𝁚ּ𝛢ᏽᥲꮅᥱ¹⁹⁸⁰𝆟ִֶָ𝁙ׁ

Description
«زوزه‌ی مـغز‌هـایِ گلاویز با مـرگ»
«مـعمایی آبـــی، در خطِ فقیرنشینِ نگاه‌هـایی
مخـروبه.»
#𝐃𝐲𝐢𝐧𝐠𝐈𝐧𝐁𝐥𝐮𝐞𝐒𝐨𝐫𝐫𝐨𝐰
Advertising
We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP

3 days, 22 hours ago

If I die, you will live in my soul!
[ Noah Francois ]
- Agape Fan fiction
-
تـم این پارت.**

3 days, 22 hours ago

𝆥 𝐅𝐢𝐜 𝆟
𝇃𝇄𝇅𝐀𝐆𝐀𝐏𝐄 𐚁✞
ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ
◦ 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚𝁑 vkook
◦ 𝙎𝙪𝙗 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 𝁑 hopemin
𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚𝁑
𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢, 𝘏𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪𝘤𝘢𝘭,
𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘦𝘤𝘳𝘦𝘵.

Part 𝁑 [ 15 ]
ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ
  ◜ #Fic 𝄒 #Agape
╰──────✞─────╮
𝇓𝁑 @KimErous 𝁑

3 days, 23 hours ago

این‌جاست...

1 week, 2 days ago

تـو زانوی غمی که، فکرِ به آغوش کشیدنت دلم را می‌رقصاند.

- لیلیان

1 week, 2 days ago

پس مثل کار همیشگی عقل، قلب و احساساتم یک ژانر دیگه‌ای رو بهش دادم تا ببینم با تلفیق شدنش چه اتفاقاتی می‌تونه توش رقم بخوره.
پس باید از همین سکوی طغیان اعلام کنم که آگاپه؛ یکی از هزاران ایده‌ی من برای نوشتن اولین دنیایی بود که سال ۱۳۹۴ اولین نطفه‌ش تو اعماق وجودم شکل گرفت.

1 week, 2 days ago

روزی که ایده‌ی آگاپه به ذهنم خطور کرد فقط محض نوشتن یک داستان ساده شروعش کردم. اما بعدها فهمیدم ساده نوشتنی که تلفیقی با یک عاشقانه‌ی خالص و دور از گناه باشه کار سختی برای من محسوب می‌شه.
عاشقانه‌ی خالص و بدون ذره‌ای گناه تنها آرزو و تلاش من برای نشون دادن عشق واقعی بود اما، حس می‌کردم دنیایی که ساخته شده عاری از یک چیز بخصوصیه که مدت‌ها براش تشنه بودم.

1 week, 6 days ago

نمونه‌ی خانواده‌های ایرانی وقتی می‌خوای باهاشون درد و دل کنی:
نونت کمه، آبت کمه، بی‌خانمانی، لباس نداری یا چی کم گذاشتیم برات...

1 week, 6 days ago

اصلاً مانده‌ام چگونه شد که کارمـان، به چنین بی‌راهه‌ای کشیده شد؟!
برایم سؤال شده است؛ که نکند در دوست داشتن‌ات کوتاهی کرده باشم؟ مگر کنج به کنج این هستی را، به دنبالت برای گرفتن‌ات میان دست‌های رنج دیده‌ام نگشته بودم؟ در این عصر ابری، دلم دارد خون می‌گریَد، می‌ترسم بیگودار به آب بزنم و الهه‌ی مـرگ، زودتر از موعود خرخره‌ام را بگیرد و به لب مرز مردن نرسیده، خودش جانم را بگیرد.
دلتنگ شده‌ام؛ دلتنگ نگاهی که نفس از چشمانم می‌گرفت و شکوفه‌های لبخند بر لب‌هایش می‌شکفت. راستش را بخواهی برایم غریبه شده‌ای؛ دوست داشتن و عشق ورزیدن، گواین‌که سالیانِ سال از روح‌ات کوچ کرده‌اند. نوشته‌هایم خیس شده‌اند دیگر، نه، اشتباه برداشت نکن معشوق دیرینه‌ی من!
منظورم از خیسیِ نوشته‌هایم غرق شدنِ کلماتم در اقیانوس اشک‌های سرریزشده، از دلتنگی پینه‌بسته در خمره‌ی جانِ قلبم است. در این هوایی که رو به تاریکی می‌رود گویا من هم دارم تار و سیاه می‌شوم؛ پنجره‌ی روح‌ام دارد به بن‌بست می‌خورد. در جدالی خوفناک‌ با خود درونم، موهای تن‌ام به گزگز افتاده‌اند. نفس‌هایم را سخت‌تر از قبل حس می‌کنم، به گمانم آن قرص‌های سفیدی که آلبر می‌گفت برای راحت خوابیدن اوست دارد کار خودش را می‌کند. نمی‌دانی این حال و اوضاعی که دارم تا چه اندازه‌ در دلم آشوب به پا می‌کند؛ نه آن‌که ترسیده باشم، نه...
فقط... فقط... نمی‌دانستم که قدم به قدم نزدیک شدن به آغوش مرگ می‌تواند حتی از بوسه‌ی تو در آن روز برفی شیرین‌تر باشد!
آه، من را ببخش که این حرف را می‌زنم امـا، تازه دارم به این نتیجه می‌رسم که این زندگی‌ای که در نبود تو کامم را تلخ کرده بود، حال چون رهگذری که دارد به گذرگاه افول پا می‌گذارد دوباره شیرین‌اش ساخته. من حتی می‌دانستم امیدِ واهی داشتن تا چه حد می‌توانست خوفناک باشد و خودم را به آن گرفتار کردم؛ و در این لحظه دیوانه‌ای هستم که به جداره‌ی عمیق‌ترین تاریکی‌ها خراش می‌اندازد. شـاید مردنم بتواند برخی از گره‌های چنبره‌زده در روزهایت را بگشاید یا شاید هم کورترین گره‌ها مقابل راهت قرار گیرند!
آه، نمی‌دانم؛ به نظر می‌رسد دارم هرزگویی می‌کنم. این قرصِ نکبت نمی‌گذارد بهتر از قبل حرف‌های تلنبارشده در قلبم را بگویم...
چشمانم روی هم سنگینی می‌کنند و دست‌هایم دیگر نایی برای گرفتن قلم ندارند. پس باید سخنم را بعد از این جمله به اتمام برسانم.
«یک ارتعاش از دشت‌هایِ مبهوتِ ذهن، به رهگذری از آشیانه‌ی تاریکی!
عرضم به حضورتان که؛ محبوبِ قلبی که دارد می‌میرد، چه حسی داشت ترک کردن حبابی که حبس در منشور مرگ بود؟»

«سـال ۱۹۲۰ - گذرگاه چشمه‌ی سرخ
مردی که بعد از مـرگ، لبخند بر لبانش می‌رقصید.»

2 weeks, 5 days ago

میخوام ناپدید شم و ببینم چند نفر واقعا بهم اهمیت میدن.
- orange

2 weeks, 6 days ago

زنـدگی در اون حد مزخرفه که چندین ساعت نخوابی صرفاً به خاطر داشتن امتحان بعد، اون‌وقت استاد عالی‌قدر تشریف‌فرما نشن.

We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP