✍️دست نوشته هایم (تاریخی، ادبی، اجتماعی ، هنری)

Description
بسم الله الرحمن الرحیم تو همه اندیشه ای !
We recommend to visit

القناة الرسمية والموثقة لـ أخبار وزارة التربية العراقية.
أخبار حصرية كل مايخص وزارة التربية العراقية.
تابع جديدنا لمشاهدة احدث الاخبار.
سيتم نقل احدث الاخبار العاجلة.
رابط مشاركة القناة :
https://t.me/DX_75

Last updated 1 year, 9 months ago

القناة الرسمية لابن بابل
الحساب الرسمي الموثق على فيسبوك: https://www.facebook.com/Ibnbabeledu?mibextid=ZbWKwL

الحساب الرسمي الموثق على يوتيوب :https://youtube.com/@iraqed4?si=dTWdGI7dno-qOtip

بوت القناة ( @MARTAZA79BOT

Last updated 7 months, 2 weeks ago

Last updated 3 months, 2 weeks ago

1 year, 9 months ago

یه شاگردی دارم که مهندس پاناسونیکه و پای ثابت ماجراهایی که اینجا مینویسم یادتونه؟?
ایشون هرهفته چیزای جالبی میگه تقصیر من نیست:)

این اقا یدونه پسر دبیرستانی داره. زمستون یه روز گفت کمی دلم گرفته چون یه بی ام و دارم که دهساله دارمش، میخوام بفروشم ولی خیلی دوسش دارم. پسرم برای دبیرستان و کلاس کنکور وبعدش دانشگاه کلی هزینه داره، اگر الان بفروشم پول خوبی دستم‌میاد ولی کهنه تر بشه کسی نمیخره. خوبیش هم اینه که به اژانس کرایه خودروی ساعتی و روزانه نزدیک خونمونه که دیگه غم نداریم.

خلاصه فروختش و پولشو گذاشت خونه برای پس انداز (بانکهای اینجا سود نمیدن، کسی پول برای سود توی بانک نمیذاره)

ادم اولش اینو میشنوه میگه مهندس پاناسونیک باشی ماشین نداشته باشی مگه میشه اخه؟! تمام داراییش هم یه اپارتمان پنجاه شصت متری باشه فقط؟!برای ما که چندساله ژاپنیم عجیب نیست. اینجا درامدها هرچی بالاتر میره، هزینه و مالیات هم تصاعدی میره بالا.
.
خلاصه.
امروز گفت پسرم برای تابستون شش هفته تعطیلات داشت که چارهفته مدرسه کلاس گذاشت براشون، موند دوهفته. این دوهفته اوج بازیهای بیسبال سطح قهرمانی و سطح دبیرستانی تو ژاپنه. من و پسرم هم عاشق بیسبال. خلاصه پسرم بلیط دوهفته ای شینکانسن (قطار تندرو) به سرتاسر ژاپن‌ گرفته و بلیط استادیوم تماااام بازیها در سرتاسر ژاپن. این ده روز گذشته هفت تا شهرمختلف رفته و بازی ها رو دیده، شبها هم میمونه هتل تا بازی بعدی. فردا منهم بهش ملحق میشم بریم کیوشو بازیهای اونجا رو هم ببینیم و پدر و پسری دوسه روز خوش بگذرونیم و رستوران و اب گرم و ….

.
میدونید میخوام چی بگم؟
اولویت هزینه زندگی برای من و شمای ایرانی با یک خارجی یکدنیا متفاوته. من صدسال انقدر پول برای تماشای بازی یا شینکانسن نمیدم! خودم میرم توکیو با اتوبوس میرم! برای ما خونه و ماشین و طلا مهمه، برای این اقا این مهمه. تازه فقط بیسبال نیست، هرموقع توکیو نمایشگاه مهم و پر سروصدایی میزنه، خودش یا دوتایی با پسرش میرن یک شب میمونن و میبینن و برمیگردن.
کسی زندگی این ادمو ناقص ببینه، قضاوتش ناقصه. خارجیها همش درحال عشق و حالن و کنار دریا و استادیوم و فلان.
من دیگه دیدم. این اقا معمولی ترین ژاپنیه. حداقل هشتاد درصد جامعه ژاپنی در این سطحن.

