🏆 English Stories 🏆

Description
لینک دسترسی به اول کانال
https://t.me/all_englishstories/57

نظر
@Ali_Bahador_S
@S_ali_Bahador
Advertising
We recommend to visit

Last updated 2 weeks, 2 days ago

ایدی ادمین @bitcoineradmin

جهت رزرو تبلیغات : @Bours9

Last updated 1 week, 2 days ago

لینک دسترسی به اول کانال
https://t.me/all_englishstories/57

نظر
@Ali_Bahador_S
@S_ali_Bahador

Last updated 8 months, 3 weeks ago

8 months, 3 weeks ago

They promised they would #cooperate with Columbus if he would turn the moon back to normal. Columbus said he would talk privately with his god.
آنها قول دادند که اگر ماه به حالت عادی بازگردد با او همکاری خواهند کرد. کلمب گفت باید با خداوند خود در خلوت گفتگو کند.

Columbus spent 50 minutes in his cabin calculating the end of the eclipse. Here appeared and #announced his god had forgiven the Arawaks. Almost in the same instance the moon slowly began to reappear in all its glory.
کلمب پنجاه دقیقه در کابین خود در حال محاسبه زمان پایان ماه گرفتگی بود. بعد از آن در جمع حاضر شد و گفت خداوند بومیان را بخشیده است. در همین زمان ماه دوباره شکوه قبلی خود را پیدا کرد.

To show their gratitude the Arawaks kept Columbus and his men well fed until they returned to Spain on November 7th.
برای قدردانی بومیانِ Arawaks تا زمان بازگشت آنان به اسپانیا در ۷ام نوامبر آنها را در ناز و نعمت نگه داشتند
? @all_englishstories

8 months, 3 weeks ago

? @all_englishstories
? CHRISTOPHER COLUMBUS USED THE MOON TO FEED HIS MEN

Christopher Columbus was a hero to some and a #villain to others. He was a #brave explorer, but he also #enslaved, murdered and stole from native people across the Americas. He first met the Arawak #natives in the Bahamas  in 1492.
کریستف کلمب برای برخی یک قهرمان و برای برخی دیگر یک فرد شرور بود. او کاشف شجاعی بود در عین حال به بردگی گرفت کشتار به راه انداخت و بومیان آمریکا را غارت کرد. او برای بار اول با بومیان آرواک در سال 1492 ملاقات کرد.

They generously #traded everything they owned. Columbus saw this as a weakness. He wrote in his journal, “They brought us parrots and balls of cottonand #spears and many other things. They do not bear arms, and do not know them. They would make fine servants.”
آنها سخاوتمندانه همه چیزهایی که متعلق به خودشان بود را مبادله میکردند. کلمب این را نقطه ضعفی برای آنان می دانست . او در شرح سفر خود نوشت: آنها برای ما طوطی پارچه های کتان و چیزهای دیگری آوردند. آنها اسلحه حمل نمی کنند و اصلا آن را نمی شناسند. آنها بردگان خوبی میشوند.

Eleven years later, Christopher Columbus was still taking #advantage of the Arawak’s hospitality.
یازده سال بعد، کریستف کلمب هنوز از مهمان نوازی Arawaks  ها بهره میبرد.

On his fourth and final #voyage in 1503 Columbus found himself in dire straits. Shipworms had destroyed two of hisships. He was forced to abandon them and send the rest of his ships to an island we now know as Jamaica.
در چهارمین و آخرین سفر در سال 1503 کلمب خود را در تنگناهای شدید یافت. کرم های کشتی دو کشتی را از بین برده بودند. او مجبور شد آنها را ترک کند و بقیه کشتی هایش را به جزیره ای که ما اکنون به عنوان جامائیکا می شناسیم بفرستد.

The Arawaks were initially keen to help Columbus. They offered him and his sailors food and shelter. However, after six months, #tensions grew. The ship shad still not been repaired.
آراواکی ها بسیار مشتاق بودند تا به کلمب کمک کنند. آنها به او و ملوانانش غذا و پناهگاه دادند. با این وجود، بعد از شش ماه تنش ها افزایش یافت. کشتی هنوز تعمیر نشده بود.

