جای پا جویان

Description
hamedzp.ir
@hamed7zp
Advertising
We recommend to visit

Ads $ : @Fuckyounamei
Real Trap Shit

Last updated 8 months, 2 weeks ago

Hamster - tap Swap
فروش فیلتر شکن بدون قطعی
تضمینی، پر سرعت و بهترین کیفیت

@MerlinVpnOrder

Unknown Message :

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-512912-gzSpIVE

Last updated 2 months, 3 weeks ago

Last updated 1 month, 2 weeks ago

2 weeks, 6 days ago

ارض موعود یا ارض مشروع ۳

▫️لویناس در چند نقطه از متن با اشاره به نزاع اسراییل و مسلمانان آن را با تورات مقایسه می‌کند. در جایی کوچک شمرده شدن توسط کشورهای همسایه‌ی اسراییل را شبیه می‌داند به ملخ انگاشته شدن یهودیان توسط کنعانیان و می‌گوید وقتی اسرائیل خود را علیه همسایگان مسلح می کند، صلح طلبان می‌پرسند: از کجا می دانید که همسایگان شما نمی‌خواهند با شما صلح کنند؟ پاسخ در تورات است. چون همسایگان، ما را ملخ می‌انگارند.

▫️اما پرسش نهایی؛ آیا ما یهودیان حق داریم زمینی را که صاحب سکنه است به تصرف خود درآوریم؟ این پرسش، همان پرسش امروز صهیونیسم نیز هست. لویناس پاسخ می‌دهد که گاهی برتری داشتن در اخلاق، انسان‌ها را صاحب حقوقی نسبت به دیگران می‌کند. اما مهم آن است که برتری اخلاقی در چه موردی باشد. هر برتری اخلاقی‌ای نمی‌تواند حق تصاحب سرزمین دیگران را فراهم کند. از متن تورات برمی‌آید که سرزمین موعود قابلیت‌هایی دارد که محقق شدن آن‌ها تنها از یهودیان برمی‌آید. اما این برتری اخلاقی، ذاتی یهودیان نیست. کمااینکه رذایل اخلاقی برای شخصیت‌های یهودی در خود متون ایشان کم ذکر نشده است.

▫️لویناس از تفسیر بهره می‌گیرد؛ "ما به این سرزمین می رویم تا به آسمان صعود کنیم." ما زمین را آن‌طور که معمولاً در تملک است، در تملک نخواهیم داشت. ما در این سرزمین، جامعه‌ی عادلانه‌ای خواهیم ساخت.
و بعد از خود می‌پرسد اما آیا این توجیه، حربه‌ای به دست استعمارگران نیست تا برای فتح همه‌ی جهان، تشکیل جامعه عادلانه را بهانه کنند؛ پاسخ او دور از حد انتظار است؛ آنچه ما تورات می نامیم هنجارهایی را برای عدالت بشری فراهم می کند. به نام این عدالت جهانی است که بنی‌اسرائیل ادعای سرزمین اسرائیل را دارند و نه به نام عدالتی ملی و یا غیر آن.

▫️آن‌ها می‌خواهند عدالتی جهانی برقرار کنند پس حق اخلاقی نسبت به سرزمین موعود دارند! حتما جایی خاص است. کشوری است که اگر ساکنانش ظلم کنند آن‌ها را بالا می‌آورد. هیچ کشور دیگری مانند آن وجود ندارد. پس یهودیان مسئولیتی را بر عهده گرفته‌اند؛ در صورتی که ظلم کردند با تبعید شدن از این سرزمین، تاوان بپردازند. فقط کسانی حق ورود به این وطن را دارند که همیشه حاضرند عواقب اعمالشان را با تبعید شدن از آن بپذیرند. گویی این زمین نسخه‌ای از همان بهشت است که با اولین گناه، آدم و حوا را بیرون کرد.

▫️لویناس حالا به نظر خود، تصرف سرزمین موعود را مبدل به یک وظیفه اخلاقی برای یهودیان کرده است. پس دوباره می‌پرسد جرم جاسوسان چه بود؟ چرا بی‌رحمانه عذاب شدند؟ مگر جز واقعیت گفته بودند؟ پاسخ می‎‌دهد شاید گناه ایشان این بود که بیش از حد، پاک بودند و فکر می‌کردند که حقی بر این سرزمین ندارند!

▫️آیا میان خشونت روزافزون اسرائیل و متن مقدس یهود ارتباطی هست؟ حالا با خواندن تفسیر لویناس، حدس پاسخ، دشوار نیست.

@jayePaJooyan

2 weeks, 6 days ago

ارض موعود یا ارض مشروع ۲

▫️لویناس کتابی دارد با عنوان «Four Talmudic Readings» که بعدا پنج قرائت تلمودی دیگر هم به آن افزوده شد. او تفسیری نو از تورات و متن تلمود ارایه می‌نماید و متن را برای مسائل سیاسی و اخلاقی روز زنده و کارآمد نشان می‌دهد. در زیر گزارشی‌ست از یکی از سخنرانی‌های منتشر شده در کتاب با نام ارض موعود یا ارض مشروع. سخنرانی او در محفل روشنفکران یهودی در پاریس و دقیقا در ارتباط با موضوع اسراییل است. دو سال پیش از جنگ اسراییل با اعراب. این ارایه بعدا در مجلدی با نام اسراییل در آگاهی یهود چاپ می‌شود.

