از اونجایی که من عاشقِ آفتاب و نورم و تو پاییز دلم میگیره، امروز خورشید خانوم داره سلام میکنهههه تو آسمووون😍🥹😍😍😍😍

سلاااااام خوشگلللللااااا چطوریییین؟😍😍😍😍😍😍😍چه صبح قشنگیههههه😍😍😍😍😍😍😍

دوستتون دارممممم😍🥹❤️✨

#مگا_آرتيست_ايران

#پارت180

یزدان با عجله به خونه رفت و سریع فیلم اون دوربین رو برداشت. سرجاش میخکوب شد... یعنی چی توش بود که انقدر براشون اهمیت داشت؟ چرا باید چنین فیلمی تهدید کننده باشه؟! خوره‌ی بدی به جونش افتاد! با تمام وجودش دلش می‌خواست فیلم رو بذاره تو دوربین و ببینه چی باعث شده انقدر مهم بشه؟!
اصلا کی می‌فهمید که یزدان اون فیلم رو دیده یا نه؟! کسی که اونجا نبود... فیلم رو برداشت و توی دوربین گذاشت و درش رو بست و صدای تقی داد... دوربین رو روشن کرد و ویدیوهارو آورد...
درست لحظه‌ای که خواست دکمه‌ی پخش رو بزنه، یاد پیام اون ناشناس افتاد که گفته بود: دارم می‌بینمت... می‌دونم کجا وایستادی و از ترس خشکت زده!
چی؟! دارم می‌بینمت...؟
سریع به خودش اومد و بدون این که ویدیو رو پخش کنه، قبل از این که منصرف بشه فیلم رو درآورد‌‌‌. با سرعت از خونه بیرون زد و موتورش رو روشن کرد و پر قدرت به سمتِ لوکیشن رفت...
یکتا که توی خونه تنها بود و قبل از اومدن یزدان روی تختش خوابیده بود، لحظه‌ی رفتن یزدان، مخصوصا با حالت شتاب زده، تعجب کرد و از جاش بلند شد. سمتِ یزدان دویید که علتش رو بپرسه اما تا قدم هاش به در برسه یزدان رفت و صدای گاز موتورش کوچه رو برداشت...
یکتا با تعجب نفس عمیقی کشید و به دیوار تکیه داد. تا حالا فقط نگرانِ امیر بود که چندین روزه آنلاین نشده و استوری هم نذاشته، اما حالا با آشوبی که این مدل رفتنِ یزدان تو دلش انداخت، آروم و قرار رو از قلبش گرفت...

@mega_artist_iran

دیدی میگن: تو مو می‌بینی و من پیچش مو؟ فندوم به فکر لایک و استوری شدنه من به فکر اینم که فندوم یکپارچه بشه درست حمایت کنه رهام و امیرو به سمت درستی هدایت کنه (با سلیقه‌ی درستش و اتحادش) رهام و امیر توی بازار موسیقی بیان بالا و طرفداراشون بیشتر بشه بشن بزرگترین…

من میزاشتم(فریاد بی صدا) از اونجایی که رهام خیلییی درون گراعه

من میزاشتم(فریاد بی صدا)
از اونجایی که رهام خیلییی درون گراعه

چه اسمای قشنگی گفتیییین😍🥹❤️❤️😭😭😭😭😭

ماکانی ام هم هست؟😂