Some of Columbus’s crew had #mutinied and started to run amok on the island robbing and murdering some of the natives. The Arawaks also grew tired oftrading fresh food for Columbus’s trinkets. They decided to burn their bridges with the visitors and cut off their food supply.
برخی از خدمه کشی کلمب خیانت کرده و آشوب به پا کردند   آنها مردم محلی را غارت کردند و برخی دیگر را به قتل رساندند. آراواکی ها دیگر از معامله غذاهای تازه با خرده چیز های کلمب خسته شده بودند. آنها تصمیم گرفتند تا ارتباط خود را با کلمب قطع کرده و مواد غدایی آنها را تامین نکنند.

Faced with starvation, the crafty Columbus studied his #almanac. He learned that on the evening of Thursday, Feb. 29th, 1504, a total lunar eclipse would occur.
وقتی کلمب حیله گر با کمبود غذا و گرسنگی رو به رو شد  تقویم نجومی خورد را مطالعه کرد. او دانست در ۲۹ فوریه آن سال خسوف اتفاق می افتد.

He met with the Arawak chief three days before the eclipse and said his Christian god was angry with the natives for no longer supplying his men with food. He said in three nights time his god would make the moon red with anger.
او سه روز قبل از وقوع ماه گرفتگی با رئیس قبیله دیدار کرده و گفت خداوند مسیحیت بر بومیان این منطقه خشم گرفته است چون آنها غذای یاران او را تامین نمی کنند. او گفت در سه شب خداوند از خشم ماه را به رنگ قرمز در خواهد آورد.

Just as Columbus said, the moon rose and slowly turned blood red as it passed into the shadow of the earth. Columbus’s son Ferdinand said the Arawaks were terrified.
همانطور که کلمب گفته بود ماه بالا آمد و هنگامی که در سایه زمین فرو میرفت آرام آرام مانند خون قرمز شد. فردیناند پسر کلمب خبر از وحشت بومیان داد.

He wrote how they howled in fear and came running to the ships. They screamed and #begged Columbus to ask his god for mercy.
او نوشت که بومیان چگونه از ترس و با ناله  به سمت کشتی ها می دویدند. آنها فریاد میزدند و التماس میکردند که کلمب از خدایش درخواست رحمت بکند.

8 months, 3 weeks ago

? @all_englishstories
? CHRISTOPHER COLUMBUS USED THE MOON TO FEED HIS MEN

10 months, 2 weeks ago

? کانالی بسیار مفید برای یادگیری غیر مستقیم انگلبسی

10 months, 2 weeks ago

? @all_englishstories
? The dog's bell

? John’s dog was a bad dog. He bit people frequently.John had great concern about this. It was not an appropriate way for a dog to behave.

? His friends in the village always expected the dog to bite them. The news about John’s dog spread through the village.None of the people wanted to go to John’s house.

زنگوله سگ

? سگِ جان سگ بدی بود. او اغلب مردم را گاز می گرفت. جان نگران این موضوع بود. این رفتار مناسبی برای یک سگ نبود.

? دوستانش در روستا همیشه می ترسیدند آن سگ آنها را گاز بگیرد. خبر سگ جان در سراسر دهکده پخش شد. هیچ یک از مردم نمی خواستند به خانه جان بروند.

? John tried to instruct the dog to behave, but it never worked.He tried to be patient and teach the dog to be calm. That also didn’t work.

? John didn’t want to punish the dog. “How will I stop my dog’s bad habit?” John asked himself.John’s friend came to talk to him about the issue.

? جان سعی کرد سگ را آموزش دهد که درست رفتار کند، اما هرگز موفق نشد. او خواست صبور باشد و به سگ بیاموزد که آرام باشد. اما این هم جواب نداد

? جان نمی خواست سگ را تنبیه کند. جان از خودش پرسید "چگونه جلوی این عادت بد سگم را بگیرم؟" دوست جان آمد تا در مورد این موضوع با او صحبت کند.

? During their important meeting, his friend said, “The people in the village asked me to represent them. We want your dog to stop this habit. Why don’t you put a bell around the dog’s neck? This way, we would hear your dog coming down the street.”

? John thought this was a great idea. Now, people could stay away from the dog.It would not be able to bite anyone anymore. The dog liked the bell, too.

? People looked at him when they heard his bell.This made the dog very content. He liked the song the bell played when he walked.One day, John’s dog strolled through the village and met some other dogs.