▫️تورات در سِفر اعداد و تثنیه داستان مواجهه‌ی یهود با کنعانیان را شرح می‌دهد. آن‌ها پس از ترک مصر با وعده‌ی سرزمین موعود، سختی‌های بسیاری را تجربه کرده‌اند بارها گفته‌ند ای کاش در مصر مانده بودیم و رنج آوارگی را نمی‌چشیدیم. حالا به نزدیکی سرزمین موعود رسیده‌ند و وقت تحقق وعده‌ی موسی و یهوه‌ست. مردانی از یهود به انتخاب موسی به سوی کنعان گسیل می‌شوند تا سر از کار فلسطینیان درآورند. تورات در مورد فرمان فرستادن آن‌ها دچار تضاد است. یک بار در ۱۳/۱ اعداد، فرمان جاسوسی را صادره از یهوه می‌داند و یک بار در ۱/۲۳ تثنیه آن را پیشنهاد خود مردان یهود. فرستادگان به کنعان می‌روند، آنجا را سرزمینی آباد با مردانی بسیار بزرگ و پرزور می‌یابند، آنچنان که در برابر برخی از آن‌ها به اندازه‌ی یک ملخ هستند. پس از چهل روز باز می‌گردند و از حمله به کنعان انذار می‌دهند. یهودیان ناامید می‌شوند و با گریه، وعده‌ی سرزمین موعود را از دست رفته می‌بینند. یهوه، جاسوسان را بابت ترساندن قومش عذاب می‌کند. طاعون گرفتند و زبان‌هاشان تا سر ناف دراز شد. او تصمیم می‌گیرد سی و نه سال دیگر، قوم یهود را آواره نگاه دارد.

▫️سخنرانی لویناس، درگیر با این سه پرسش اساسی‌ست؛ مبتنی بر تفسیر، جاسوسان از چه ترسیدند و چرا عذاب شدند و یک پرسش کلامی-فلسفی؛ آیا ما حق داریم سرزمین دیگران را اشغال کنیم؟

▫️چرا جاسوسان عذاب شدند؟ لویناس دو پاسخ سنتی را نقل و سپس نقد می‌کند، یکی آن که آنان نیتهای پلیدی داشتند و دیگری اینکه از نام جاسوسان پیداست، سرنوشت ایشان، چنین نوشته شده بود تا نفاق در نام و عمل ایشان باشد. به نظر لویناس هر دو پاسخ دچار ضعف‌ند اول آن که مفسرین نیت‌ جاسوسان را از کجای متن استخراج می‌کنند و ثانیا این که اسامی جاسوسان، معانی متعددی دارد و نمی‌توان معانی مثبت را نادیده گرفت. پس چرا عذاب شدند؟ پاسخ می‌دهد چون با حمله به فلسطین مخالفت کردند و این اعتراض، معنایی داشت: بحران بی‌خدایی، بحرانی بسیار جدی تر از بحران گوساله طلایی. گوساله طلایی هنوز داخل در مذهب بود؛ آنجا تنها، جای دو خدا عوض شد. اما با این مخالفت جاسوسان چیزی باقی نمی‌ماند. چون اینان با خود صفت الوهیت خدا در افتاده‌اند. که اگر وعده‌ی موسی و یهوه محقق نشود، خدا و پیامبرش فریبکار بوده‌ند و امیدواری به آن‌ها بی‌فایده.

▫️چه چیزی جاسوسان را به ترس انداخته است؟ لویناس چند احتمال ذکر می‌کند. آنها آبادی فلسطین و عظمت برخی مردان آن را دیدند. خورشید برای برخی از فلسطینیان، همچون گردنبدی زینتی بود، دیدند که چه طور ترکیب آسمان و زمین، قدرتی مشرکانه و آبادگر می‌آفریند. چیزی که بنا بود تنها با خواندن یهوه برای یهودیان امکان‌پذیر شود اما شگفت‌ آنکه نه فقط در بابل و در مصر بدون یهوه حاصل شده بود حالا در میان کنعانیان نیز آشکار است؛ واقعیت اضطراب آفرین مدنیت برای دوازده دامدار کوچ‌نشین. حالا با خدایی که حداکثر جلوه‌ش شبیه به ابر است چه طور این کنعانیان را راضی به دینداری کنیم؟ نه فقط بر آنان غلبه نخواهیم کرد که اگر زنده هم بمانیم دین فرزندانمان را قربانی کرده‌ایم.
یا شاید جاسوسان با خود گفته‌ند آیا حق دارند چیزی را که توسط دیگران و با این شکوه ساخته شده است تصرف کنند؟ لویناس روشن نمی‌کند از کدام بخش گفتگوهای توراتی چنین وجدان اخلاقی را دریافت کرده است. متن تورات تنها از قدرت فلسطینیان متعجب است.

@jayePaJooyan

2 months ago

احسن القصص

▫️تنومندی گیلگمش، تمایلِ الهه‌ی عشق؛ ایشتار را برمی‌انگیزد. ایشتار، خود را به او عرضه می‌کند. گیلگمش، عشق‌های پیشین الهه عشق را به یاد می‌آورد، از سرنوشت تاریک آن‌ها می‌گوید و نزدیک نمی‌شود. ایشتار، خشمگین، به پدرش آنو، می‌گوید: گیلگمش به ما توهین کرده است. آنو پاسخ می‌دهد: اما آیا این تو نبودی که ابتدا او را تحریک کردی. با وجود علم به فتنه‌ی دختر، آنو برای گیلگمش، عذاب می‌فرستد. گیلگمش از این مجازات (ثور) می‌رهد و بعدا در پایان داستان، حاکمی خردمند برای مردم خویش می‌گردد «بخشی از افسانه گیلگمش، بابل. حدود ۴۰۰۰ سال پیش»

