انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لرستان

Description
شكّرشكن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی كه به بنگاله می‌رود

راه ارتباطی
@Fa_azar
Advertising
We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 month, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 4 days ago

hace 2 meses

تفاوت «درس خواندن» با «مطالعه کردن»
(دکتر محمد خسروی شکیب- مدرس دانشگاه لرستان)

کتاب خواندن به صورت عام یکی از نشانه‌های توسعه یافتگی فردی و اجتماعی است. با وجود گسترش رسانه های جمعی و همچنین اینترنت، پایگاه های اطلاعاتی و سامانه‌های مجازی، نه تنها از ارزش و ضرورت کتاب خواندن کاسته نشده است؛ بلکه ضرورت و الزام آن بیشتر نیز شده است. به نظر می رسد در ایران امروز، کتاب خواندن دیگر تنها یک انگیزۀ فردی و یا علاقۀ شخصی برای پر کردن اوقات فراغت نیست، بلکه یک ضرورت تاریخی، اجتماعی و همچنین یک ابزار برای توسعه یافتگی، مشارکت اجتماعی و سیاسی، خلاقیّت، آگاهی و نوسازی فرهنگی است. باید پذیرفت که ویرایش و تصحیح یک فرهنگ بدون کتاب خواندن ممکن نخواهد شد. کتاب خواندن خود دو نوع است: درس خواندن و مطالعه کردن. بدیهی است که تفاوت‌های روش شناختی و هستی شناختی متعددی میان این دو وجود دارد که در زیر به تعدادی از آنها اشاره خواهد شد.

یک- درس خواندن ممکن است از یک جبر بیرونی و نوعی از تکلیف و تحمیل باشد که خود استرس‌زا است، حال آنکه این موضوع در مورد مطالعه صادق نیست و مطالعه کردن فعلی کاملاً اختیاری است و اغلب از استرس و اضطراب افراد می‌کاهد و بر سلامت روانی افراد تاثیر مثبت می‌گذارد.

دو- مطالعه کردن کنشی اصیل  است و به درستی یکی از مولفه‌های تمایز جوامع فرهنگی و توسعه یافته از جوامع غیر توسعه یافته است.

سه- درس خواندن انسان را به مهارت می‌رساند و نوعی ابزار است و دانش و سواد افراد را در موضوعی مشخص افزون می‌کند؛ امّا مطالعه کردن از نوع حکمت و بینش است که مستقیم بر منش و سبک زندگی افراد تاثیر می‌گذارد.

چهار- مطالعه کردن انسان را به تفکر و خاموشی و البته تواضع می‌کشاند، اما درس خواندن گاهی با قیل و قال و تفاخر همراه است.

پنج- درس خواندن می‌تواند «من» افراد را فربه و بزرگ کند؛ اما مطالعه کردن به «فرامن» افراد وسعت می‌بخشد.

شش- درس خواندن نوعی از «بودن» است، امّا مطالعه نوعی از «شدن» است.

هفت- درس خواندن نوعی از محدودیت و چارچوب را بر انسان تحمیل می‌کند حال آنکه مطالعه کردن نوعی از رهایی و آزادی است.

هشت- درس خواندن آدمی را از خودش دور می‌کند حال آنکه مطالعه کردن انسان را به خودش نزدیک می‌کند و از جنس خودآگاهی و هوشیاری است.

نه- نسبت مطالعه کردن با توسعه فردی بسیار بیشتر از درس خواندن است.

ده- درس خواندن از جنس سوال است، امّا مطالعه کردن از جنس تجربه و زندگی کردن است.

یازده- درس خواندن از جنس تکرار است، امّا مطالعه کردن از جنس تازگی و سفر است.

دوازده- درس خواندن اغلب فایده‌گرا به دنبال سودمندی مادی است؛ امّا مطالعه کردن معناگرا و از جنس فضیلت است.

سیزده- درس خواندن بیشتر به دهه‌های دوم و سوم زندگی بر می‌گردد اما مطالعه کردن یک ضرورت است که در طول زندگی با انسان است.

