☠✨

تو بانیِ حرکتِ قلم منی.

آهویِ شیر دل
چشم هایت دمار از روزگاران در آورده
آنقدر به تو فکرمیکنم که خواب کلافه و فراری شده.
از خودم بیشتر، همنشین تو شدم.
هنر صائب به چه کارم آید؟
وقتی نمیتواند این گره را کامل سفت کند،
یا کامل باز کند و مرا از رنجِ تو پرواز دهد.
و اما پرواز را به من چه؟
اگر تو همسفر نباشی..
هرقدر به جهان گفتم فلان چیز را نمیخواهم
همان چیز را در سفره ام برکت داد.
از هرچه که بدمان آمد، سرمان آمد
با صدای بلند میگویم، از تو بدم می آید.
از تو بدم می آید، بدم می آید، بدم می آید..

وقتی تنها و درمونده میان من اولین کسیم که کنارشون میمونه و بعد از اینکه دورشون شلوغ میشه دیگه منو یادشون نمیاد.

say hi to sherlock holmes?

وقتی میدونی آدم خطرناک اونی نیست که وقتی عصبانی میشه درو محکم میکوبه و داد میزنه
آدم خطرناک اونیه که وقتی عصبانی میشه میخنده، یا ساکت نگات میکنه.

شاعر شیدای سبز قلم‌ معاصر.