꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات? :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 2 months, 1 week ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 2 months ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 6 months ago
🔻در جستوجوی هویت 🔻یادداشتی دربارهی کتاب " من برای خداحافظی سلام میکنم" 🔸منتشر شده در روزنامهی وقایع استان شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ 🔸نازنین ذوالفقاری صدای بسته شدن چتر آمد. تمامی برگهای روی آن یک جا ریختند. صدایشان را شنیدم که پشت سر هم میدوند تا به زمین…
🔻در جستوجوی هویت
🔻یادداشتی دربارهی کتاب "
من برای خداحافظی سلام میکنم"
🔸منتشر شده در روزنامهی وقایع استان
شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
🔸نازنین ذوالفقاری
صدای بسته شدن چتر آمد.
تمامی برگهای روی آن یک جا ریختند.
صدایشان را شنیدم که پشت سر هم میدوند تا به زمین برسند:
خش خش خش...
این صدایی بود که بعد از خواندنِ کتاب "من برای خداحافظی، سلام میکنم" در ذهنم پیچید.
کتابی که به قلم رضا مهدوی هزاوه در سال 1403 توسط نشر اُقنوم اصفهان منتشر شده است. در این کتاب با افرادی چون ابوالفضل جلیلی، اردشیر رستمی، شمس لنگرودی، محمد صالحعلاء، زنده یاد افشین یداللهی، حامد قصری، مرتضی برزگر، رضا عبدی و ....مصاحبه شده است.
سوالات مبتکرانه و خلاقانهای از این افراد در ارتباط با موضوعاتی چون: انسان کیست؟ نوستالژی چیست؟ آیا منشاء هنر از تنهایی است؟ و ... پرسیده شده است.
هر زمان که خواندن کتابی را تمام میکنم، بی اراده آن را به روی قفسه سینهام میفشارم یا صفحهای را باز میکنم و روی صورتم میگذارم و بویش میکنم.
حس میکنم با این کار تمامی کاراکترها و اتفاقات آن کتاب را درون خودم راه میدهم و به این ترتیب آن کتاب، جزئی جدایی ناپذیر از من میشود.
اما این عادت در ارتباط با این کتاب کمی سخت بود. شاید به علت تعدد کاراکترها و داستانهایشان بود که به روی سینهام سنگینی میکردند.
به اردشیر رستمی، شمس لنگرودی و محمد صالحعلاء فکر میکردم. به آنهایی که آثارشان را خوانده بودم و میشناختمشان.
بعضیهای دیگر هم برایم ناشناخته بودند. در حین خواندنِ گفتوگوها به نکتهی خنده داری درباره خودم رسیدم. اینکه اگر چهرهی آنها را در گوگل سرچ نمیکردم؛ نمیتوانستم مصاحبهشان را بخوانم.
انگار تا به چشمانشان خیره نشوم یا میمیک صورتشان را نتوانم تصور کنم، نمیتوانم با مصاحبهشان ارتباط بگیرم!
اما همین باعث علامت سوال بزرگی در من شد. علامت سوالی که مثل انفجار یک آتشفشان روی مغزم میریخت. تفاوت اردشیر رستمی و یا شمسلنگرودی با بقیهی مصاحبه شوندگان در چه بود؟ اینکه میشناختمشان مصاحبهها را شیرینتر جلوه میداد؟ یعنی "شناختِ" یک انسان به او هویت میدهد؟
میدانید نکته جالبش در چیست؟ اینکه من مصاحبهی افرادی که دوستشان میداشتم را ابتدا با ولع خواندم اما پاسخهای آنهایی که کمتر شناخته شده هستند برایم جذابیت خاصی داشت.
این کتاب اولین اثری بود که در زمینهی مصاحبه میخواندم. و همین برایم تازگی داشت. در حین این مصاحبه ها انواع و اقسام سوالات گاه عجیب و غریب خواندم.
مهم نیست که تو افشین یدالهی باشی یا شمس لنگرودی یا مهدوی هزاوه. به این نکته فکر کردم اینکه تعریف متفاوت این افراد از فقدان، عشق، تنهایی یا نوستالژی چیست و به چه کار مخاطب میآيد؟ اهمیت خاطرهی فوت مادر یک نویسنده در چیست؟
به این فکر میکنم که دانستن جزئیات یک آدم چرا باید برای مخاطب مهم باشد؟ مثلا در کتاب میخوانیم صدقه خانوم همسایهی مخصوص مرتضی برزگر بوی کرم نیوا میداده است. این جزئیات قرار است ما را با چه دنیایی آشنا کند؟ باید فکر کنم.