▫️آنپو و باتا دو برادرند. آنپو؛ برادر بزرگتر، ازدواج کرده و همسرش می‌کوشد تا برادر کوچکتر؛ باتا را اغوا کند. باتا او را پس می‌زند. زن، ماجرا را برای شوهرش، وارونه تعریف می‌کند که باتا قصد اغوای او داشته اما در برابرش مقاومت کرده و از او کتک خورده است. آنپو، خشمگین برای کشتن برادر، تلاش می‌کند و باتا می‌گریزد. زمانی می‌گذرد، آنپو از واقعیت ماجرا مطلع می‌شود و زن را به سزایش می‌رساند. سال‌ها بعد، باتا که حالا در جسم فرزندش، حلول کرده، حاکم مصر می‌شود. «افسانه دو برادر. داستانی مصری؛ نبشته بر پاپیروس. ۳۲۰۰ سال پیش»

▫️در تورات، یعقوب و فرزندانش، کار نکرده ندارند. فریب، جنایت، دروغ و آخری‌ش هم همخوابگی یهوداست با زنی روسپی که بعدا می‌فهمد عروس‌ پسرش بوده. در میان این همه پلشتی، نور عصمت یوسف، چشم را خیره می‌کند؛ اصرار زن پوتیفار و پرهیزگاری فرزند یعقوب، دسیسه‌ی زن، مصائب ابتدایی و در انتها، برکت و قدرت برای مرد پاکدامن. «تورات. سِفر پیدایش حدود ۲۵۰۰ سال پیش»

▫️سوداوه، همسر کیکاووس، دلباخته‌ی سیاوش می‌شود و خود را به او نزدیک می‌کند. سیاوش چنین گفت با دل که از کار دیو/ مرا دور داراد، گیهان خدیو. هنگامی که سیاوش درخواست او را نمی‌پذیرد. سوداوه در پیش کاووس، او را متهم می‌سازد. بینداخت افسر زمشکین‌سرم/ چنین چاک زد جامه، اندر برم. کاووس از بوی متفاوت بدن سیاوش و سوداوه، متوجه دروغ سوداوه می‌شود اما نهایتا سیاوش را به آتش می‌آزمایند و او سربلند می‌گردد. سرنوشت سیاوش تاریک است ولی فرزند او مانند فرزند باتا به شاهی می‌رسد. «شاهنامه بر اساس خدای‌نامک‌های ساسانی. ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش»

▫️بازه‌ای پنج هزار‌ساله و یک داستان برای همه‌ی مومنان در بابل، مصر، کنعان، ایران و عربستان. روایتی که می‌تواند این جغرافیای وسیع را برای پنجاه قرن تسخیر کند حتما بهترینِ قصه‌هاست. تاریخی‌ش را که نمی‌دانیم اما به لحاظ روانی‌، باید حقیقتی در خود داشته باشد. دین به مثابه‌ی امری بیولوژیک، هربار با نشانه‌هایی یکسان ظاهر می‌شود.

▫️چرا یک داستان باز می‌گردد؟ آن هم چندین بار. تاریخ، مگر به پیش نمی‌رود؟ مگر انگاره‌ها، جمع نمی‌شوند، بر هم ستیز نمی‌کنند و بعد، تولد انگاره‌های نو؟ پس این همه تکرار یک فرم روایت برای چیست؟ پس از پنج هزار سال، هنوز هم عنایت خداوند و توفیق قهرمان در گرو غلبه بر وسوسه‌ی یک زن است. کرامت از رجبعلی خیاط باشد یا پدر سِرگِی تولستوی، فرقی ندارد. منشا، پرهیز از گناهی خاص است. حوا یک بار، سیب به دست آدم داد اما هنوز، هر روز، تاوان می‌دهد.

▫️می‌توان از نیازهای انسانی گفت یا از کارکردهای روانی-اجتماعی داستان. نگاه روانشناسانه از علت پیدایش هر روایت می‌گوید و نه از دلیل تکرار آن‌. پس باید پرسید چه وضعیتی امکان تکرار صور ثابت روایات‌ و حفظ کارکرد آن‌ها را فراهم می‌کند؟ پاسخ، سهل ممتنع است؛ در وضعیت فقدان تاریخ.

▫️عبارت اساطیرالاولین، نُه بار در قرآن تکرار شده است. کفار با شنیدن آیات قرآن، آن‌ها را تکرار اساطیر پیشین می‌خوانده‌ند. هفت مورد از این آیات، قطعا در مکه نازل شده‌ و دو آیه دیگر هم از موارد اختلافی‌ست. در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که برخی مردم مکه، سخنان حضرت محمد را اسطوره‌ای می‌دیدند. پیامبر، سیزده سال در زادگاه خود، دعوت به دین نو کرد. حاصل دعوت در همه‌ی این سال‌ها، کمتر از صد نفر شد. مکه، محل رفت و آمد ادیان‌ و مملو از تاریخ‌ست. مدینه اما شهر جنگ و ستیز دائم. تاریخ مدینه را کینه قبایل ساخته پس مهم در مدینه، کارکرد آشتی‌بخش و اتحاد آفرین دین جدید است و نه اسطوره یا واقعی‌بودن‌ش. اندک پیروان مهاجر به خیل عظیم انصار می‌پیوندند، مدینه متحد می‌شود، دین به کار می‌آید و اولین معجزه‌ی محمد ظاهر می‌گردد.

