|جـام جهان‌بینـ‌ـ|

Description
گفتم این جام جهان بین به تو کِی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
🕊️🌱
Advertising
We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

2 месяца назад

نگو بی‌احساسه، سرده، عاطفه حالیش نمیشه. اون طوفان‌های سختی رو پشت سر گذاشته تا موفق شده با خودش صلح کنه.
تو از اون یه صدای بلند می‌شناسی که محکم و قاطع بهت میگه "نـه"
ولی صدای ذهنش و فکراشُ که نشنیدی، شنیدی..؟
تو هیچوقت نمی‌تونی تصور کنی یه آدم چه اتفاقاتی براش افتاده تا شده اینی که الان هست، هیچوقت.

#مهسا_پناهی

@jam_jahanbin🌱

2 месяца, 2 недели назад

آراسته آمد و چه آراستنی
دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی
بنشست و شراب خورد و برخاست برقص
وه وه چه نشستی چه برخاستنی

| اهلی شیرازی |

#ذکرشب

@jam_jahanbin🌱

4 месяца, 4 недели назад

تمام دین تویی ،صوفی کسی را خام می خواند
که در حوزه دروس پایه اسلام می خواند

نمی آید به هم چشمان مست و چادر مشکی
گمان کن آیت اللهی  عمر خیام می خواند!!!

دبیرم، با نگاهی در نگاهت  گفت حق دارد
اگر شاگرد گیجم چشم را بادام می خواند!

خدا نام تو را بر آب های بی کران خواندو
از آن پس آدمی بی وقفه در حمام می خواند!

مسیحا در دوچشمت وقت غم خوردن، حواری را
برای  آخرین دفعه به صرف شام می خواند!

ز عشقت داد آوردم که گفتی تیغ می زیبد
*گلوی مرغ مجنونی که بی هنگام می خواند

چنان سر می دهم از داغ تو" گل پونه ها" را که
نمی دانم منم؟ یا ایرجِ  بسطام می خواند؟

تو در رویا به من پاداش دادی، ابن سیرین گفت
که روزی بر  مزارت سوره ی انعام می خواند...

#احمدجم
#شعر

@jam_jahanbin?

5 месяцев, 3 недели назад

گفتم ذبیح، این زن شعر عجیبی بود، حق بده دل ببندم. گفت بود یا هست. گفتم بود، ولی فکر کنم هست. گفت ای آدم ساده، گیر افتادی؟ گفتم نه بابا، میخوام بگم همیشه شانس نمیاری یکی رو نگاه کنی که پشیمون نشی. گفت عجیب بود یا قشنگ؟ گفتم عجیب. گفت یعنی چی؟

گفتم سیاه می‌پوشید قشنگ بود، انگار یه عزادار صبور باشه تو یه مراسم شلوغ ختم که یهو میاد یه بطری آب میده دست من میگه خیلی گریه کردی بسه. سفید می‌پوشید قشنگ بود انگار برف نو اومده‌باشه و تو مسیر قله یه پاکوب تازه پیدا کرده‌باشم که میرسه به چشم‌انداز عجیب یه شیب سفید تند که تهش آغوش مهیاست واسه مردن با نمردن.
ذبیح گفت گیر افتادی. خوبه که گیر افتادی.

گفتم رفت دیگه. بهش گفتم ببخشین لبخندت رو بردار و برو چون من از بس متخصص کشتن خنده آدمام، دلم قبرستونه. گفتم مهره‌های کمرت رو بردار برو، پاهای کشیده‌ت رو بردار برو، بدنت رو، صدات رو، لبات رو بردار برو، چون من نهایتا می‌تونم کفن خودم باشم از بس که بیهوده‌ام. رفت. نمی‌خواس بره، من گفتم. ذبیح گفت اگه نمی‌خواس بره، نمی‌رفت. هرکی میره خودش خواسته.

گفتم ذبیح، از وقتی ننه‌ت مرد، هیشکی دعامون نکرد. گفت اون‌وقت که دعا می‌کرد هم بهتر نبودیم. بعد خوابیدیم رو سنگ سیاه کوه و به ستاره‌ها نگاه کردیم. ذبیح گفت این‌همه ستاره، یکیش مال ما نشد، انصافتو دنیا. گفتم بخوابیم، خسته‌ایم، حرف تو حرف میاد گریه می‌کنیم.

ماه از بالاسرمون رد شد و گفت پیر شدین و درست نشدین. ذبیح خندید تو خواب. خواب ننه‌ش رو می‌دید. کاش ننه‌ش تو خوابش دعامون کرده باشه.
کاش

| حمید سلیمی |

#وبلاگ
#داستانک
@jam_jahanbin?