? دوستش در طول دیدار مهمشان گفت: «مردم روستا از من خواستند که نماینده آنها باشم. ما می خواهیم سگ تو این عادت را ترک کند. چرا زنگوله ای دور گردن سگ نمی اندازی؟ به این ترتیب، صدای سگت را می شنویم که از خیابان پایین می آید.»

? جان فکر کرد این ایده بسیار خوبی است. حالا مردم می‌توانند از سگ دور بمانند و سگ نمی‌تواند کسی را گاز بگیرد. سگ هم زنگ را دوست داشت.

? مردم با شنیدن صدای زنگوله اش به او نگاه می کردند. این باعث می شد سگ بسیار راضی باشد. او صدایی که هنگام راه رفتن از زنگوله شنیده می شد را دوست داشت. روزی سگِ جان در دهکده قدم می زد که با چند سگ دیگر رو به رو شد.

? He expected them to want a bell like his. But they laughed at his bell.They said the bell made people avoid him.

? John’s dog shook his head. “No, they look at me because they like the bell.”The other dogs said, “You have the wrong idea of what makes you popular. Of course they like your bell. It tells them where you are so they can avoid you. You aren’t able to bite them anymore!”

? You see, being popular isn’t something positive when it’s for the wrong reason.

? او انتظار داشت آنها هم زنگوله ای مثل مال او بخواهند. اما آنها به زنگوله او خندیدند. آنها گفتند زنگوله باعث شده مردم از او دوری کنند.

? سگ جان سرش را تکان داد. "نه، آنها به من نگاه می کنند چون آنها زنگوله را دوست دارند." سگ های دیگر گفتند:"کاملا در مورد چیزی که تو را مشهور کرده اشتباه میکنی. البته که آنها زنگوله تو را دوست دارند. زنگوله به آنها می گوید تو کجا هستی تا بتوانند از تو دوری کنند. تو دیگر نمی توانی آنها را گاز بگیری!»

? همان طور که می بینید ، مشهور بودن وقتی به دلیل اشتباهی باشد چیز مثبتی نیست.
? @alldictionaries

10 months, 2 weeks ago

? @all_englishstories
? The dog's bell

1 year ago

او در نهایت با خواندن لب های مردم با حس لامسه خوب خود "شنیدن" را یاد گرفت. او همچنین در خط بریل مهارت پیدا کرد. او حتی می توانست با احساس ارتعاشات با دستش از موسیقی لذت ببرد.

او از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد و در ادامه سخنران مشهور جهانی و نویسنده 12 کتاب شد.

از سال 1946 تا 1957، او از 35 کشور بازدید کرد و با هر رئیس جمهور ایالات متحده از گروور کلیولند تا لیندون بی. جانسون ملاقات کرد.

کلر یک سوسیالیست و آنارشیست متعهد نیز بود. او به برابری و احترام به همه اعتقاد داشت. او احساس می کرد که دنیای کری و کوری خودش در مقایسه با بی عدالتی های تاریک دنیای بیرون کم رنگ شده است.

کلر نوشت: «تاریکی من پر از نور هوش شده بود. در همین حال، دنیای بیرون از روز روشن در کوری اجتماعی دست و پا می زند.

آنه سالیوان در سال 1936 درگذشت.کلر در لحظه مرگ دست معلم و همراه محبوبش را گرفته بود. آن پایان یک رابطه زیبای 49 ساله بود. کلر در سال 1968 در سن 87 سالگی درگذشت.

میراث هلن کلر بسیار زیاد است. او زنی بود که نمی شنید، اما حرف زدن را آموخت. او زنی بود که نمی توانست ببیند، با این حال بینش خود را از طریق اعجاز زبان به اشتراک گذاشت.

1 year ago

? @all_englishstories
? THE BLIND AND DEAF CHILD WHO WAS LIBERATED BY LANGUAGE

If you are blind you still have the window of your ears, and if you are deaf you can listen through your eyes. Helen Keller could neither see nor hear. Yet miraculously she found her salvation through language.

Keller was the first deaf and blind person to earn a bachelor of arts degree. Her autobiography, The Story of My Life, was once on the reading list of most American schools. She earned renown as an activist for women’s suffrage, socialism, and antimilitarism.

