بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه ?
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 1 month, 3 weeks ago
وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️
Last updated 1 year, 2 months ago
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 1 month, 1 week ago
☘☘☘
...
آغاز سال تحصیلی بود و سهند میرفت کلاس اول. وقتی بردمش مدرسه و برگشتم، هنوز در را پشت سرم نبسته بودم که بغضم ترکید. این غزل حاصل همان لحظههاست:
قلم به دست گرفتی که آ و با بنویسی
خیال داری عزیزم که را؟ که را بنویسی؟
خیال داری از این پس به فارسی چه بگویی؟
چه روی صفحهٔ این لوحهٔ طلا بنویسی؟
کدام میوهٔ ممنوعه را بچینی و اسمِ
کدام لیلا را در کتابها بنویسی؟
چقدر بوسهٔ خنجر به گردهات بنشیند!
چقدر پر شوی از زخم تازه تا بنویسی!
چقدر بغض کنی و لب از گلایه ببندی!
چقدر گریهٔ بیاشک و بیصدا بنویسی!
چقدر برف بر این موی قهوهای بنشیند
ولی تو باغچهها را، بهار را بنویسی!
سؤال میکنی و پاسخم هنوز سکوت است:
(چرا بخوانی و -این روزها- چرا بنویسی؟!)
...
امیدوارم اگر مینویسی، از غم "این" خاک
از "این" ولایت از "این" آب و "این" هوا بنویسی!
مرا که عشق زبان دری رسانده به چل سال
تو قصد داری از این عشق تا کجا بنویسی؟
☘☘☘☘☘☘☘☘
...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
...
☘☘☘
...
پاييزها به ياد تو میافتم؛ آن چشمهای قهوهای روشن
حالا كجای شهر سرت گرم است؟ حالا كجا دوباره تو را يک زن؟...
در كافههای "نقشجهان" با كی مشغول چای و فال ورق هستی؟
آيا هنوز شاد و دلانگيز است "بازار قيصريه" بدون من؟
پائيزها به ياد تو میافتم وقتی كه بیمقدمه در بازار
میايستم مقابل يك بوتيک، زل میزنم به صورت يك مانكن
وقتی كه پشت گاز تمام روز يا سوخته برنج و خورشتم، يا-
سر رفته شير و خشك شده كتری، يا گير كرده دكمۀ اين همزن
تو صبح با پيامک كی از خواب بيدار ميشوی و در اين شبها
وقتی چراغها همه خاموشند با "شب بخير" كيست دلت روشن؟
من وقت خواب ياد تو میافتم: يك جنگل سياه كه در قلبش
آهوی كوچكی است كه بيدار است با چشمهای قهوهای يک زن
و فكر میكنم كه در اين جنگل وقتی كه برگها همه میريزند
آن چشمهای قهوهای روشن، آيا هنوز عاشق پائيزند؟!
آن چشمهای قهوهای روشن، آيا هنوز عاشق پائيزند؟!...
آويشن و اندوه
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
...
☘☘☘
...
باد هوهو میكند موسيقی پاييز را
يا نكيسا مینوازد مردن شبديز را؟
تلخ يا شيرين، خبرهايی كه پشت پرده است
سخت میلرزاند امشب، شانهٔ پرويز را
سخت میلرزد دلت، اما نه آنطوری كه من
در خودم بيدار كردم هول رستاخيز را
دفن كردی در هوسهايت مرا، انگار در
زير يک خروار گندم، ارزنی ناچيز را
من ولی هرگز فراموشت نخواهم كرد، مرد!
برده از خاطر مگر چين، لشکر چنگيز را؟
در خيابانهای كاشان، شعر میرقصم تو را
مثل مولانا كه روح شمس در تبريز را
هيچكس بعد از تو هرگز حل نخواهد كرد من
-اين به قول تو معمای شگفتانگيز- را
شک ندارم دست سعدی در گلستان کاشته است
لوبیاهای همین اندوه سحرآمیز را!
خوش به حال آهوهاـ ۱۳۸۶
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
زخمی که من در سینه دارم در دل "او" نیست
من سی- چهل سال است قلبم لختهٔ خونی است
روی زغال داغ میرقصم، چهل سال است!
من روح یک مرتاض ناکامم، ولی او نیست!
او مثل من عاشق نخواهد شد، برای او
یک طعمهٔ خوب است هر کس گرگ و راسو نیست
معنای هر چیزی برایش در لغتنامه است
او مثل من دیوانهٔ گلهای شببو نیست!
با رنگ موی زرد و عطر "یو-وی"اش خوش باش!
او هم زن است، اما تنش دریاچهٔ قو نیست!
زیر شنل رازی ندارد، در کلاهش نیز!...
میترسد از پرواز... آری! او پرستو نیست!
رنگینکمانی در نگاهش نیست، چون قلبش
منشوری از اندوههای چندپهلو نیست!...