آیا ویژگی زیست در جهان امروزی همین است که مدام درگیر جزئیات باشد؟
نکتهی جالب کتاب، سیال بودن ذهن و قلم مصاحبه کننده است. ذهن نویسنده همزمان در باغ ملی و نیویورک و پیرمردانِ نشسته در باغملی اراک و هیتلر در حال حرکت است. آرام و قرار ندارد.
این حجم از سوالات متنوع و خلاق برای من جذابیت زیادی داشت، جوری که گاهی فکر میکردم تک تکشان را دارد در واقع از منِ مخاطب میپرسد.
مثلا یکی از دغدغههای نویسنده این است که داشآکل کار درستی کرد که عشقش را به مرجان نگفت؟ این سوال و موارد مشابه در واقع قلب مخاطب را نشانه میگیرد.
مهدوی برای طراحی سوالات سعی کرده ابتدا روح و عمق کاراکترِ مصاحبه شوندگان را بشناسد.
مثلا پایان نامه و کتابهای زهرا عبدی _ یکی دیگر از مصاحبه شوندگان _ را مرور کرده تا بتواند سوالات اساسی طرح کند.
یعنی قبل از مصاحبه با یک فرد، کاملا خود را در جهان او غرق کرده. هر چند امیدوارم در این مسیر پر فراز و نشیب، نویسنده همچنان در جستجوی خودش باشد. به نظر میرسد سوالات علاوه بر خلاقانه بودن، حدیث نفس خود نویسنده است.
شاید علت اینکه ما دوست داریم در کتابها یا مصاحبهها تعاریف، خاطرات یا پاسخهای افراد را بشنویم این است که در بین آن پاسخها به دنبال خودمان میگردیم.
ما همگی به دنبال یک مسیر آرمانی هستیم اما بسیار پیش آمده که به بیابانی برهوت رسیدهایم. گاهی آنچه در ذهن به نظر میرسد با واقعیت خشن جور در نمیآید.
🔸ادامه دارد....
🔰 بخشی از مقدمه کتاب "من برای خداحافظی، سلام میکنم" نوشته رضا مهدوی هِزاوه
📝 ... در هوای مهآلودِ حومهی لندن بودم. تولستوی در یک مزرعهی کشاورزی کار میکرد. ارنست همینگوی سوار اسب بود و به پیرمردی روی پُل نگاه میکرد. کافکا در ایستگاه قطار نشسته بود و مشغول فکرکردن به داستان پزشک دهکده بود. فروغ فرخزاد در ایوانِ پُر از شمعدانی نشسته بود و برای خودش آوازی زمزمه میکرد. چای هم مینوشید و در فکر فتح باغ بود. بچهها سوار دوچرخه بودند. دیوارهای مدرسه پُر بود از شاخههای درختِ آلبالو. باران میبارید. چراغهای نئون سینما روشن بود. چراغها چشمک میزدند. فيلم روی پرده کازابلانکا بود. هنرپیشهی زنِ فیلم، اینگرید برگمن، هر شب از پردهی تبلیغ فیلم بیرون میآمد و به کنار رودخانه میرفت و هایهای گریه میکرد. هیچکس نمیدانست چه دردی دارد. خودش هم نمیدانست چرا پلکهای چشمانش آرام نمیگیرند. آیا نگرانِ همفری بوگارت بود؟...
♨️ نشر اُقنوم با همکاری باغ کتاب اراک و روزنامه وقایع برگزار میکند:
? گفتگو، رونمایی و جشن امضای کتاب "من برای خداحافظی، سلام میکنم"
(گفتوگوهایی دربارهی عشق و دوستی و رنج و حِرمان)
?با حضور:
? ابوالفضل جلیلی، فرزانه عبیری، حامد قصری و رضا مهدوی هِزاوه (نويسنده کتاب)
?زمان و مکان:
۵شنبه، ۸ آذرماه ۱۴۰۳، از ساعت ۱۷
? اراک، انتهای خیابان ملک، بلوار قدوسی، بین کوچه لادن ۱ و ۲، کتابفروشی باغ کتاب
? انسان کیست؟ تنهایی چیست؟ چرا عاشق میشویم؟ فرجام انسان چیست؟ چرا پناه میبریم به گذشته؟ چرا بعضی چیزها ما را رها نمیکند؟ چرا "ریک" در "کازابلانکا" از عشق خودش میگذرد؟ چه چیز باعث شد "رودکی" شعر "بوی جوی مولیان" را بسراید؟ چرا همه نمیتوانند "حافظ" بشوند؟ زندگی چیست؟ "سودابه" چه چیز در "سیاوش" دید و عاشقش شد؟ زیبایی دوا یا درد است؟ "کیارستمی" چرا معرفت خود را به رُخ نمیکشید؟...