▫️دین، شرایط امکان دارد. مدعیان پیامبری، بسیارند اما ادیان باقیمانده، کم. از زمانی که دین به نحو فراگیر، واجد تاریخ شد، امکان ظهور انواع جدیدش از میان رفت. انسان‌ها، همچنان مستعد پیامبری بودند اما قصه‌های جبرییل، تکراری.

@jayePaJooyan

3 months, 1 week ago

ناکافی ll

▫️گشودگی برای دریافت معانی نو، زمانی ممکن می‌شود که بکوشیم هر آنچه از ایده‌ها تاکنون برای ما آشکار و در احاطه‌ند را معلق کنیم تا متن، خود را به شکلی نو محقق کند. پرواضح است که نمی‌توان تمام ایده‌ها را معلق ساخت، بسیاری از آن‌ها، ما را در برگرفته‌ند اما دست‌یابی به معانی نو در همین تلاش ناتمام برای رهایی از ایده‌ها ممکن می‌شود.

▫️این ناتمامی، مجوزی برای به‌کارگیری ایده‌های ازپیش‌آشکار نیست. ایده‌های پیشین، حدود معنا در گذشته را تعین داده‌ند و حفظ بی‌خدشه‌ی آن‌ها، مسیر آینده را می‌بندد. متن مقدس برای تکنیک، برای علم، برای ملیت و ... همگی، نقض غرض هستند. اما نه به خاطر ضعف یا نقص متن بلکه به خاطر همین "برای....". فهم متن، ابزاری برای ایده‌های تعین‌یافته نیست. بازساختن خود فهم است.

▫️مواجهه‌ ایدئولوژیک با متون، نه فقط وقت و هزینه‌ی گزافی را به هدر می‌دهد، نه فقط احساس ناکافی بودن مدعیان را آشکار می‌کند بلکه بسیار مهم‌تر، امکان دست‌یابی به تحقق فهم این زمانه از متن را هم ممتنع می‌سازد.

ویدیو از مستند ضددین Religulous

@jayePajooyan

4 months, 1 week ago

سیاست، چگونه غیراخلاقی‌ست؟

▫️سیاست نزد افلاطون، ابزار بهبود وضعیت جامعه بود، امری از جنس فرمانروایی. در این دوران، اخلاق عمومی همان سیاست خصوصی‌ست. اما تلاقی اخلاق و سیاست توسط لاک و هابز از بین می‌رود، سیاست، خروجی قرارداد اجتماعی برای جلوگیری از جنگ می‌شود. هانا آرنت، سیاست را هر حوزه‌ی می‌داند که عمومی باشد و فوکو معنای سیاست را به حوزه‌ی خصوصی هم می‌گستراند؛ هر جا که قدرت هست در هر رابطه‌ای، چه خانواده باشد چه جامعه، سیاست برای رهایی از سلطه، حضور دارد.

▫️به نحو تاریخی، سیاست به دو جهت از ذیل فلسفه اخلاق خارج شده است ؛ نخست آن‌که علم در معنای تجربی اش، فن اداره‌ی اجتماع را هم مثل باقی عرصه‌ها فتح کرده و دیگر سیاستمدار برای کنترل توده‌ها نیازی به تبعیت از آموزه‌های فلسفه اخلاق ندارد. دوم اینکه کوتاه شدن دست دولت از زندگی شخصی مردم مبدل به خواستی عمومی شده و در نتیجه دولت مدرن از هر گونه ایدئولوژی اعم از تئوری‌های اخلاقی که جواز دخالت در عرصه‌ی شخصی آحاد را می‌دهند خالی شده. این جدایی سیاست و اخلاق، گرچه آزادی بیشتری برای جامعه به همراه آورده اما، دست دولت‌ها را در بی‌اخلاقی و اعمال خشونت نیز بازگذاشته‌ست.

▫️درستِ اخلاقی و درستِ سیاسی، متمایزند. مساله‌ی اصلی اخلاق، خیر است و مساله‌ی سیاست، نفع جمعی. این دو، گاهی، هم‌نهشت می‌شوند اما واقعیت با تضاد منافع، آن‌ها را از هم جدا می‌سازد. سیاست‌مدار از خود می‌پرسد نفع کدام جمع و لحظه‌ای در پاسخ شک نمی‌کند. فصل سیاست، پذیرش دیگری و همراهی با او نیست، مدیریت اوست. حامیان محیط زیست، فعالان ضدجنگ، گیاه‌خواران و هر جنبش ظاهرا اخلاقی و غیرسیاسی دیگر در صورتی بقا می‌یابد که بتواند دوست و دشمن خود را شناسایی کند. اخلاق در ترجیح منافع دیگری به خود ظاهر می‌گردد اما این دیگری در اخلاق، هرگز همان اکثریت نیست. درمان بیماری صعب‌العلاج که بسیاری را مشغول به خود می‌کند اخلاقی‌ست هرچند نفع اکثریت درآن نباشد.

▫️سیاست، باز نگه داشتن امکان جنگ است و نه همان جنگ. همه چیز در آن مجاز نیست. راه باریکی‌ست میان جنگ و اخلاق. خلط وضعیت سیاسی با اخلاق، به اندازه‌ی خلط آن با وضعیت جنگی، فاجعه به بار می‌آورد. کافی‌ست به همه‌ی انتخاب‌های اسطوره‌ای، ناجیان ملت‌ها و حضور کاریزما در سیاست نگاه کنیم، تکرار بی‌مایه‌ی روایت جهان‌سومی از سیاست؛ انتخاب اصلح. واضح است که هیچ کس، تمایل به گذر از وضعیت اخلاقی به وضعیت سیاسی، ندارد اما واقعیت، هر من‌ی را مجبور به برگزیدن یک ما می‌کند، هر چند که آرنت مخالف باشد. دموکراسی، در هیچ دوره‌ای از تاریخ یک فرایند اخلاقی نبوده، از همان یونان باستان، ذیل هیچ ناموسی قرار نگرفته، حقیقتی را آشکار نکرده، و حتی هنوز معنای آزادی هم در آن مبهم است اما اغلب، دموکراسی، بهترین انتخاب برای بقا در وضعیت سیاسی و عبور نکردن به وضعیت جنگی بوده‌است.

