یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون کسی نبود. یه روز صبح آرش از خواب بلد میشه و به دوستش محمد زنگ میزنه و میگه ما که تو اصفهانیم بهش میگن نصف جهان ولی ما ک طفریحی نداریم چیکار کنیم محمد میگه بیا بریم تو پارک بچه ها هم هستن اونجا با هم تصمیم…

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون کسی نبود. یه روز صبح آرش از خواب بلد میشه و به دوستش محمد زنگ میزنه و میگه ما که تو اصفهانیم بهش میگن نصف جهان ولی ما ک طفریحی نداریم چیکار کنیم محمد میگه بیا بریم تو پارک بچه ها هم هستن اونجا با هم تصمیم میگیریم چیکار کنیم لباس می‌پوشن و میرن تو پارک بعد از کلی بحث که چیکار کنم حوصلشون سر رفته آرش میگه بریم خاله بکنیم محمد میگه نظر خوبیه منو علی و سامی و مبین رفتیم یکیو کردیم خیلی خوب بود قیمتش هم مناسبه آرش هم میگه خیلی خوبه که بریم آرش چون یه ذره خجالتی بوده و کیرش هم کوچیک بوده میگه شما برید من آخر میام بچه ها همه میرن تا جایی که میتونن زنه رو میگان نوبت آرش می‌رسه آرش می‌رسه لباس رو در میاره می‌ره داخل ۵ دقیقه طول نکشیده میاد بیرون میگه این که مادرمه

جنده داستان ما کسی نبود جز مادر آرش پاروکس

امید وارم لذت برده باشید?
و اگر خاله خوب
خاستین تو اصفهان مادر آرش پاروکس با کم‌ ترین قیمت پیشنهاد میشه❤️

#2

??? 10 ??????? ??????'? ?? ????

1- ?????
2- ?4??????????????????????
3- ?????????
4- ???????????????
5- ??????????????

???????: IN4FO
??: IN4FO

New post vs File n6 ?

GG ??

??Gg all

#2