#نشر_اقنوم
#باغ_کتاب_اراک
#وقایع_استان
◀️ اینستاگرام
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
♨️ نشر اُقنوم و شهر کتاب اردیبهشت اصفهان برگزار میکنند:
? رونمایی و گفتگو دربارهی کتاب "از اصفهان تا پراگ"
? با حضور:
?محمدعلی میاندار، مازیار اخوت و علی خدایی
⏰ زمان:
چهارشنبه، ۷ آذرماه ۱۴۰۳، از ساعت ۱۸
? مکان:
خیابان اردیبهشت جنوبی، روبروی کوچه استاد تاج، شهر کتاب اردیبهشت
? پیرمرد ماسک بزن، کُهه نزن!
امشب تنهای تنها میان میدان ایستاده
مُناره، گنبد، ستونهای کاخ
با چشمِ تنگِ قیصریه نگاهش میکنند.
تنها و سرگشته با کدام ستاره آمدی؟
?به ما در اینستاگرام بپیوندید
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
? اتفاق خبر نمیکند!
? با نگاه به کتاب «چهل روایتِ ناتمام از یک مکانِ تمام»؛
? آخرین خاطره از زندهیاد #اسدالله_شکلآبادی (مدیر نشر #فردا)
https://nedayeesfahan.ir/158908
? به قلم "محمد جلوانی"
#اسدالله_شکلآبادی
#نشرفردا
#نشر_ٱقنوم
#اصفهان
#آرامستان
#باغرضوان
#ندای_اصفهان
?به ما در اینستاگرام بپیوندید
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
? در دوران آنالوگ و در زمانی كه امكان نصب قاب عكس برسر مزار متوفى بود، بخشی از خاطره جمعى و تصويری بازماندگان با عكس هميشگی متوفى شكل میگرفت. درسالهایی كه خبری از سیانسى و پرينتهای ديجيتال نبود، عكس نقش مهمى در اطمينان خاطر هر رهگذر آشنا و ناآشنا برسر مزار مرحوم و يا مرحومه ايفا میکرد. عكسهایی كه هدف آنها در ابتدا مفهوم يک عكس شناسنامهای و يا يادگاری داشت و باور آن براى هر خانوادهای سخت بود كه ايـن عكس قرار است درقطعهای از باغ رضوان زندگى جديد آن سفركرده را رقم بزند.
“بر مزار عكس” نام مجموعه عكسى است كه در طى چند ماه به ثبت رسيد. كتاب پيش رو به احيا و بازنمايی عكسهای قطعات مختلف باغرضوان می پردازد.
عكسهای پیش رو در شش فصل بـا عناوين: ١.طفـل نـاكام ٢.جوانمَرگان ۳.پدران ۴.مادران ۵.پدربزرگها ۶. مادربزرگها
از بيـن حـدود هـزار عكس انتخاب شده است. انتخاب و خوانشى جديد كه بـه قطعه، تاريـخ تولد، وفات و حتى نام و نام خانوادگی اصل خود تعلق خاطر ندارد.
⏱ زمان:
چهارشنبه، ۱۷ مردادماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:۳۰
?جهت ثبت نام، «نام و نام خانوادگی» و «شماره عضویت» (در صورت عضویت) خود را به شماره ۰۹۱۳۴۲۴۴۹۴۵ و یا آیدی تلگرام @isfphotoclub ارسال نمایید.
? حضور در این برنامه برای تمامی علاقهمندان(عضو و غیر عضو)، آزاد و رایگان است.