@jayePajooyan

Telegram

جای پا جویان

بهشت، دموکراسی ندارد. بر خلاف همه‌پرسی‌ که ایده‌ها محل گزینش‌ند در انتخابات، آدم‌ها بر هم ترجیح داده می‌شوند. هر انتخابات، دعوتی‌ست به تمیز دوست از دشمن. کاندیداها با ایده و شعار، حامیانی جمع می‌کنند و بعد، فارغ از وعده‌ها، خود، محل اطلاق دوستی و دشمنی…

4 months, 1 week ago

سیاست، چگونه غیر‌اخلاقی‌ست؟

▫️افلاطون، داستانی تعریف می‌کند از خورشید، زمانی که از مغرب طلوع می کرد. آدم‌ها ابتدا پیر بودند و به تدریج جوان‌تر می‌شدند. همه چیز رو به بهبود بود. اما ناگهان خدا جهان را رها کرد. گردش آن معکوس شد، ناخدایان از زمین رفتند. اضمحلال فراگیر شد و دقیقا همین‌جا بود که سیاست لازم آمد. «مرد سیاسی- پاره‌ی ۲۷۰»

▫️پوتین، بیمارستان کودکان را می‌زند، اسرائیل، غزه را با خاک یکی می‌کند. نامزدهای انتخاباتی با فحش از خجالت هم در می‌آیند. پرواضح است که سیاست در مقام توصیف، تنها در اسطوره‌ها، اخلاقی‌ست. اما در مقام توصیه چه طور؟ آیا توصیه به سیاست‌مداران برای حفظ اخلاق در سیاست، خود، اخلاقی‌ست؟ پیامد تجویز غیراخلاقی بودن سیاست، بسیار سنگین است. جنایت مردان سیاسی با بمب‌های بی‌نهایت‌شان، شکنجه، زندان‌ و رسانه‌شان وحشتناک است و این ترس، مساله را پیش از طرح، ساکت می‌‌کند. اما کار فلسفه، نسخه نویسی نیست، تعیین حدود است. اگر حد سیاست و اخلاق آشکار شود، راه اخلاقی جلوه دادن طمع سیاسی هم دشوار می‌گردد.

▫️سیاست برای ما نه‌تنها عین دیانت که عین اخلاق نیز هست. حتی تعابیر حامیان جدایی دین از سیاست، راجع به اهالی قدرت، دینی و اسطوره ایست. ضحاک، یزید، معاویه همیشه بخشی از ادبیات سیاسی ایران بوده. ما با یاحسین، کاندیدای اصلح را انتخاب می‌کنیم و از دموکراسی، انتظار ظاهر ساختن حقیقت داریم. مشارکت سیاسی به لحاظ مفهومی برای ما تعین نیافته‌ و بی‌راه نیست که تقرر هم نمی‌یابد.

▫️آنچنان که از دیلتای آموخته‌ایم نمی‌توان امور مرتبط با علوم انسانی را به نحو مکانیکی برای ابد مقوله‌بندی کرد اما مشارکت سیاسی، ما را مجبور می‌کند هربار از خود بپرسیم که این رای و صندوق برای چیست. پس در تلاشی حداقلی باید بکوشیم به سمت مفهوم امر سیاسی حرکت کنیم هرچند ناتمامیت تلاش خود را از پیش پذیرفته‌ باشیم.

▫️اخلاق، مدعی فراگیر بودن است. هر عملی در هر موقعیتی با پرسش از غایت آن مبدل به موضوعی اخلاقی می‌گردد. هنگام حل مساله‌ای ریاضی یا آزمایش دمای جوش آب، کافی‌ست بپرسیم فایده‌ی این کار چیست؟ پول، لذت، کمک به دیگران و هر پاسخ دیگری، مساله‌‌ای اخلاقی را پیش رو می‌گذارد. گویی هر آنچه درباره‌ش بتوان پرسید چرا چنین می‌کنی؟ یعنی هر عمل اختیاری، ذیل اخلاق قرار می‌گیرد. ما این تغییر ساحت را درک می‌کنیم، می‌دانیم با کاویدن پاسخ این گونه سوالات، دیگر مشغول به علم تجربی یا ریاضی نیستیم.  اما گویی امکان کاوش اخلاقی در هر عمل اختیاری، گشوده است. پس یافتن دامنه‌ی اختیار برای درک وضعیت اخلاقی لازم است.

▫️موسی، مرد مصری را در یک نزاع خیابانی به قتل رسانده بود بی‌آنکه حکمی از خدا داشته باشد و یا حتی قصدی برای آن. تصمیم او به فرار آیا اخلاقی بود؟ بپرسیم مامور در حال انجام وظیفه اختیار بیشتری دارد یا متهم در حال اعدام یا قاضی صادرکننده‌ی حکم؟ کاوش اخلاقی درباره‌ی تصمیم کدام‌یک، موضوعیت دارد؟ قضاوت اخلاقی درباره‌ی سیاه‌پوستانی که برای اثبات انسانیت خود در اعتراض‌ند، هندی‌هایی که برای آزادی از استعمار می‌جنگند یا اهالی غزه، به اندازه‌ی قضاوت اخلاقی درباره‌ی رفتار انسان اروپایی معتبر است؟ تمایز سطح اختیار، به قدری زیاد است که معنای اخلاقی بودن دچار چندپارگی می‌شود.

