Why Pay for Entertainment? Access Thousands of Free Downloads Now!

🏳️‍🌈Rooman🏳️‍🌈ARTA🏳️‍🌈

Description
ناشناس

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1187094-9nYfqdY
Advertising
We recommend to visit

با تیم سِون همیشه وصل باش🚀🔥
برای حمایت از ما
توی چنل های دیگمون جوین شید👇

چنل پروکسیمون :
https://t.me/Proxy_seven

چنل سرومون :
https://t.me/V2ray_seven

گروه تبادل پروکسی و سرورمون👥️ :
https://t.me/+Po_CSfABc_tlNjZk

Last updated 1 month, 4 weeks ago



🟡Desktop

🟢ios

🔵Android

🗨Queation and send proxy:
@NordProxyRobot

DigitalResistance
Build your own MTProxy
https://github.com/TelegramMessenger/MTProxy

Last updated 1 month, 4 weeks ago

Id admin:
@havashenasii

Last updated 1 month, 2 weeks ago

1 month, 2 weeks ago

#پارت_29 #یکتا مهم نیست مهم نیست مهم نیست واسه دهمین بار تکرار کردم تا به عمارت رسیدم درو باز کردم وارد حیاط شدم به سمت نیمکت اخر عمارت رفتم و توی این سرما نشستم روش و سرمو توی دست گرفتم مهم نیست مهم نیست مهم نیست وایییی داشتم با خودم کلنجار میرفتم…

1 month, 2 weeks ago

#پارت_29

#یکتا

مهم نیست مهم نیست مهم نیست
واسه دهمین بار تکرار کردم تا به عمارت رسیدم
درو باز کردم وارد حیاط شدم
به سمت نیمکت اخر عمارت رفتم و توی این سرما نشستم روش و
سرمو توی دست گرفتم

مهم نیست مهم نیست مهم نیست

وایییی
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که پتویی دورم پیچیده شد

نگاهی به چشمای مامانجون کردم
لبخندی شد و آروم پیشونیمو بوسید

£ چشیده که یکتای من
آنقدر بهم ریخته

¥ چیزی نیست مامانجون

£ چی شده که نمیتونی بهم بگی

آروم سمو روی پاش گذاشتم و
به چشمام اجازه باریدن دادم

¥ خیلی سر در گمم خیلی
نمیتونم دور باشم
واسه خودش واسه عمه واسه همه
بهتره که من سمتش نرم
پسم زده
دلمو شکونده اما من
هنوزم به این فکر میکنم شاید یکمی
مثل قبلا منو دوست داشته باشه
مگه من گناهم چیه
من دوستش دارم
می‌دونم
بد کردم بهش
ولی بخدا بچه بودم
شما که دیدین چقدر بابا روم حساس بود
یادتونه چه شرطی گذاشت واسه
ازدواج با آریا
همتون دیدین
آخرشم همه تقصیرات افتاد گردن من

£ می‌دونم دورت بگردم می‌دونم
ولی بازی روزگار همینه یه روزی برنده ای و از ته دلت خوشحالی
یه روزی نه
دلت می‌شکنه
خندت تبدیل میشه به اشک
همیشه همین بوده دختر قشنگم
ولی میدونی تهش مهم اینه تو میتونی حال
خودتو خوب کنی یا نه

نگاهی مظلومانه بهش کردم که
با دستای نرمش اشکامو پاک کرد
انگار چیزی متوجه باهاش گفت

£ یه چیزی هست که نمیخوای بهم بگی درسته ؟؟

سری تکون دادم که
منتظر شد تا براش قضیه رو تعریف کنم

¥ عمه گفت کوشا گفته که هیچ حسی دیگه نصبت به من نداره و به محض اینکه کارای هلدینگ جفت و جور بشه برمیگرده آمریکا

£ خب

¥ منم گفتم خب که چی می‌تونه برگرده
میوفتادم به پاش که بگم نرو

£ شاید خواسته ببینه تو هم هنوز کوشا رو دوست داری یا نه

¥ آهوم
بعدش کوشا دیشب تاحالا نیومده بود که
یه دفعه اومد خونه
و دستش خونی بود

رنگ مامانجون پرید و آروم زد تو صورتش

£ وای با خدا چی میگی یکتا
چی شده

نگاه نگرانش و بهم دوخت

¥ امیرعلی دستشو باند پیچی کرد الان خوبه

از جاش بلند شد و نگران گفت که باید ببینتش

چ ا دروغ بگم حسودیم شد که با اینکه زیاد کوشا رو نمیبینه
آنقدر همیشه دوستش و داره پشتشه

https://t.me/LGBT_ROOMAN21

1 month, 2 weeks ago

حرفی سخنی ...

