?
شب‌بخیر ای آخرین خُنیاگر تصنیف شب
خنده‌هایت برده طاقت از دل بی‌تاب‌ها

?
بهت گفته بودم
خونه‌ای، پناهی، امنی، دلگرمی‌ای،
لبخندی، اُمیدی، حس خوبی...

?
زلزله،
از شانه‌ها می‌آغازد
سیل از چشم
حریق از دل
آه...
آدمیزاد و این همه بلای طبیعی

طاهره‌خنیا

????????

?
یا اوست بجای دیده، یا دیده خود اوست...

دیوان‌شمس

?
‏گفت جای من کجا لایق بُوَد؟ گفتم: به دل
گفت می‌خواهم جز این جای دگر، گفتم به چشم
هلالی‌جغتایی

دل به دریا زدم و کاری به دنیا ندارم
تو سکوت سنگی دنیا غزلخون با تو‌ام
????????

?
شب
سیال بی منطقی است!
در هر قالبی هم که باشد
بازهم لجوجانه
به شکل نبودنت
در می‌آید...

?
در چشم پاک بین نبُوَد رسم امتیاز
در آفتاب، سایه شاه و گدا یکی است...

صائب‌تبریزی

?
وَ چای دغدغه‌ی عاشقانه‌ی خوبی‌ست
برای با تو نشستن بهانه‌ی خوبی‌ست
حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانه‌ی خوبی‌ست