پی ام سی موزیک | PMC MUSIC
.
تعرفه تبلیغات:
@pmc_ads
.
معدن انیمیشن های قدیمی و جدید🥰🔥😍
⚠️ Please Note that this Channel is Not Against Copyright Law and No Pornography is Published and is Law-Abiding.
Last updated 1 week, 2 days ago
های گایز?
فیک #Lonely_star پارت بعدیش هفته آینده آپ میشه بخاطر امتحانات ادمین??
فیک هیولا زیبا هم فعلا آپ نمیشه?
وانشات دوست خاص با کاپل تهجین(تهیونگ و جین) بزودی آپ میشه?
——————«•»——————
╓ #Kookmin ??╖
┊ @BangTan_TweetT?ˎˊ˗
◢نام فیک : The Penman
◢کاپل : Kookmin
◢ژانر : جنایی/عاشقانه/اسمات
◢پارت : 2
——————«•»——————
«لینک ناشناس»
——————«•»——————
╓ #BoSi ? #Fic ╖
┊ @BangTan_TweetT? ˎˊ˗
#Fic
#Beautiful_Monster
#Part_4
——————«•»——————
╓ #Vmin ??╖
┊ @BangTan_TweetT?ˎˊ˗
◢نام فیک : Beautiful monster
◢کاپل : Vmin
◢ژانر : عاشقانه / انگست / اسمات
◢پارت : 4
——————«•»——————
«لینک ناشناس»
——————«•»——————
╓ #Ella ⛓ ╖
┊ @BangTan_TweetT? ˎˊ˗
——————«•»——————
╓ #Kookmin ??╖
┊ @BangTan_TweetT?ˎˊ˗
◢نام فیک : The Penman
◢کاپل : Kookmin
◢ژانر : جنایی/عاشقانه/اسمات
◢پارت : 1
——————«•»——————
«لینک ناشناس»
——————«•»——————
╓ #BoSi ? #Fic ╖
┊ @BangTan_TweetT? ˎˊ˗
#Lonely_star
#part_7
چند دقیقه بعد از قطع کردن تلفن، رئیس آدرس رو براش فرستاد و خیلی تاکید کرد که حتما راس ساعت اونجا باش.
لیسا با خوشحالی از تخت بلند شد و سمت آشپز خونه رفت و پدرش رو بغل کرد. باهم صبحانه خوردند. پدر که میدونست لیسا خیلی به گل ها علاقه داره چند تا گلدون خریده بود باهم تویِ گلدون ها گل کاشتند، کیک پختند وفیلم تماشا کردند.
لیسا خیلی خوشحال بود که بابا به خونه برگشته. وقتی بابا بود خونه برایِ لیسا بهشت بود.
لیسا و بابا عادت داشتند قبل از خواب نیم ساعت پیاده روی کنند. اون شب هم مثل همیشه برایِ پیاده روی شبانه به پارک جنگلی نزدیک خونه رفتند، بعد از برگشتن لیسا سریع آمادهیِ خواب شد، برایِ قرار فردا خیلی هیجان زده بود، باخودش گفت فردا اگر کار رو گرفت همه چیز رو برایِ پدرش تعریف میکنه، تویِ همین فکر ها بود که چشم هاش به خواب رفت.
+دخترم صدای آلارم گوشیت کلِ همسایه هارو بیدار کرد نمیخوای بلند شی؟!
لیسا به زور چشم هاش روباز کرد و دید پدر با لباس خواب و چشم بندی که روی پیشونیشِ بالای سرش ایستاده.
لیسا مثلِ برق گرفته ها از تخت پرید.
-بابا ساعت چنده؟!
+لیسا صد بار بهت گفتم وقتی بیدار میشی آروم از روی تخت بلند شو...
-باشه باشه... من امروز باید زود تر برم محل کار... تو به ادامه خوابت برس بابا جون.
بعد بوسه ای روی صورت پدر نشوند و سریع رفت به دستشویی.
خیلی زود حاضر شد، قبل از خروج از خونه نگاهِ کوتاهی توی آیینه به خودش انداخت. همیشه لباس هایِ رسمی رو دوست داشت، اما فقط برایِ یک ساعت!
سوار ماشین شد، ساعت رو نگاه کرد ۷ و نیم بود، خیالش راحت شد که به موقع میرسه.
وقتی رسید آدرس رو دوباره چک کرد، بعد از وارد شدن به ساختمون، نگهبان ایستاد و با احترام سلام کرد:
+بفرمایید خانومِ لیسا طبقه هفتم.
