دخترک ما هیچ وقت عشقی دریافت نکرد
پس در جامعه هم عشقی ندید
و عشقی هم نداد
او تبدیل به چیزی شد که نباید
شاید یک تکه سنگ
شاید دیگر احساساتی نداشت ..
او آنقدر سرد شده بود که هیچ آتشی او را گرم نمیکرد
کوه یخی شده بود که گل‌های صورتی رنگ روی بدنه اش یخ زده بودند..
به صورت رنگ پریده اش وقتی نگاه میکردم
دختری را می‌دیدم که یه روز
از ته دل می‌خندید
ولی از یک جایی به بعد فقط اشک ریخت
آنقدر اشک ریخت که ابر و باران به حالش گریه میکردند ..
دیگر اشکی برایش نمانده بود
تبدیل به یک کویر خشک شده بود
همینقدر بی روح
همینقدر ناامید

#????

#?????

Silent people have the loudest minds
افراد ساکت ذهن های پر سرو صدایی دارند.
#????

یه جمله تو کتاب کیمیاگر میگه:
"اگر من بخشی از افسانه ی تو باشم
تو روزی به من باز خواهی گشت"

#????

Good morning

قبول دارم؛
یک لحظه، یک بوسه‌، یک حرف، یک شب، می‌‌تواند آغاز یا پایانِ یک احساس باشد.
در عین حال اعتقاد دارم جاودانگی اتفاقی‌ست که باید در آغوشِ معشوق بیفتد، حتی اگر به قیمتِ سراسیمگی و جنونِ در جا زدن در یک لحظه، یک شب یا یک بوسه باشد.
در حقیقت معادله‌ی یک رابطه، وقتی‌ ساده‌تر می‌‌شود، که در خلوتِ خود صادقانه اعتراف کنیم از یک هم‌آغوشی همان‌قدر لذت برده‌ایم و همان‌قدر مالکِ غریزه‌ی طبیعی خود هستیم که طرف مقابل.
و یک روز باور می‌‌کنیم این ما هستیم که به یک تجربه ابدیت می‌‌بخشیم و می‌‌توانیم آن را در ذهن خودمان زیبا و دلنشین ثبت کنیم.
باور می‌کنیم این ما هستیم که خاطره‌ها را می‌سازیم...
قدرتِ لحظه‌ها را نباید دستِ کم گرفت.

#????