꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 5 days, 12 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 5 hours ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 3 months, 3 weeks ago
در انتظار دیدن آرامش.
زندگی یک جاده بود و اینجا و آنجا، دستاندازهای پنهان و آشکار و بزرگ و کوچک داشت. این را در آن خانه یاد گرفتم.
دیدن رخ او؟
بلاخره جان به این تن باز میگردد...
تاحالا شده تمام تنت از ندیدن کسی درد کنه؟
تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را.
تمام تنم از ندیدنت درد میکند.
چشم قشنگ من...
"وبا" کمتر از "عبا" آدم کشته...
و من چقدر آرزو داشتم که باز در آن دنیای بیبعد بلغزم. به آرامی و سبکی، بیآنکه از آنهمه پله بروم و نفسم به شماره بیافتد، بالا و بالاتر بروم و به آن ابرهای سفید و رنگینکمان بزرگ و پررنگ و آسمان آبی زلال برسم. اما میدانستم که نمیتوانم از آن همه پله بالا بروم. آن بار سنگین و بوی ناگرفته روی شانههایم بود.
و زانوهایم تا میشد. ابرهای انبوه تمامی آسمان را پوشانده بود و باد در بلندترین قلهها خفته بود.
کلماتی که در درونم خفته بودند، گاه سر برمیدارند و گاه کاکل میافشانند و میافتند و برمیخیزند و باز میافتند و برمیخیزند.
کجا میتوانست برود؟ دستهاش انگار دو تکه چوب بود رها شده، یا شکسته و آویخته از شانهها. برای همین است شاید سیگار میکشید و یا میرفت یک جایی، پشت میزی مینشست و آرنجهایش را میگذاشت روی میز و یک چایی میخورد.
-هاشمنیا
برای ما هنوز مشخص نشده که سوختن ستمگر در دوزخ آن دنیا چه سودی برای مردم این دنیا دارد.
-نیچه
آدمها مرا میترسانند، افکار مرا میترسانند، کل این زندگی مرا میترساند، حتی نمیدانم دارم تبدیل به چی میشوم، چیزی که الان شدهام مرا میترساند.
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 5 days, 12 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 5 hours ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 3 months, 3 weeks ago