1 year, 9 months ago

و خدایی که ،
رحمتش را مرزی نیست!

1 year, 9 months ago

@Drnematallahfazeli

? کار بیکاری

?نعمت الله فاضلی، 28 مرداد 1402

? تقدیم به همکارم دکتر مهدی خویی
که از دانشگاه علامه اخراج شد.

در موقعیت دشوار کنونی چه کنیم؟
هر کس متناسب با توانایی ها و موقعیتش درگیر این پرسش دشوار است.

?عده ای در کار غارتگری اند، و چنان بی رحمانه که برنج های سمی به خورد ملت می دهند. عده ای هم در تقلای پست و مقام اند تا پول و پله باد آورد و گنج قارون به چنگ آورند. عده ای هم فرار بر قرار را ترجیح داده و می کوشند گلیم خویش از آب بیرون کشند. کم هم نیستند آنها که زانوی غم بغل کرده و منتظر ناجی یا در انتظار مرگ اند.

اما ایران دوستان وطن خواه که آبادی و آزادی ایران را خواهانند، نه مرگ، نه مهاجرت، بل "ماندن موثر" و "زندگی سرزنده" را انتخاب می کنند. آنها بیکار نمی نشینند و ناظر بی عار هم نمی شوند.

? خاندان هدایت معرف حضور همه هست. در سال های ۱۳۳۰ اتفاق شگفتی افتاد که درسی برای امروز ماست. صادق هدایت در ۱۳۳۰ چنان از بهبود اوضاع ایران نومید شد که خودکشی کرد و مرگش هم به اندازه نوشته هایش او را جاودانه کرد. چنان شد که هدایت و خودکشی مترادف هم در اذهان شدند.

?اما شگفتا که از خاندان هدایت، خاندان پر فروغی که که از آن ادیبان و سیاستمداران بزرگی برخاست، نام "مهدیقلی خان هدایت" ملقب به مخبرالسلطنه در اذهان عمومی جا نیافت، در حالی که او هم سیاستمداری بزرگی بود هم محقق، شاعر، مورخ، زباندان. ادیب، موسیقیدان و اندیشمندی بزرگ تر از صادق هدایت.

?مهدی قلی خان همان زمان که هدایت خودکشی کرد از سمت والی فارس عزل و بیکار شد. در نظر بگیرید مردی که سال ها نخست وزیر و صاحب جاه و جلال بوده، و انبوهی از آثار ماندگار خلق کرده، به زبان های عربی، آلمانی، انگلیسی، فرانسه و ادبیات فارسی تسلط داشته، بیکار شود.

?مهدی قلی خان برخلاف صادق خان، راه زندگی موثر و خلاقانه را انتخاب کرد. او تصمیم گرفت افکار سیاسی، اجتماعی و فلسفی خود را بنویسد و به نقد اندیشه های فلسفی اروپا بپردازد. حاصل یک عمر مطالعات، سفرها و تجربه هایش را نوشت و عنوان کتابش را هم گذاشت "کار بیکاری".

?داستانش را این طور به نظم می گوید:

شدم احضار تهران شکر الله
گلخن کردمی رو سوی گلشن

گمان کردم که جستم من از آن بند
ز وادی محن آیم به مآمن

ندانستم که از جور رفیقان
به کنج خانه بایستی خزیدن

چنان شد کم ز مجلس باز راندند
رقیبان بدل، شیطان ریمن

به سختی می گذشتم زندگانی
صبر و از قناعت کرده جوشن

ز موسیقی یکی دفتر همی ساز
بکردم  می نماندم هیچ از هن

اکنون ماییم و این دو راه. راه صادق هدایت و راه مهدی قلی خان. من راه دوم را برای خودم انتخاب کردم. گرچه بسیاری  با شور و شوق ستایشگر غمزدگی و دلمردگی هستند و گمان دارند روشنفکر و اهل اندیشه، آدم سوگزده و در انتظار مرگ است.

