این مینی سریال هشت قسمتی رو باید چندین بار تماشا کرد.
داستان در مورد یک شیمی دان به اسم الیزابت زاتِ که تو تو کار و زندگی ش مشکلاتی پیش میاد.
مطمئنم شجاعت و جدیت ش تو هر موضوعی شگفت زده تون میکنه.

بعضی اشتباهات تورو به راه درست می برن.

من نمی‌گم مشکلاتت کوچیکن؛ می‌‌گم تو یه قدرتی داری که مشکلاتت در برابرت کوچیک میشن.

من خیلی گم هستم ولی هنوز نترسیدم.
و این یعنی مسیر رو پیدا میکنم.

دوست دارم چند روزی فارغ از task ها و deadline ها، دور از اینترنت و اخبار زندگی کنم.
  ساعت ها آهنگ های جدید و کتاب صوتی گوش کنم، و لیوان لیوان قهوه و چای بنوشم.
تنها باشم و خونه ساکت باشه.
برق رو روشن نکنم، و با شمع و نور چراغ مطالعه شب رو سر کنم.
بیرون از خونه آدم هایی رو داشتم باشم که باهم خیابون ها و کافه های جدید رو کشف کنیم.
گاهی پرحرفی کنیم.
گاهی هم کنار هم کتاب بخونیم و بزاریم سکوت بقیه حرف ها رو بزنه.
تو سرما بلرزیم و برای گرم شدن برقصیم.
دوست دارم زمان بی معنی بشه.
نگران ساعت نباشم و هر لحظه ساعت ها طول بکشه.
نه گذشته ای باشه و نه آینده.
فقط یک خلاء برای زندگی.

امروز جمعه‌ست. بیایید یک جمعه رو به دور از ماتم جشن بگیریم. حتی اگر مناسبتی براش نداریم.