب گفت: دروغ است، دروغ.
گفت: روزی میرسد که هیچ راستی را به اندازه‌ی این دروغ باور نداشته باشی حتی اگر دروغ‌ام باشد،
و دیگری حالا میگوید: دروغ بود؛ اما راست میگفت، دیگر هیچ چیزی را به اندازه ان دروغ باور نمی کنم*✍️معصومه"شریفی"

اگه افکار منفی اذیت تان میکنه.
اگه آشفتگی روحی اذیت تان میکنه.

برای رها شدن حتما سر بزنيد ...🌱♥️
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

https://t.me/+tgTXlTkhdJE5ZDNl
https://t.me/+tgTXlTkhdJE5ZDNl
https://t.me/+tgTXlTkhdJE5ZDNl

طبیب خود باشید☝️