?مهدی قلی خان ها از بیکاری، کار می سازند، کاری کارستان. آنها نیک می دانند دشمنان ایران سوگناکی مردمان این خاک را می خواهند. مهدی قلی خان اثری فلسفی و تاریخی و سندی بزرگ در اوقات بیکاری اش نوشت و سهمی در ساختن ایران پیدا کرد و در این بنای باشکوه آجری از طلای اندیشه نهاد.

?ما هم می توانیم از بیکاری ها، کاری بسازیم به شرط آن که صادق هدایت، هادی ما نباشد و در خاطرمان مهدی قلی خان بماند.

ما، در هر موقعیت و هر سطح از تونایی باشیم، می توانیم از بیکاری کار بسازیم و این تنها محدود و منحصر به دانشگاهیان و محققان و نویسندگان نیست.

?می شود محمد درویش شد، فعال خستگی ناپذیر دفاع از محیط زیست ایران. درویش هم ۱۴۰۰ بازنشسته شد اما از پای ننشست و چون نهادی بزرگ مسئولیت عظیم کنشگری زیست محیطی اش را تا بی نهایت گسترش داد.

?می شود حسین حسینی نژاد بود و مجله ای برای گسترش انشانویسی درست کرد. حسینی نژاد معلم بازنشسته ای است که با دست خالی و بی حمایت از جایی شانزده سال ۱۵۴ شماره ماهنامه انشا و نویسندگی را تاکنون منتشر کرده است.

?می شود علی صادقی خیاط شد و لباس عمو خیاط تن کرد و برای نجات کودکان کار و سوادآموزی ها جنگید و قهرمان بی پناه ترین کودکان گردید.

?می شود روزنامه نگار شجاع، فعال مدنی، آزادیخواه جسور، معلم راستین، مطالبه گر از جانگذشته حقوق زنان، کودکان و فرودستان، ترویج گر کتاب، و صدها کار سازنده دیگر شد و عمر را در خدمت انسانیت و ایران گذراند، اگر مهدی قلی خانی بیندیشیم نه صادق خانی؛ و اگر همین لحظه مصمم شویم که خود را باور کنیم و باور کنیم که ذهن ما ظرفیت آغاز کردن دارد.

فراموش نکنیم آنها که مهدی خویی، رضا امیدی، آرمان ذاکری، آرمان امیر، محمد فاضلی جامعه شناسان خلاق و توانای کشور، و صدها محقق و نویسنده و فعال مدنی دیگر را اخراج، بازنشسته، خانه نشین، زندان و طرد می کنند مقصودشان ویران کردن ایران از راه تباه کردن نیروی انسانی موثر کشور است.

1 year, 9 months ago
1 year, 9 months ago
✍️دست نوشته هایم (تاریخی، ادبی، اجتماعی …
1 year, 9 months ago
✍️دست نوشته هایم (تاریخی، ادبی، اجتماعی …
1 year, 9 months ago