لیسا جواب سلامش رو داد و تشکر کرد، همه چیز دقیق و از قبل هماهنگ شده بود.
پشت در دفتر که ایستاد در براش باز شد. رفت داخل دفتر، خیلی بزرگ و خلوت بود وفقط یک میز بزرگ وجود داشت که خانومی با ظاهری شیک پشتش ایستاده بود و با لبخند به لیسا نگاه میکرد.
+خوش آمدید خانومِ لیسا، جنابِ جونگکوک توی اتاقشون منتظر شما هستند.
بعد با اشاره دست گفت:
+اتاقِ انتهایِ این راهرو.
لیسا با لبخند تشکر کرد و رفت به سمت اتاق، استرس داشت و فکر میکرد الان با یک مردِ عصا قورت داده و اتو کشیده روبه رو میشه که فقط میخواد براش خط و نشون بکشه!
وقتی پشت درِ اتاق رسید، صدای جونگکوک رو میشنید که داشت بلند بلند با تلفن حرف میزد.
در زد اما درو باز نکرد، دوباره در زد جونگکوک در رو براش باز کرد و بدون اینکه بهش نگاه کنه همونطور که با تلفن حرف میزد سمت میزش رفت و تند تند دفتری رو ورق زد، بعد دوباره شروع کرد به راه رفتن توی اتاق.
لیسا با تعجب بهش نگاه میکرد، یک مرد جوان بود که خیلی خوش تیپ به نظر میومد و اصلا شبیه تصورات چند لحظه پیشِ لیسا نبود.
جونگکوک تلفن رو از گوشش دور کرد و آروم رو به لیسا گفت:
+بشین الان تموم میشه.
لیسا نشست و دوباره حرکات جونگکوک رو نگاه کرد. جونگکوک با حالت کلافگی گفت:
+نگران نباش نویل، دستیارم هست اون بهت کمک میکنه. من باید این سفر رو برم اما هیچ تغییری در برنامه تو به وجود نمیاد من خودم حواسم به همه چیز هست.
بعد از حدود پنج دقیقه حرف زدن تلفن رو قطع کرد و انداختش روی میز و دستاش رو به صورتش کشید.
+هوفف اصلا متوجه نمیشه من چیمیگم.
بعد نزدیک لیسا اومد و دستش رو دراز کرد.
+سلام لیسا، خوش اومدی.
لیسا دست داد و تشکر کرد، جونگکوک پشت میزش نشست و گفت:
+من تابه حال دستیار نداشتم اما هفته بعد سفر ضروری به خارج از کشور دارم و نمیتونم از اونجا همه کار هارو هندل کنم.
اگر میخوای این کار رو داشته باشی باید همیشه در دسترس باشی... همیشه.
بعد مکث کوتاهی کرد، نگاهی به ساعت انداخت و ادامه داد:
+وقتی کاری رو بهت میسپارم، بهم نمیگی چه جوری، خودت باید یک راهی براش پیدا کنی و بدونِ هیچ اشتباهی انجامش بدی.
تو دنیایی که قراره واردش بشی اصلا جایی برایِ اشتباه نیست! رسانه ها منتظر کوچیک ترین چیز هان تا مثل بمب خبرش رو منفجر کنن. گوشیت باید همیشه روشن باشه، صبح، ظهر، شب، نصف شب... هروقت که باهات تماس گرفتم باید فورا هرکاری که بهت میگم رو انجام بدی. باید صبح ها زودتر از من اینجا باشی و گاهی شب ها باید تا دیر وقت کار کنی.
بعد خم شد و از کشو کاغذی رو درآورد و روبه رویِ لیسا گرفت:
+این قرار داد کوتاه مدت برایِ یک ماهه، اگر مایل به همکاری هستی اینو امضا کن تا بعد اگر از کارت راضی بودم باهم یک قرارداد بلند مدت تنظیم میکنیم...
◢نام فیک : Lonely star
◢کاپل : tealisa
◢ژانر : عاشقانه / درام
◢پارت : 7
——————«•»——————
╓ #Ema ⭐️ ╖
┊ @BangTan_TweetT? ˎˊ˗
پی ام سی موزیک | PMC MUSIC
.
تعرفه تبلیغات:
@pmc_ads
.
معدن انیمیشن های قدیمی و جدید🥰🔥😍
⚠️ Please Note that this Channel is Not Against Copyright Law and No Pornography is Published and is Law-Abiding.
Last updated 1 week, 2 days ago