▫️از اختیار که بگذریم، اخلاق به خیر جمعی فکر می کند. مفهوم خیر در بسیاری مواقع دچار تفسیرهای متعددی می‌شود که البته این تعدد قرائات ما را از وضعیت اخلاقی خارج نمی‌کند اما بالاجبار ما را در برابر دو پرسش قرار می‌دهد؛ کدام خیر و کدام جمع؟
صورت ساده‌شده‌ی این وضعیت را به شکل مکرر در هنگامه‌ی کرونا دیده‌ایم. نجات جان یک پیرمرد اولویت دارد یا نجات جان جوان؟ شکل سیاسی‌ واضح آن را در ترجیح جان هموطن به بیگانه می‌یابیم. بلایی طبیعی که هیچ کس در برابر آن مقصرتر از بقیه نیست اما به واسطه‌ی روابط خانواده، جامعه و ملت، جان عده‌ای بر دیگران اولویت می‌یابد. سیاست در چنین لحظه‌ای ظاهر می‌شود. وقتی خیر عمومی دیگر آن قدرها هم عمومیت ندارد.

@jayePaJooyan

6 months, 2 weeks ago

طرد کلمه. ۲

*اگر همسری که در آغوش‌ت می‌آرامد یا رفیقی که چون جان توست، گوید برویم و خدایانی دیگر را پرستش کنیم که تو و پدرانت نشناخته‌اید. با او، هم‌داستان مگرد و چشم‌ت بی‌ترحم باشد و خطای او را نهان مدار. آری باید او را بمیرانی... او را سنگسار کن تا مرگ وی در رسد. «سِفر تثنیه 13»

هرگاه پس از من، اهل شک و بدعت‌ را دیدید، آشکارا از آنها بیزاری جویید و به آنان بسیار ناسزا گویید و درباره‌شان افشاگری کرده، عیبشان را بگویید و با آنها مباهته کنید تا به تباه کردن اسلام طمع نکنند و مردم از آنها برحذر شده، از بدعت‌های آنها نیاموزند. خداوند برای این کار شما، ثواب می‌نویسد و در آخرت درجات شما را بالا می‌برد. «کافی ج 2 ص 375»*

▫️نمونه‌های طرد یا حذف در تاریخ، فراوان‌ند. از محاکمه‌ی سقراط بگیریم تا طرد اسپینوزا یا قتل جوردانو برونو. یا نگاه کنیم به موارد مشهور وطنی‌ش مثل قتل حلاج، سهروردی، شمس و یا حتی تحریم حضرت محمد. در دوره‌ی معاصر هم می‌توانیم نمونه‌هایی پیدا کنیم مثل حصر منتظری، طرد سروش، ملکیان، غروی، صالحی نجف‌آبادی یا همین الان، حصر کمال حیدری. مثال‌هایی میان دانشمندان هم پیدا می‌شود، شبیه اتفاقی که برای ایگناز زِمِلوایس رخ داد.

حیوانات هم با حذف یا طرد اعضای مزاحم از بقای گروهی حفاظت می‌کنند. مشابه کاری که جوامع بشری با سارقین و قاتلین می‌کنند. اما میان طرد یک دزد یا دیوانه با طرد یک اندیشمند، فاصله‌ای هست که نمی‌توان نادیده گرفت.

▫️کلمه‌ها، کاری می‌کنند. آحاد، آن را برنمی‌تابند، همان‌طور که قتل یا دزدی را. یک سوی دنیا، کسی هلوکاست را دروغ می‌داند از کار برکنار می‌شود، آن سو، دیگری عصمت را باور ندارد، حصر می‌شود. تفاوت در شدت واکنش، کاملا جنبی‌ست. اصل تمایز در حجم باورهای حساس به کلمات است. در گوش خدایی که تنها، کلمه باشد، صرفا یک نام می‌توان خواند. باقی، کفر است. اما خدایی که ظاهر شده، از کلمات، واهمه ندارد. تسامح در قبال دیگری، مستلزم فراموش کردن حقیقت نیست، برعکس، این فقدان ایمان به حضور حقیقت است که خشونت برای دیگر کلمات را روا می‌دارد.

@jayePajooyan

7 months, 2 weeks ago

?◽️بازار، چگونه آزاد می‌شود؟
قاعدتا خشونت در چنین بازاری، روا نیست پس دولت باید بکوشد امنیت بازیگران بازار را فراهم نماید. همین‌طور اگر بازیگری با ارتباطات خود، انحصار در بازار ایجاد کرده توسط دولت کنترل یا جریمه می‌شود. رقابت نباید شکل مافیایی به خود بگیرد. رقابت نباید از رانت دولتی بهره‌مند باشد و و و ...کنترل همه‌ی این موارد بایستی با دخالت دادن محدود دولت در شکل‌دهی بازار انجام گیرد اما حد این دخالت تا کجاست؟ آیا دولت می‌تواند برای رقابتی‌تر کردن بازار، گاهی در مالکیت افراد نیز دخالت نماید؟ مثلا سودهای بادآورده را با مالیات کنترل نماید یا زمین‌های بایر و خانه‌های خالی که تحت مالکیت افراد هستند، جریمه یا تصرف کند؟ پاسخ ما به این دست سوالات محل قرار گرفتن‌مان در طیفی که مابین چپ و راست وجود دارد را تعیین می‌کند. معیار درستی انتخاب ما چیست؟ چگونه می‌توانیم به میزانی عمومی برای سنجش آزادی بازار دست پیدا کنیم؟