هایدگر فیلسوف آلمانی می‌گوید: اگر بخواهم با شما رو راست باشم باید بگویم، که زندگی به شکل گُریزناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که، هستید و جوری که زندگی می‌کنید، ندارد. من به آن می‌گویم: “اصل بقای سختی”. یعنی سختی از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود ولی نابود نمی‌شود. برای همین هم در يک زندگیِ خیلی خوب و عادی، جایی‌که، هیچ کسی به هیچ کسی به خاطر عقایدش شلیک نمی‌کند و همه چیز آرام است؛ آدم‌های زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورند، که بتوانند خودشان را هر روز صبح از داخل رختخواب بیرون بکشند.
خیلی‌‌ها معتقدند، که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گِلوتِن، ما‌ها را اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت‌تر بودند. شما بشنوید و باور نکنید. حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌ای هندی به نام سیزارتا یا همان بودا گفت که “زندگی رنج است”. رنج، یا به زبان بودا “دوکا”. هایدگر به این  می‌گوید: “اضطراب وجودی”.
این‌ها را نگفتم، که ناامیدتان کنم. چیزهای خوب و دلنشین هم در دنیا کم نیست. می‌توانید از آنها در راه کمک بگیرید و هر وقت داشتید در چاه غم فرو می‌رفتید مثل “رَسَن” به آن چنگ بیندازید و بیایید بیرون.
یکی از این طناب‌ها؛ موسیقی است. اگر توانستید سازی بزنید؛ اگر نتوانستید به آن گوش کنید. وقت‌هایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقت‌هایی که غمگین بودید بیشتر موسیقی گوش کنید. آنجا که از هر حرکتی عاجز ماندید؛ برقصید. رقصیدن بهترین و مفید‌ترین کاری است، که می‌توانید برای روحتان بکنید. هرجا ریتمی شنیدید، که می‌شد، با آن رقصید، خودتان را تکان بدهید، حتی اگر ریتم چکیدن قطره‌های آب از شیروانی باشد. رقص از نظر علمی، هم ارتعاش شدن با جریان هستی است، بی‌مهار و بدون ترس از دیده شدن برقصید. راستی اگر صدای خوبی داشتید موقع رقصیدن یک کم هم آواز بخوانید، اما اگر نداشتید هم مهم نیست.
چیز دیگری که می‌توانید بخوانید کتاب است. خواندن کتاب به شما کمک می‌کند زندگی‌های دیگری را که هیچ وقت نمی‌توانستید تجربه کنید را تجربه کنید. فیلم هم همین کار را در یک ابعاد دیگری می‌کند. اما کتاب همیشه یک سر و گردن بالا‌تر از فیلم است، چون قوه تخیلتان رو به کار می‌گیرد؛ و روند ذهنی‌تر و عمیق تری است. تا می‌تونید کتاب بخوانید. وسط کتاب‌ها حتما چند صفحه هم برای مطالعه در مورد ستاره‌ها و کهکشان‌ها وقت بگذارید، چون کمکتان می‌کند، که ابعاد چیز‌ها را بهتر درک کنید و یادتان نرود، که در کل هستی کجا ایستاده‌اید. برای همین، قدیم‌ها بیشتر فیلسوف‌ها ستاره‌شناس هم بودند. شاید نخواهید یا نتوانید منجّم بشوید، ولی همیشه می‌توانید وقت‌هایی، که غمگین هستید، به آسمان نگاه کنید و ببینید، که غم‌هایتان در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچک است.
طناب‌های دیگری هم هست؛ چیزهایی مثل نقاشی کردن، عکاسی، کاشتن یک درخت؛ سفر کردن، حرکت… ما برای نشستن خلق نشده‌ایم. صندلی یکی از خطرناک‌ترین اختراعات بشریست. به جای نشستن قدم بزنید؛ بدوید، شنا کنید، اگر مجبور شدید بنشینید؛ برای خودتان، همنشین‌هایی پیدا کنید و از مصاحبتشان لذت ببرید. پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسان نیست. اما اگر دوست خوبی باشید؛ دیر یا زود چند تا آدم خوب دورتان جمع خواهند شد. در ضمن، دایره دوستهایتان را به آدم‌ها محدود نکنید. شما می‌توانید تقریباً با همه موجودات زنده دنیا دوست باشید؛ گل‌ها، علف‌ها، ماهی‌ها، پرنده‌ها، و بله حتی گربه‌ها. حیوان‌ها گاهی حتی از آدم‌ها هم دوست‌های بهتری هستند.
در زندگی چاه غم زیاد است ولی طناب هم هست؛ سَرِ رَسَن را ول نکنید. اما مراقب باشید، که به طناب‌های پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی غرور و موفقیت آویزان نشوید، چون از داخل چاه بیرونتان نمی‌آورد و بدتر رهايتان می‌کند ته چاه… بگردید و طناب‌های خودتان را پیدا کنید و اگر نتوانستید پیدایش کنید؛ “ببافیدش”. آدم‌های انگشت شماری طناب بافی بلدند. دانشمندها، کاشف‌ها، مربی‌های فوتبال، کمدین‌ها و هنرمندها همه طناب باف هستند و طناب‌هایی را بافتند، که آدم‌های دیگر هم می‌توانند، سرش را بگیرند و با آن از داخل چاه بیرون بیایند.
اگر ما امروز از سیاه سرفه نمی‌میریم برای این است، که طنابی را گرفتیم، که لویی پاستور سال‌ها پیش بافته است. “سمفونی شماره پنج” طنابی است، که بتهوون با نُت‌ها به هم پیوند زده است. “صد سال تنهایی” طنابی است، که مارکز با کلمه و خیال به هم بافته است. بیشتر طناب‌ها را یک روزی کسی، که شاید ته چاه زندانی بوده بافته است.