چهارده- مطالعه کردن به طرز بسیار ساده‌ای می‌تواند خودِ خودِ زندگی باشد.

@literature_lu

hace 2 meses, 1 semana

همراهان عزیز با توجه به حرف آخر بیت زیر می‌توانید در قسمت دیدگاه‌ها به مشاعره بپردازید.

چه خواهش‌ها در اين خاموشیِ گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد

?هوشنگ ابتهاج

@literature_lu

hace 2 meses, 1 semana

گریه کردیم… دو تا شعله‌ی خاموش شده
گریه کردیم… دو آهنگ فراموش شده

پر کشیدیدم، بدون پرِ زخمی با هم
عشق بازیِ دوتا کفتر زخمی با هم

مرگ پشت سرمان بود، نمی‌دانستیم
بوسه‌ی آخرمان بود، نمی‌دانستیم…

زندگی حسرت یک شادی معمولی بود
زندگی چرخش تنهایی و بی‌پولی بود

زخم، سهم تن‌مان بود، نمی‌ترسیدیم
زندگی دشمن‌مان بود، نمی‌ترسیدیم

شعر من مزه‌ی خاکستر و الکل می‌داد
شعر، من را وسط زندگی ات هل می‌داد

شعر من بین تن زخمی‌مان پل می‌شد
بیت اول گره روسری‌ات شل می‌شد

بیت تا بیت فقط فاصله کم می‌کردی
شعر می‌خواندم و محکم بغلم می‌کردی…

پیِ تاراندن غم‌های جدیدم بودی
نگران من و موهای سپیدم بودی

نگران بودی، یک مصرع غمگین بشوم
زندگی لج کند و پیرتر از این بشوم

نگران بودی اندوه تو خاکم بکند
نگران بودی سیگار هلاکم بکند

نگران بودی این فرصتِ کم را بُکُشم
نگران بودی یک روز خودم را بُکُشم

آه… بدرود گل یخ زده‌ی بی‌کس من
آه بدرود زن کوچک دلواپس من…

بغلم کن غمِ در زخم، شناور شده‌ام
بغلم کن گل بی‌طاقت پرپر شده‌ام

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن که خدا دورتر از این نشود

مرگ را آخر هر قافیه تمرین نکنم
مردم شهرِ تو را ،بعدِ تو نفرین نکنم

کاش این نعش به تقدیر خودش تن بدهد
کاش این شعر به من جرات مردن بدهد…

?حامد ابراهیم‌ پور
@literature_lu

hace 4 meses, 3 semanas

این چشم‌ها کنایه به چشمان یوسف است
یا خانقاه مردم اهل تصوّف است؟

توصیف ناپذیری و این را به غیر تو
در وصف هر کسی که بگویم تعارف است!

در جمع دوستان تو همچون غریبه‌ها
یک لحظه جا ندارم و جای تأسّف است...

آن پادشاه فاتح اگر چشم‌های توست
پیروز عاشقی که دلش در تصرّف است

ای صد هزار مصرع پیچیده موی تو!
شعر مرا ببخش اگر بی‌تکلف است

?سجاد سامانی
@literature_lu

hace 4 meses, 3 semanas

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من _دل مغرورم_ پرید و پنجه به خالی زد که عشق _ماه بلند من_ورای دست رسیدن بود گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من، به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن…

hace 4 meses, 3 semanas

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من _دل مغرورم_ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق _ماه بلند من_ورای دست رسیدن بود

گل شکفته! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه، بهانه اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود

?حسین منزوی
@literature_lu

hace 6 meses, 3 semanas

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست...

?مولانا
@literature_lu

hace 6 meses, 3 semanas

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل می‌خورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحب‌نظرم

من‌ که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در آیند از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

?شهریار
@literature_lu

hace 6 meses, 3 semanas
hace 8 meses, 2 semanas

بامت بلند باد که دلتنگی‌ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است...

?فاضل نظری
@literature_lu

We recommend to visit

ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها‌ در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin

Last updated 1 day, 2 hours ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 month, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

Ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 4 days ago