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
عشقت به توفانهای بیهنگام میماند
مغرور و بیپروا به سويم پيش میراند
از هر چه دارم چشم میپوشم اگر دنيا
يک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند
زانو به زانوی تو، ای دريای دور از دست!
و هيچكس جز جنگل حَرّا* نمیداند-
كه گاه دريا میتواند با نوازشهاش
تا آخرين رگبرگهايت را بلرزاند
كه گاه دريا میتواند گرم باشد گرم
آنقدر كه آوندهايت را بسوزاند!
آنقدر كه آتش بگيرد شاخ و برگت تا
عريانیِ تو موجها را هم برقصاند...
من ريشهام در آب و موهايم به دست باد
دلفين پيری در دلم آواز میخواند
دريا نمک بر زخمهايم میزند امّا...
امّا كسي جز جنگل حَرّا نمیداند...
* درختی كه در سواحل جنوبی ايران میرويد
روزهای آخر آبان-۱۳۸۸
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
خورشيدی و سيارهها پروانهات هستند
منظومهای از ماهها ديوانهات هستند
ماهی و در روي زمين چشمان بسياری
دنبال آن لبخند معصومانهات هستند
ميخواهمت، آرام، چون نيلوفرانی كه
خاموش در استخر پشت خانهات هستند
يا مثل برگی كه میافتد روی موهايت
وقتي ملايك شبنشين شانهات هستند
شايد فقط خواب و خيالی... شايد، اما باز
آه ای پلنگِ "ماهها ديوانهات هستند"!-
حتی اگر افسانه باشی باز هم مردم
محتاج باور كردن افسانهات هستند!
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
گل داده است از تو زمستان دامنم
از یاد بردهام که درختی سترونم
من! تاک خشک خم شده بر داربست پیر
پیچیده باز لذّت انگور در تنم!
انگار بعد از آن همه تمرین عاشقی
این بارِ اول است که حس میکنم زنم
انگار که برای جنینی که در من است
از حس مادرانهٔ خود حرف میزنم
نیلوفر شبانه! نسیم چه خواهشی
انداختهست دست تو را دور گردنم؟
تب کردهام... تمام تنم گر گرفته است
باور نمیکنم که به این حال، این منم
گیلاس چشمهای که را چیدهام که باز
افتاده است لکّهٔ سرخی به دامنم؟
خوش به حال آهوها- ۱۳۸۵
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
دهانت را میبویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم (شاملو)
...
میشود یک روز، ای جنگل! خزانت بگذرد؟
صبح از بین درختان جوانت بگذرد؟
باد با چینهای ریز دامنت بازی کند؟
آفتاب از لابلای گیسوانت بگذرد؟
پاسبانها غنچهٔ لبهات را بو میکنند
تا مبادا عشق سهواً بر زبانت بگذرد!
بگذریم، ای جنگل خاموش که هر شاخهات-
تیر باید باشد و بر دشمنانت بگذرد!
تیر را بگذار... در سربازی این سرزمین
جان آرش باید از فاق کمانت بگذرد!
تا خداوندانه تندیسی بسازد از تو عشق
از دهان ارّه باید استخوانت بگذرد...
از ماه تا ماهی-۱۳۸۸
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
...
آرام و مهربان شده! چشمان او تر است!
حال شکارچی کمی از قبل بهتر است!
یک خرده اشک ریخته و چشمهای او
رنگ غروبهای زمستان بندر است
حالا دوباره بر سرِ مهر آمده است و باز
دلواپس گرسنگی جوجه کفتر است!
حالا!... که خالی است دولول قدیمیش!
حالا!... که خاک جنگل افرا پُر از پَر است!
حالا!... که آشیانهٔ من سوخته است و در
دریاچه نعش قوی جوانی شناور است...
#روزهای_آخر_آبان -۱۳۸۹
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
.
.
.
☘☘☘
...
در آستانهٔ نوروز، با هزار آه و هزار آرزو...
...که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که طی شود شب این روزگار تلختر از زهر
و صبح با شکر سرخ و سفره قند بیاید
اقاقیا به سر حوض خانه عطر بسابد
و باز بوی گل یاس از خَرَند بیاید
که باز چارقد گلگلی بپوشد و نوروز
به باغ با گل مینا و شاپسند بیاید
که بگذریم از این درّهٔ گراز و شب جغد
و آن غزال ز کف رفته در کمند بیاید
هزار اسب کهر در هزار مویرگ دشت
هنوز چشم به راهند آن سمند بیاید
خدا کند که هم امسال آن شبی که خدایان-
جنازهٔ غم از این شهر میبرند، بیاید!-
که گریه بگذرد و خون تازه بند بیاید
که روزهای پر از شهد و نوشخند بیاید...
٭در شهر من به حیاط، خَرَند هم میگویند.
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip
...
بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه ?
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 1 month, 3 weeks ago
وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️
Last updated 1 year, 2 months ago
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 1 month, 1 week ago