1 year, 9 months ago

عاشقان ِ زندگی اردوگاهی

آدولف آیشمن، از افسران بلندپایه‌ی نازی بود که در کشتار گسترده‌ی یهودیان و فرستادن آن‌ها به کوره‌های آدم‌سوزی در جنگ دوم جهانی نقش به‌سزایی داشت. او پس از شکست آلمان نازی به همراه خانواده‌اش به آرژانتین گریخت اما شناسایی شد و به‌وسیله کماندوهای اسرائیلی به اسرائیل منتقل شد و در دادگاهی در اورشلیم به اتهام «جنایت علیه بشریت» در سال ۱۹۶۲ میلادی اعدام شد.
هانا آرنت، فیلسوف آلمانی، در دادگاه آیشمن حضور داشت و برای نشریه‌ی نیویورکر، از این دادگاه گزارش تهیه می‌کرد؛ گزارشی که بعدها-۱۹۶۳- به صورت کتابی با عنوان “آیشمن در اورشلیم” و نام فرعی “درباره ابتذال شر” منتشر شد.
عنوانِ ابتذال شر ( The banality of evil) بعدها اصطلاح مناقشه‌برانگیزی شد که گفت‌وگو در مورد آن تا امروز ادامه دارد.
کلمه Banal در انگلیسی به معنای پیش‌پاافتاده و مبتذل است.
هانا آرنت در گفت‌وگویی با یوآخیم فست،  مورخ و روزنامه نگار آلمانی می‌گوید:
«وقتی به یک جنایتکار فکر می‌کنیم، کسی با انگیزه‌های جنایتکارانه را تصور می‌کنیم. و وقتی به آیشمن نگاه می‌کنیم، او واقعاً هیچ انگیزه‌ی جنایتکارانه‌ای ندارد. نه آن‌چه معمولاً انگیزه‌های جنایتکارانه پنداشته می‌شود. او می‌خواست با بقیه همراه باشد. او می‌خواست بگوید «ما» و این همراهی‌ـبا‌ بقیه و خواست این‌چنین ما‌ـ‌گفتن برای ارتکاب بزرگ‌ترین جنایات ممکن کافی بود.»
اغلب ما شاید گمان داشته باشیم جنایتکاران و طرفداران آن‌ها افرادی هستند با رفتارهای شخصی خاص، اما در اصل آن‌ها افرادی هستند به معنای دقیق کلمه «پیش‌پاافتاده». کسانی که مسئولیت فردی در آن‌ها جای خود را به خدمت داده است؛ خدمتی که از آن‌ها مامور و معذور ساخته است.
تاکید افراطی بر بی‌چارگی انسان و این‌که انسان‌ها برده و بنده‌ی موقعیت‌ها و اسیر جمعیت و «ما» هستند می‌تواند از هر انسانی یک آیشمن بالقوه بسازد.
در این‌جا است که بعضا با انسان‌هایی مواجه می‌شویم که در روابط شخصی، انسان‌های خوب و مهربانی هستند اما در زندگی اجتماعی به خدمت رژیم سرکوب درمی‌آیند.