فرض کنیم با انتخاب قواعدی که برای آزادی بازار وضع کرده‌ایم، به طور پیاپی، نسل‌های متعددی از اکثریت مطلق خانواده‌ها، کارگر باقی بمانند و نسل‌های متعددی از چند خانواده، سرمایه‌دار. در این صورت آیا می‌توانیم از آزادی آن بازار سخن بگوییم؟ چه طور ثروتمندان همیشه ثروتمندند و فقرا همیشه فقیر؟ چون بی‌سوادند یا چون فرهنگ بازار را ندارند یا چون کم تلاش می‌کنند؟ عمیق‌ و جدی‌تر باید پرسید آیا این بازار با صورتبندی‌ای که انتخاب کرده‌ایم، واقعا آزاد است؟

◽️مارکس با تحلیل خود از وضعیت پیش آمده در بازار آزاد اسمیت، نقش ارزش افزوده در تولید را نشان می‌دهد. تجمیع کار کارگران، ارزش افزوده‌ای دارد که همواره در اختیار سرمایه‌دار است. کارگران حرفه‌ای، علم خود را و کارگران عادی، بدن خویش را برای تولید، مصرف می‌کنند و در نهایت ارزش افزوده‌ی کار به سرمایه‌دار می‌رسد.

از سوی دیگر، برای انبوه کارگران که اعم‌ند از پزشکان، مهندسین یا کارگران بدنی، نه فقط درآمد از حد مشخصی فراتر نمی‌رود، که غالبا کمترین دستمزدها، موفق به اخذ مشاغل می‌شوند. افزایش جمعیت همه‌ی انواع کارگران، رابطه‌ای معکوس با دستمزد آن‌ها دارد. فارغ از میزان توانی که برای کار صرف می‌کنند یا سالهایی که برای آن کار تحصیل کرده‌ند، با افزایش جمعیت، دستمزد کارگران به سمت حداقل ممکن تا جایی که از گرسنگی نمیرند متمایل خواهد شد. این روند که مشهور به قاعده‌ی مفرغ‌ست، دستمزد کارگر را تا جایی که حیات‌ش نشکند، فشرده خواهد کرد.

با توجه به ارزش افزوده و قاعده‌ی مفرغ، آن‌چه نسلهای متوالی از سرمایه‌داران را ثروتمند و نسل‌های متوالی از کارگران را فقیر نگاه می‌دارد، کم‌کاری یا ضعف اراده یا حتی فرهنگ آن‎‌ها نیست. بلکه جبر بازار آزاد است.

◽️مالکیت، انگیزه محرک بازار آزاد است. همه‌ی آن آحادی که برای بیشینه ساختن سود خویش می‌کوشند، غایت خود را تملک بیشتر نیروها، سرمایه، فضا و ابزار قرار داده‌ند. اگر این مالکیت در آستانه‌ی مرگ از آن‌ها سلب شود و نتوانند آن را به فرزندان خود انتقال دهند، بخش مهمی از میل برای تملک و بیشینه ساختن سود خویش را از دست می‌دهند. پس آزادی بازار مستلزم آزادی در انتقال مالکیت است اما مساله اینجاست که با این انتقال آزاد، فرزند سرمایه‌دار در رقابت با فرزند کارگر، پیوسته پیروز خواهد شد. اگر استثناهای معدود و انگشت‌شمار را که به واسطه‌ی بخت یا رانت از این جبر، عبور کرده‌اند، کنار بگذاریم، تکلیف غالب رقابت‌ها‌ با وجود این سنخ آزادی از پیش، معلوم است و چنین جبری به وضوح با ادعای آزادی بازار فاصله دارد. به رقابتی که برنده‌های آن با شانس بسیار بالا از پیش، معلوم‌ند، نمی‌توان آزاد گفت. تنها سرمایه‌دار در چنین فضایی، احساس آزادی خواهد کرد. بنابراین پرسش، باقی‌ست بازار، چگونه آزاد می‌شود؟

◽️نگفته پیداست که نقد کاپیتالیسم به معنای تایید وضعیت کنونی، دستوری کردن اقتصاد، قیمت‌گذاری دولتی یا گرامیداشت دهه شصت نیست. نقد کاپیتالیسم به ما کمک می‌کند انتظارات خود را از آینده‌ای تنظیم کنیم که به نحو قطعی پیش رویمان قرار گرفته و روحانی و سکولار و سیاسی و منبر و میکروفون بر سر آن توافق یافته‌ند.
کراواتی‌ها حدیث می‌خوانند،
عمامه به سرها، آدام اسمیت.
کاپیتالیسم، وجهه‌ی الهیاتی یافته و با ایمان، راه باز می‌کند. همانطور که در ابتدای انقلاب، اقتصاد دولتی از دین سواری می‌گرفت حالا سرمایه‌داری، خود را با قال باقر و قال صادق، بزک می‌کند. گویی آرامش واگذاری رنج دیگران به خودشان، مرهمی شده برای خدای زخمی انقلاب.
@jayePajooyan

Telegram

جای پا جویان

بازار، چگونه آزاد می‌شود؟ ***▫️***چه طور هم منافع شخصی خویش را در نظر بگیریم و هم کاملا اخلاقی در فکر جامعه باشیم؟ پیشنهاد سرمایه‌داری، ساده و سرراست است. تلاش کن سود شخصی‌ت به بیشترین حد ممکن برسد. نفع جمعی جامعه با تلاش آحاد آن در بیشینه کردن سود شخصی‌شان رخ…

8 months ago

نابودن. II.

