?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
Last updated 3 months ago
🎙️ کارگاه ادبی خوانش #مصیبت_نامه #عطار «سفرهای اندیشه»
🔰 #مصیبت_نامه_عطار_جلسه_سی_هشتم
📖 #مقاله_سی_چهارم: رفتن سالک فکرت نزد «حضرت عیسی علیه السلام »
📼 بخش اول
🏫 به همت ادارهکل کتابخانههای عمومی استان زنجان
١۴٠٣/٠٩/١۴ 🗓️
هو
با زرد ارتباط ندارد خزان من
سبز است در هوای تو هفت آسمان من
می آیی و وزیدن تو وجد آور است
آکنده است از حرکاتت روان من
با برگهای ریخته شورم شنیدنی ست
همساز بیدهای پریشان تکان من
با بی شمار شیوه مرا راه بسته ای
آن سان که باز مانده به حیرت دهان من
امشب زبانه می کشی از ژرفنای روح
آتش گرفته است به ذکرت زبان من
در هرچه باز می نگرم ناظر توام
ای سرو من ، ستاره ء من، ارغوان من
در خود بتاب و مات زوایای خویش باش
ای بامداد سر زدهء ناگهان من
«سکوت عرفانی از دیدگاه سنایی»
قربان ولیئی
هوالحی
شاعری آشیانه در خود داشت
سفری شاعرانه در خود داشت
گفت: "گاهی دلم..." دقیق سرود
نظری عارفانه در خود داشت
مترنّم گذشت تا دریا
باغهای ترانه در خود داشت
غزل او همان خود او بود
عین آیینه خانه در خود داشت
بر زوایای خویش می تابید
خلوتی عاشقانه در خود داشت
گرم می کرد این زمستان را
آتشی پُر زبانه در خود داشت
به کجا می رود؟جواب آمد:
شاعری آشیانه در خود داشت
هو الحی
خورشید متاب؛ سر برآمد
هنگامهی صبح محشر آمد
بر نیزه طلوع کرد الله
آسوده؛که عصر شب سرآمد
ابهام نماند در طریقت
سلطان حقیقت از در آمد
افسانه شد اختلاف ادیان
شیرازهء پنج دفتر آمد
سهل است بر آسمان پریدن
ای بال شکسته ها پر آمد
بستند به تیر آسمان را
بارانِ پَر کبوتر آمد
رگهای بهشت را بریدند
ای خاک بنوش کوثر آمد
از ماه شراب می تراود
ساقی به میان ساغر آمد
در وسعت عرش ریشه دارد
سروی که چنین تناور آمد
سرچشمهء سبزی بهشت است
سرخی که به رنگ اخضر آمد
آتش به فرشتگان در افتاد
وقتی که هلالش احمر آمد
عشق است و گسستگی ندارد
عباس که رفت خواهر آمد
توحید دوگانگی ندارد
اصغر به حقیقت اکبر آمد
گفتند که ذات دیدنی نیست
این عرصهء حیرت آور آمد
هفتاد و دو پنجره گشودند
ناظر بشوید، منظر آمد
ياهو بچرخ دور خودت با خدا برقص
شور سكوت مي وزد از ناكجا برقص
هاها... برقص، ها؟ دف و تنبور؟ زائدست
هي با همين دهل زدن قلب ما برقص
هشدار در ميان جماعت نمي شود
بگذار خانقاه و به خلوت سرا برقص
آن قدر و آن چنان كه برون آيي از خودت
بي تار و بي ترانه و بي دست و پا برقص
نزديك شد درخشش بيرنگي سكوت
برجسم شرحه شرحه رنگ و صدا و برقص
من با «برقص» آمده ام از عدم به وجد
پي برده ام به آخر اين ماجرا به رقص
زاهد بگير، درس تو نقصي عظيم داشت
«اقرأ» به قصد قرب ورق هاي باب رقص
زاهد بترس، «يوم تغابن» رسيدني ست
با ما بيا و بر درميخانه ها برقص
بشنو تلاوتي كه تو را حال مي دهد
بسپار دل به قول قناري بيا برقص
مأيوس از عنايت صاحب كرم مباش
او را بخوان صباح و مسا و عشا به رقص
رو كن به آسمان و مناجات كن ولي
مثل درخت باش و ميان دعا برقص
اي شيخ التماس دعا، ما مسافريم
راهي شديم تا ملكوت خدا به رقص
ديگر سكوت مي كنم و مي پراكنم
اسرار اين حقيقت بي پرده را به رقص
?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 months, 3 weeks ago
Last updated 3 months ago