گئورگی ولادیموف، نویسنده روسی، رُمانی دارد به نام «روسلان وفادار» که داستان سگی است که در اردوگاه‌های استالینی خدمت می‌کرده است.
داستان در دوره‌ی زمامداری خروشچف، که  دوره‌ی «ذوب‌شدن یخ‌ها»،نام گرفته اتفاق می‌افتد؛
دورانی که دارها برچیده خون‌ها شسته‌اند و اردوگاه‌های کار اجباری استالینی برچیده شده است.
روسلان در واقع نگهبان زندانیان به هنگام جابه‌جایی آن‌ها بوده است.
انسان-‌سگ (Homo Canis) گئورگی ولادیموف هم‌چنان در بند خدمت است. در نگاه او هنوز اردوگاه‌ها پابرجا است و او می‌خواهد که شرافتمدانه و صادقانه خدمت کند.
در باور روسلان زندگی و جهان، یک اردوگاه بزرگ است و او جز برای خدمت به این اردوگاه آفریده نشده است.
در جایی از رمان می‌خوانیم:
«کل آموخته‌های او - روسلان- بر این پیاه استوار بود که آدم‌های محصور در میان سیم‌های خاردار بدجنس و بیگانه و کثیف‌اند؛ اغلب می‌شنید که آنان را «خوک کثیف»، «دغل‌باز» یا «فاشیست» می‌خواندند.»

در سراسر این رمان خواندنی هیچ‌گاه احساس نمی‌کنم که روسلان موجودی خبیث و شرور باشد؛ بلکه او را حیوانی وفادار، و در قبال وظیفه‌ای که به او محول شده مسوول می‌یابیم.
هنگام خواندن رمان «روسلان وفادار» همان آیشمنی در نظرم تداعی می‌شد که آرنت توصیف می‌کند.
روسلان درک درستی از مسئولیت انسانی، اخلاق و تخیل نداشت.

روسلان که درک درستی از برچیده‌شدن زندگی اردوگاهی نداشت هر جا در اطراف اردوگاه جمعیتی می‌دید به خیالش که این‌ها زندانیانی هستند که باید وارد اردوگاه بشوند به سمت آن‌ها می‌رفت تا مبادا از صف خارج بشوند و نظم اردوگاهی را به‌هم بزنند.
او برای بار نخست که جمعیتی این‌چنینی دید گمان کرد که این جماعت، فراریانی هستند که از اردوگاه گریخته بودند و امروز آن‌ها را برگردانده‌اند.
روسلان حالا دیگر از این اقدام خیانتکارانه عصبانی نبود؛ فقط افسوس می‌خورد که فراریان چنین ابلهانه رفتار کرده و جای ِ به این خوبی را ترک کرده بودند. برای خود او فقط خاطرات خوش اردوگاهی باقی مانده بود.»
(ص۱۲۹)
روسلان علاوه بر شرارت آیشمنی، زندگی اردوگاهی را زندگی‌ای آرمانی می‌دید. او وفادارانه از این زندگی دفاع می‌کرد و با کسانی که تلاش داشتند در روند این زندگی اختلال ایجاد کنند ستیز می‌کرد.
بسیاری از انسان-‌سگ‌ها به این زندگی خو گرفته‌اند و در عین حال که ممکن است موجودات شروری به صفات شخصی انسانی نباشند ابزار  دست شرارت و نظام‌های سیاسی شرور می‌شوند.

1 year, 9 months ago

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

We recommend to visit

القناة الرسمية والموثقة لـ أخبار وزارة التربية العراقية.
أخبار حصرية كل مايخص وزارة التربية العراقية.
تابع جديدنا لمشاهدة احدث الاخبار.
سيتم نقل احدث الاخبار العاجلة.
رابط مشاركة القناة :
https://t.me/DX_75

Last updated 1 year, 9 months ago

القناة الرسمية لابن بابل
الحساب الرسمي الموثق على فيسبوك: https://www.facebook.com/Ibnbabeledu?mibextid=ZbWKwL

الحساب الرسمي الموثق على يوتيوب :https://youtube.com/@iraqed4?si=dTWdGI7dno-qOtip

بوت القناة ( @MARTAZA79BOT

Last updated 7 months, 2 weeks ago

Last updated 3 months, 2 weeks ago