Keller was born in Tuscumbia, Alabama in 1880. A few months from her second birthday, she fell seriously ill. Doctors said it might be scarlet fever or meningitis. The only certain thing about Keller’s illness was it robbed her of both her ears and eyes. She would never see or hear again.

At a young age, Helen was sent to Perkins Institute for the Blind. She was placed in the care of a blind teacher named Anne Sullivan.

کودک نابینا و ناشنوا که با زبان آزاد شد

اگر نابینا هستید هنوز پنجره گوش خود را دارید و اگر ناشنوا هستید می توانید از طریق چشمان خود گوش دهید. هلن کلر نه می توانست ببیند و نه بشنود. اما به طرز معجزه آسایی راه علاج خود را از طریق زبان یافت.

کلر اولین فرد ناشنوا و نابینایی بود که مدرک لیسانس هنر گرفت. زندگی نامه او (داستان زندگی من) زمانی در لیست خواندنی های اکثر مدارس آمریکایی بود. او به عنوان یک فعال برای حق رای زنان، سوسیالیسم و ضد نظامی گری شهرت یافت.

کلر در سال 1880 در توسکومبیا، آلاباما به دنیا آمد. چند ماه پس از دومین سال تولدش، او به شدت بیمار شد. پزشکان گفتند ممکن است مخملک یا مننژیت باشد. تنها چیز قطعی در مورد بیماری کلر این بود که هم گوش ها و هم چشم های او را ربود. او دیگر هرگز نمی دید و نمی شنید.

هلن در جوانی به موسسه نابینایان پرکینز فرستاده شد. او تحت مراقبت معلمی نابینا به نام آنه سالیوان قرار گرفت.

One day Anne ran cool water over one of Helen’s hands and made the symbolic motion for water on the other. It was a breakthrough. For the first time in her life, she realized that everything had a name. After that, Keller’s appetite for new words was insatiable.

Under her teacher’s wing, Keller blossomed. Anne taught her to communicate in a unique way by spelling words rhythmically on the palm of her hand.

She eventually learned to ‘hear’ by reading people’s lips with her heightened sense of touch. She also became proficient in braille. She could even enjoy music by feeling the vibrations with her hand.

She graduated from Harvard University and went on to become a world-famous speaker and author of 12 books.

From 1946 to 1957, she visited 35 countries and met every U.S. President from Grover Cleveland to Lyndon B. Johnson.

Keller was also a committed socialist and anarchist. She believed in equality and respect for all. She felt her own world of deafness and blindness paled in comparison to the dark injustices of the world outside.

Keller wrote, “My darkness had been filled with the light of intelligence. Meanwhile, the outer day-lit world was stumbling and groping in social blindness.”

Anne Sullivan died in 1936. Keller was holding the hand of her beloved teacher and companion at the moment of death. It was the end of a beautiful relationship of 49 years. Keller died in 1968 aged 87.

Helen Keller’s legacy is immense. She was a woman who could not hear, but learned to speak. She was a woman who could not see, yet she shared her vision through the miracle of language.

?Vocabulary?

? fall ill:
become very sick
? breakthrough:
a discovery that helps improve or solve a problem
? under someone’s wing:
to be protected and taught by someone
? blossom:
develop; do very well
? pale in comparison:
not as serious when compared to something else; not as good as

یک روز آنه آب خنک را روی یکی از دستان هلن ریخت و حرکت نمادین آب را روی دست دیگر انجام داد. این یک پیشرفت بود. او برای اولین بار در زندگی خود متوجه شد که هر چیزی یک اسم دارد. پس از آن، اشتهای کلر برای کلمات جدید سیری ناپذیر بود.

کلر زیر بال معلمش شکوفا شد. آنه به او یاد داد که با املای ریتمیک کلمات روی کف دستش به روشی منحصر به فرد ارتباط برقرار کند.

1 year ago

? The Blind and the Deaf Child

1 year, 2 months ago

? @all_englishstories
? Level 2
? Love's Distance

We recommend to visit

Last updated 2 weeks, 2 days ago

ایدی ادمین @bitcoineradmin

جهت رزرو تبلیغات : @Bours9

Last updated 1 week, 2 days ago

لینک دسترسی به اول کانال
https://t.me/all_englishstories/57

نظر
@Ali_Bahador_S
@S_ali_Bahador

Last updated 8 months, 3 weeks ago