ما تمام آگاهی خویش را با هراس از مرگ‌ بافته‌ایم. سراسر هستی خود از آن بیمناک‌یم. ما از دوتایی مرگ یا پیروزی، بندگی را برگزیده‌ و آیین خدایان را ترک کرده‌ایم. از تو می‌ترسیم. نه حتی آن‌چنان‌که از تمام مردگان در تمام طول تاریخ ابا داشته‌ایم. بدن‌های کرم‌خورده‌شان را سوزانده در خاک پنهان کرده یا دور انداخته‌ایم. عداوت چهره‌ی بی‌حس‌شان را به شیوه‌ای فرونشانده‌ تا خالی بودن حیات را ناپدید سازیم. ما از تو به شکلی دیگر می‌ترسیم. مویدی برای شوریدگی‌ت نه در مکاتب اخلاقی می‌یابیم و نه در هیچ دین ابراهیمی. که همه برای بقایند نه فنا و حتی مرگ برایشان زندگی‌ست پس از زندگی. می‌ترسیم و توان نادیدن‌ت را هم نداریم. تابویی. چون با عمیق‌ترین خشونت ممکن؛ با سلاح نابودن خود. باری از مسئولیتِ بودن به سوی ما پرتاب کرده‌ای که تاب آن نیست.

جنایت، پیش چشمهامان‌ست و کاری نمی‌کنیم. تصاویر را می‌بینیم، موشکها که خرج تک نفرات گرسنه، تنها و هراسان می‌شوند اما کاری نمی‌کنیم. کاری از ما ساخته نیست. این دروغ را بعد از اسکیپ کردن خبرها، بعد از گذاشتن استوری‌، بعد از نوشتن همین متن‌ها به خود می‌گوییم. کاری از ما ساخته نیست. ذکر پیوسته‌ی ذهن‌ و نجوای گوش هر اسیر‌ست؛ تو بنده‌ای، از تو کاری نمی‌آید. هر لحظه ارباب مطلق؛ مرگ، این را به گوشمان می‌خواند تا بندگان خویش را رام‌تر به آغوش کشد. هر سرکشی با انگ دیوانگی، حماقت و بی‌فایده بودن سرکوب و هراس مرگ پشت ترس از دیوانگی پنهان می‌گردد.

@jayePAjooyan

9 months ago

دهان خدا

او از برای تو، دهان خواهد بود و تو از برای او، خدا. «سفر خروج. 17/4»

▫️موسی برای یهودیان مصر قدری سخن می‌گوید، در هیچ کس موثر نمی‌افتد. به یهوه شکایت می‌کند که زبانی کند دارد و کلامش حتی در بنی‌اسرائیل هم گیرا نیست چه برسد به فرعون. یهوه، هارون را مامور به یاری می‌کند. هارون از آن پس کنار موسی‌ست نه فقط در خطابه‌ها که حتی در شنیدن سخن خدا. عصا به دست هارون مار می‌شود، نیل را هارون با عصا خون می‌کند و بعد پر از غوک. هارون همه‌ی معجزات را به چشم دیده و حتی خود، مجری برخی‌ست. اما با طولانی شدن غیبت موسی، تقاضای مردمان را اجابت می‌کند؛ «برخیز و بهر ما خدایی بساز که پیشاپیش ما برود». گاوی از طلا می‌سازد که در پای آن می‌خواندند «اینک خدای تو ای اسرائیل، همو که تو را از سرزمین مصر برآورد». جزای این گناه، مرگ سه هزار نفر از یهود به فرمان موسی‌ست اما هیچ مجازاتی برای هارون نیست. هارون، زبان خداست.

▫️موسی مدتی در گفتگو با یهوه می‌ماند و فرامین‌ش را ضبط می‌کند. با این رودررویی چهره‌اش رخشان می‌شود و مردم، جرات نزدیک شدن به او را ندارند پس پارچه‌ای بر صورت می‌اندازد که تنها هنگام اخذ فرامین خدا آن را برمی‌دارد. از موسی برای مردم، سفیدی‌ای در دوردست می‌ماند. کلمات خدا، بی‌چهره می‌شوند.

▫️احکام الهی یکی یکی از راه می‌رسند و یهوه کاهنان را تعیین می‌کند. چه کسانی‌ند: هارون و فرزندانش. قربانی‌ها پیش از این سوزانده می‌شدند، حالا سهمی کنار گذاشته می‌شود؛ برای هارون و فرزندانش. آرد، پارچه، گوسفند و و و هر چه از هدایاست به هارون می‌رسد و فرزندانش. و در نهایت به فرمان خدا، موسی آنان را مسح می‌کند تا کهانت ابدی در نسل‌ هارون و فرزندانش باقی بماند. دیگر نیازی به ساخت خدای نو نیست، بعد از زبان، هارون، چهره‌ی خدا را هم اخذ کرده‌ست. گویی قدرت یهوه در دهانش بود، نه دستانش.

پ ن: در متن به روایت تورات اتکا شده‌ست.

@jayePaJooyan

We recommend to visit

Ads $ : @Fuckyounamei
Real Trap Shit

Last updated 8 months, 2 weeks ago

Hamster - tap Swap
فروش فیلتر شکن بدون قطعی
تضمینی، پر سرعت و بهترین کیفیت

@MerlinVpnOrder

Unknown Message :

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-512912-gzSpIVE

Last updated 2 months, 3 weeks ago

Last updated 1 month, 2 weeks ago