?مکان برگزاری:
خیابان بزرگمهر، جنب مرکز پزشکی شهید صدوقی، کوی شهرستانی، سالن اجتماعات دانشگاه علمی-کاربردی جامعه اسلامی کارگران اصفهان
#نشر_ٱقنوم
#کانون_عکس_اصفهان
#سازمان_آرامستانهای_اصفهان
#دانشگاه_علمیکاربردی_اصفهان
?به ما در اینستاگرام بپیوندید:
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
? باور دارم كه #چوبها جان دارند
? استاد #جواد_چایچی سازندۀ سهتار و متخصص در #صنایع_تزیینی در مکتب اصفهان بود. شاگرد لئون آقایان، عَلَمدار، استاد ضیاء و غلامرضا قربانی، ۲۷ سال در هنرستان صنایع مستظرفۀ اصفهان، صنایع گوناگون چوب را تدریس کرد. آثار بهجایمانده از او در مهمانسرای هتل شاهعباس در اصفهان، رستوران شهرزاد، رستوران شاهعباس در نیویورک... درخشان است. از سال ۱۳۵۹ به ساختن #سهتار پرداخت و در ساخت انواع دیگر سازهای ایرانی نیز فعالیت کرد. سهتارهای او بهسبب داشتن طرحهای زیبا و صنعتکاری روی چوب، با عاج و نقره و استخوان و ... مورد توجه مجموعهداران است. در مورد ساخت سه تار چنين گفته است: «باور دارم كه چوبها جان دارند و آن چوبی كه جان ندارد پوسيده و در حال زوال است، هرگز چوبی را كه برای ساختن سه تار به كار میبرم با ابزارهای مكانيكی چون اره و رنده برقی فُرم نمیدهم. ابزارهای مكانيكی آوندهای زنده و سالم چوب را مضمحل و خرد میكنند و چكش و فشار بيش از حد گيره دستی استخوانهای آن را درهم
میشكند و چون ساخته شود با هر مضراب به جای اينكه صدای آن آسمانی باشد و به جای آنكه صدای آن ناله دل سازنده باشد، ناله خود چوب است.»
هيچ رنگی در سهتارهايش جز رنگ طبيعی چوبها، صدفها و استخوانها به چشم نمیخورد. توازن رنگها و ابعاد و ظرايف درودگری بود كه از او هنرمندی صنعتگر و صنعتگری هنرمند ساخت.
?به ما در اینستاگرام بپیوندید:
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
? #مهدی_ممیزان متولد ۳ مردادماه ۱۲۹۸ در جنوب اصفهان در محله مارنان است.
ممیزان دوره متوسطه اول خود را در دبیرستان کالج که از طرف انجمن فرهنگی ایران و انگلیس اداره میشد، گذراند و از همان سالها فعالیتهای تئاتریاش را آغاز کرد و سپس دوره دوم متوسطه را در آبادان به پایان رساند و در عین حال به فعالیت تئاتر و موسیقی پرداخت. او مدرک دوره تخصصی بازیگری، کارگردانی و نویسندگی را در دانشگاه کینگز بلکتن لندن گذراند.
ممیزان نمایشنامه "شب بدمستی" را که نمايشنامه اقتباسی از حمله اسکندر به ایران و آتشزدن تخت جمشید بود با همکاری ۱۰ نفر انگلیسی و اساتیدش در آبادان اجرا کرد.
? ممیزان از اعضای اصلی گروه تئاتر #الَمپ بود و بعدها از پیشگامان تماشاخانه #سپاهان، #اصفهان و گروه هنری ارحام شد.
اولین متن کمدی در جواب نمایش "اصفهان چُلمن" که در تهران اجرا میشد، توسط مهدی ممیزان نوشته شد و با بازی #رضا_ارحامصدر در اصفهان اجرا رفت که این مهم جرقهای بود در جریان تئاتر کمدی و بداههسازیهای رضا ارحامصدر.
ممیزان یکی از هنرپیشگان، دستاندرکاران و نمایشنامهنویسان پُرکار بود که ۱۰۱ نمایشنامه و تعدادی فیلمنامه از او باقی مانده است.
مهدی ممیزان سرانجام در ۸ آذرماه ۱۳۸۰ از دنیا رفت و در قطعه نامآوران باغ رضوان اصفهان به خاک سپرده شد.
? برخی از نمایشنامههای مهدی ممیزان:
۱. شاه عباس (اولین نمایشنامه اجرایی تماشاخانه سپاهان)
۲. تخت جمشید در آتش (اولین متن اجرایی تماشاخانه اصفهان)
۳. بوقلمونها ۴. داشآکل ۵. مِنهای انسانیت
۶. معجزه امید ۷. نفت ۸. مَست ۹. طناب نجات
۱۰. مُفتخورها ۱۱. دلقکها ۱۲. اختلاس ۱۳. وادَنگ ۱۴. رسوایی
۱۵. خواستگاری (اجرا درر اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا ۷۶-۱۳۷۵)
۱۶. تازه به دوران رسیدهها (اجرا در آلمان -۱۳۷۵)
و ...
#مهدی_ممیزان
#نمایشنامهنویس
#تئاتر
#اصفهان
#نشر_ٱقنوم
?به ما در اینستاگرام بپیوندید:
https://www.instagram.com/oghnoombook?igsh=OGNnbnk0N2RsODNs
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات? :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 2 months, 1 week ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 2 months ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 6 months ago