Last updated 1 year, 2 months ago
وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️
Last updated 1 year, 3 months ago
بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 3 weeks, 5 days ago
موج ملخ را ذهن گندمزار میفهمد
ویران شدن را مانده در آوار میفهمد
صدها کویر لوت درمن سربرآورده ست
خوارم فقط حال دلم را خار میفهمد!!!
حس میکنم سیمرغم اما بی پر و بالم
بیمنطقم ضعف مرا عطار میفهمد!
واگویههایم بر زبان بغضها جاریست
راز دلم را مخزن الاسرار میفهمد
شاید خدا باشم غزل هم سورهام باشد
منصورم و این را طناب دار میفهمد
بگذار کام از من بگیرد! آخرین بارست
دلخوش به عزرائیلم و انگار میفهمد.....
**ای فکر شعلهور به سرم میزنی چرا؟
آتش به هیزم جگرم میزنی چرا؟
من موریانهخوردهی پوسیده از غمم
افتادهام خودم، تبرم میزنی چرا؟
لبخند تو تمامی شیرینی من است
چوب حراج بر شکرم میزنی چرا؟
جان میکنم خودم تک و تنها در این قفس
تیر اینقَدَر به بال و پرم میزانی چرا؟
من عاشقم که حرف به گوشم نمیرود
سیلی بگو به گوش کرم میزنی چرا؟
ای عشق! من اسیر تو هستم، همین و بس
از خیر تو نمیگذرم... میزنی چرا؟**#علی_فردوسی@joreah_noosh
**سهمِ دلِ هر آدمِ دلتنگْ سکوت است
تا قسمتِ آئینهی بر سنگْ سکوت است
ای شهر ! قضاوت نکنیدم که در اینجا
کارِ دلِ قربانیِ نیرنگْ سکوت است
شرمنده که با اهلِ تملُّق ننشستیم
در بزمِ غزلْ پاسخِ الدنگْ سکوت است
گُلْ صدرنشینِ لبِ مُرداب نبودهست
پروانهترین حالتِ هر جنگْ سکوت است
مصداقِ صداقت تهِ پرواز به قاف است
سهمِ نفسِ زخمیِ فرهنگْ سکوت است** #جابر_ترمک@joreah_noosh
**
صبح، برمیخیزی از جا، قیصری افتاده است!
شب میآسایی، امیرِ دیگری افتاده است!
صبحدم، خورشید چون سر میزند از خاوران
عصر، گوی آتشین در کشوری افتاده است...
"چشمِ آسایش چه داری از سپهرِ تیزرو؟!"
سر بجنبانی کلاهی از سری افتاده است!
از مَنَت سخت است؟ از داودِ سلجوقی بپرس...
تا ضعیفی بَر نشیند، سنجری افتاده است!
رفته در طومارِ ظالم، خونِ مظلومان چو نفت
شعلهای در وِی زِ آهِ مادری افتاده است!
گوش، چون سنگین شود از راه میمانَد رحیل
هرکجا کَشتی فرو شد، لنگری افتاده است!
آه ای اسفندیار! از چشمِ خود غافل شدی...
راست میبینم که در آتش، پَری افتاده است!!**#حسین_جنتی@joreah_noosh
**چيزی كه از من خواستی جز دل بريدن نيست
چيزی مخواه از من كه در اندازهی من نيست
دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان !
چيزی كه در دريا نباشد در تو قطعاً نيست
گاهی برای گريه كردن بس كه تنهايی
جايی برايت بهتر از آغوش دشمن نيست
چيزي نميبينيم جز تاريكی و اندوه
در زندگی وقتی چراغ مرگ روشن نيست
پيراهنم روزی گواهی میدهد پاكم
ای عشق خيلی وقتها پاكی به دامن نيست**#حسین_زحمتکش@joreah_noosh
**شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است
برگ می ریزد، ستیزش با خزان بی فایده است
باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم
در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده است
بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده است
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم
سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است
تیر از جایی که فکرش را نمی کردم رسید
دوری از آن دلبر ابروکمان بی فایده است
در من ِ عاشق توان ِ ذره ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده است
از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند
حرف موسی را نمی فهمد شبان، بی فایده است
من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می گردم اما همچنان بی فایده است**#كاظمبهمني@joreah_noosh
**از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند
روزی همین مردم که سنگم میزنند از رشک
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند**#فاضل_نظری@joreah_noosh
**شلّیک می شوند به سویت فشنگ ها
از لولـــه هــــای سرد و سیاه تفنگ ها
جنگل به جنگل از پی چشمت دویده اند
دنبــــال ردّ پــــات تمـــــام پلنگ هــــا
از آن شبی که از سر این کوچه رد شدی
افتاده است خــــون بـه دل پاره سنگ ها
محصول با سلیقه ی دست ظریف توست
بـــر صورتت حمــــاسه ی ترکیب رنگ هـا
«ما را دمـــاغ جنگ و سر کارزار»هست
وقتی به کام توست سر انجام جنگ ها
از خود گذشتن است به پرواز دوستان
تعبـــیر عاشقـــــانه ی الّاکلنگ هـــا
معتاد عشق تو منم و شببهشب تو را
تزریـــق می کنم بـــه رگــم با سرنگ ها**#حمیدچشمآور@joreah_noosh
.
با آن صدای پر شرار و سکر آگینت
مانند وهمی از خیالاتم گذر کردی
نوشیدمت لاجرعه و دیگر نفهمدم
تو با کدامین جرعه ات در من اثر کردی؟
من تکه سنگی بودم از روح زنی مرده
که در نبود کودکانش چشمه می زایید
تو رد شدی از رودهایش آب نوشیدی
تو رد شدی و چشم او را چشمهتر کردی
هی رنگ دانه های غمگینم عوض میشد
در پیکر من زخمهای کهنه گل کردند
از عطر تو رویید در من دختری تازه..
خواب رسوبین تنم را بارور کردی..
پس ساقه های نورسی، از من دمیدند و
تا قله های رازناک قاف رقصیدند
تا خوشه های سالکی که خوب می دانند
این شاخه ی خشکیده را تو پرثمر کردی...
این شاخهی خشکیده که یک روز سنگی بود
آن سنگچخماقی که اخگر در نهادش داشت
یک روز آتش زد تمام کوهسارش را
وقتی به آتشدان ِ چشمانش نظر کردی
حالا مرا یاد تو دارد می برد با خود
یاد تو که در صخره های دور با من بود
یک تکه ام را در میان کولهبار تو_
جا ماندم و بردی و با خود همسفر کردی...
**ببین در دست طوفان بادبادکها نمیخندند
درختان هم به سرسبزی پیچکها نمیخندند
بترس از خط لبخندی که این دزدان به رخ دارند
در این بازار بیمنظور قلکها نمیخندند
زمین بیثمر دیگر نگهبانی نمیخواهد
به این بیحاصلی آیا مترسکها نمیخندند؟
اگر همدرد من باشی به احوالم نمیخندی
که دلقکها به روی سرخ دلقکها نمیخندند
به بخت خویش میخندم که باید شادمان باشم
وگرنه از سر رغبت عروسکها نمیخندند
از اینزندان به آنزندان، بهاینترتیب معلوماست
چرا در لحظهی میلاد کودکها نمیخندند**#مجید_ترکابادی@joreah_noosh
Last updated 1 year, 2 months ago
وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️
Last updated 1 year, 3 months ago
بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 3 weeks, 5 days ago