5 месяцев, 4 недели назад

نوجوان که بودیم پیشِ سارا، یکی از دخترعموها، مشقِ عشوه‌گری می‌کردم!
سارا می‌گفت: "ببین! اول به چشم‌های طرف نگاه می‌کنی، بعد چشم‌هات رو آروم می‌بندی؛ وقتی چشم‌هات رو باز می‌کنی باید در حال نگاه کردن به یه طرف دیگه باشی."
من: "باشه، باشه، فهمیدم."
وانمود می‌کردم به طرف نگاه می‌کنم، بعد چشم‌هام پرپر می‌زد، و تا بخواهم ببندم و خیره به جای دیگری بازشان کنم، چیزی می‌شدم شبیه کسی که ثانیه‌ای پیش از غش یا حمله‌ی صرع است!
چندوقت پیش سارا می‌گفت: "تو بی‌استعدادترین شاگردِ درس عشوه‌گری من بودی!"
از من لوند درنمی‌آمد.

دیروز نامه‌ای برای خودم نوشتم؛ نامه‌ای از من به من.
نوشتم:
عزیزم!
ببخشید که گمان کردم پیر شده‌ای؛ ببخشید که خیال کردم دیر شده، برو برای راند دومِ نوجوانی، برای لبخندِ توی آینه، با این خیال که تو رُزی هستی که داری برای جَک، پیش از غرق شدن تایتانیک دلبری می‌کنی.

نوشتم:
عزیزم!
اگر هیچ‌چیز از نوجوانی‌ات نمانده باشد، چشم‌هایت همان است، برو برای دوختن روشنی‌اش به قشنگی‌های دنیا، برو برای تجربه‌ی همه‌ی نوجوانی‌ای که از خودت دریغ کرده‌ای.
با صدای بلند بزن زیر آواز... درست مثل آن‌موقع‌ها که نوار تمام می‌شد و آهنگ نه‌. خواننده می‌خواند "دشت ‌پونه‌های..." و ضبط می‌گفت تق، و شاسی‌اش می‌پرید بالا. آن‌وقت‌ها دلت می‌خواست ادامه‌ی آهنگ را بخوانی، بلند بخوانی، نمی‌خواندی، شرم داشتی. حالا بخوان: "پونه‌های وحشی، رنگ التماس و خواهش..."

نوشتم:
سرخ‌تر از ماتیکی که همیشه در نوجوانی دلت می‌خواست بزنی تا ببینی صورت رنگ‌پریده‌ات چه رنگی می‌گیرد، مدت‌هاست توی کیفت خاک می‌خورد. بزن، جلوی آینه لب پایینت را به دندان بگیر، لوندی کن. گیرم بیست‌وچند سال دیر باشد، به تجربه کردنش می‌ارزد.

نوشتم:
عزیزم!
دل‌مشغولی‌ها، دغدغه‌‌‌ها، غم‌ها، خلاءها، خاطره‌ها، نشدن‌ها، نبودن‌ها، حفره‌ها، و سردرگمی‌هایت به هیچ‌جای دنیا و هرکه در دنیاست، نیست. آدم‌ها در چنبره‌ی خودشان گرفتارند، خودت دست خودت را بگیر.

نوشتم:
نوجوانِ چهل‌ودوساله‌ی عزیز!
بعضی از خالی‌های زندگی را بپذیر؛ آن تکه‌های ندوخته‌ی کوبلنِ به‌جامانده از مامان، خالیِ قشنگی‌ست... همیشه که نباید همه‌چیز کامل باشد.

| سودابه فرضی پور |
#داستانک
#وبلاگ
@jam_jahanbin?

5 месяцев, 4 недели назад

مود :
- چهره‌اش از درماندگی و رنج حکایت می‌کرد اما می‌خواست حالتی سخت و مصمم داشته باشد.
#غم‌و‌غصه
@jam_jahanbin?

1 год, 3 месяца назад

یکی از آثار ماندگار موسیقی بیکلام به نام "چوپان تنها " که محاله با شنیدن متاثر نشین.

اثری از Gheorghe Zamfir آهنگساز رومانیایی که البته این موسیقی در فیلم Kill bill هم استفاده شده.
#موزیک

@jam_jahanbin?

1 год, 4 месяца назад

میگفت بابام عاشق رنگِ یشمیه، اما فقط یدونه
پیرهن یشمی رنگ داره ولی تا دلت بخواد پیرهن آبی داره،
چون مامانم عاشق رنگ آبیه?☁️

@jam_jahanbin?

We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94