راستش فکر نمیکردم یه روزی بعد از گذشت یه مدت زیاد چیزی که اینجا میگم این باشه...
و خب من صبر کردم؛ ساعت های زیادی رو صبر کردم که اینارو به زبون نیارم ولی فایده‌ای نداشت.
من گفتن این کلمات رو برای خودم یه وظیفه میدونم. یه دین که به گردنمه و بخاطر قلب خودم و دختر کوچولوی درونم، و تمام اون احساسات زیبایی که از این مرد گرفتم اداش میکنم.
لیام از دست رفت. آره واقعا از دست رفت و حس میکنم این لفظ مناسبتری برای توصیف این غم باشه.
مواجه شدن با این قضیه احساس عجیبی بهم میده. کسی که بخشی از بزرگ شدن منه، نو جوونیم و حتی بخشی از کودکیم باهاش گذشته مثل بخشی از زندگی من میمونه و بابت اتفاقی که براش افتاد احساس غریبی دارم. انگار یه ناراحتی همراه با عصبانیت درونم وجود داره.
انگار که میتونستم کاری کنم و نکرده باشم.
احساسی شبیه به اینکه نتونسته باشم از کسی مراقبت کنم.
شاید دلیلش اینه که انگار همیشه میدونستم کسی که از همه قوی تر بنظر میرسه نیاز به مراقبت بیشتری داره.
لیام کسی بود که همیشه مراقبت کرد و ازش مراقبت نشد.
کسی رو تنها نذاشت و همیشه خودش تنها بود.
من نمیدونم دقیقا چی‌شده و توی اون ساعت‌ها چی بهش گذشته، اما میدونم بخاطر خیلی چیزا که حقش نبود اذیت شد.
واقعا عذاب میکشید ولی همیشه مثل ماه میدرخشید.
کلماتم دارن تموم میشن و من حتی نتونستم درست درباره احساساتم صحبت کنم...
پس میرم سراغ اصل حرفم؛

لیام
ما فراموشت نمیکنیم پسرم. تو و لبخندت تا همیشه توی ذهن ماها مثل یه ستاره می‌درخشید و مهربونی تو برای ما الگو میشه.
آروم بخوابی فرشته مهربون.🧸🖤

سلام بچه ها
امیدوارم خوب باشید و خسته نباشید بخاطر امتحاناتتون?
یه چیزی هست که باید بهتون بگم و خب میگم که وقتتون رو تلف نکنم
بچه ها من در حاضر توانایی ادامه دادن نوشتن رو ندارم. یعنی واقعا حتی یک خط هم نمیتونم بنویسم و میخواستم یه مدتی استراحت کنم
نمیدونم چقدر طول بکشه، یک هفته، یک ماه، یک روز یا یک ساعت، اما میدونم که باید انجامش بدم.
نمیدونم اصلا برگردم به نوشتن یا اینکه یک ساعت دیگه از حرفم پشیمون بشم.
فقط میدونم شما حق دارید بدونید این رو و اگه دلتون میخواد بمونید یا برید?
ممنون میشم درک کنید و یه مقداری بهم زمان بدید. متاسفم اگه همه چیز اونطوری که باید پیش نمیره و همش بگیر نگیر داره.
تمام تلاشم رو میکنم که زودتر همه چیز مرتب بشه و درست حسابی ادامه بدیم.
ممنونم بابت همه وقتایی که باهام راه اومدین، انرژی‌های خوبتون رو بهم دادید و باعث شدید حس خوبی داشته باشم.?

چیزی نمونده بود صدتا بشیم
باز برگشتیم به هشتاد

نوشتن واقعا به روحیه من کمک میکنه
بخاطر خوندن کامنتا??????

لویی رو مسخره کنید
ولی ابرفرض میزنه به کمرتون????

کاش زودتر امتحاناتتون تموم بشه
دلم تنگ شده واستون

پس تصمیم بر این شد که تا آخر خرداد پارت نداشته باشیم
ولی بعدش فاصله بین پارتا رو کمتر میکنم براتون
موفق باشید