6 months, 1 week ago

صداش:)

6 months, 1 week ago
7 months, 1 week ago

#پارت_28

#کوشا

هوا گرگ و میش بود و حسی که داشتم
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود

چشمام خیلی درد میکرد
دستمم زخم شده بود
نگاهی به دستم کردم
از سه جا پاره شده بود
اما آنقدر بهش بی توجه بودم که
خوناش خشک شده بود

نگاهی به تک درخت تپه سبز کردم
درختی که نمی‌دونم چیه
و این همه سال که میام اینجا
میوه ای ازش ندیده بودم

چشمام و به آسمون دوختم
و دوباره تو خاطرات غرق شدم

نفس عمیقی کشیدم و سوار ماشین شدم و
به سمت تهران راه افتادم

به خونه رسیدم ریموت و زدم و درو باز کردم

خواستم از ماشین پیاده بشم که مامان و نوشا نگران در ویلا منتظرم ایستاده بودن

نگاهی بهشون کردم
با دیدن دستم

شوکه شده به سمتم اومدن
چشمامو روی هم گذاشتم و خواستم چیزی بگم که
نوشا گفت
¥ خدا مرگم بده دستت چی شده

چیزی نیست
کنارشون زدم که برم داخل
که چشمام قفل چشماش شد
سعی میکرد بهم خنثی نگاهی کنه
نگاهش به دستم خورد
آب دهنشو به سختی قورت داد و نگاهشو دزدید

از کنارم رد شد و گفت
∆ بلا بدور
خداحافظی کرد و رفت
به سمت آشپزخونه خونه رفتم
مامان و نوشا هم پشتم اومدن
دستمو زیر شیر گرفتم
سوزش بدی داشت

• امیر علی
امیر علییی

نوشا کنارم ایستاده بود و با چشمای مظلومش بهم نگاه میکرد

¥ چی شده دورت بگردم

• معلومه دیگه برو اتاقشو ببین
میفهمی چی شده
زده شیشه تراس به اون بزرگیو پایین آورده

مامان همون‌طور که داشت جعبه کمک های اولیرو در میآورد
عصبی بهم میتوپید و تیکه مینداخت

× خداروشکر بلاخره اومدی

نگاهی به امیر علی انداختم که کلافه نگران بهم نگاه میکرد

× نشور نشوررر
اون آب بدتره
دستم و گرفت و روی صندلی نشوند
آروم بررسیش کرد و
کمی بتادین ریخت
سوزی گرفت و اخمامو توی هم کردم

دستم و بست
نوشا خواست کمکم کنه که برم اتاقم که بهش اشاره کردم خودم میتونم
خواستم از پله ها بالا برم که نوشا گفت

¥ راستی یاسین زنگ زد گفت گوشتو هرچی میگیره خاموشه

¢چیکار داشت

¥ رمز یه چیزو میخواست مثل اینکه

با یاد آوری اینکه قرار بود
رمز ارز و تتر
وارد کنم
پوفی کشیدم

همون طور روی پله ها نشستم

¢ گوشیتو بده

گوشیش و درآورد
شماره یاسین و گرفتم

چند تا بوق خورد و بلاخره جواب داد

¢ ‌برو توی اتاقم
یه هارد توی گاوصندوقه
رمزشم ۲۸۳۸۵۸
برش دار
رمز هاردم
Y77K88

توی سرچر بزن vms
یه فایل رار میاد بالا
بازش کن
و رمز
Y77K88
وارد کن
تمام رمز ارز ها اونجاست
با مسئولیت خودت
انجامش بده
نمیخوام کسی بدونه
بعد از اینکه کارتم تموم شد
هاردو بزار سر جاش
تا عصر فکر کنم چنج بشه و واریز کنن
سعی کن فردا صبح که ایزی تریدر شروع به کار می‌کنه
سهاممون باز و سبز بشه
حتی شده یک درصد سود
تا ده روز می‌تونه تا پنج درصد سود بده
البته تا وقتی که پروژه راه بیوفته
سعی کن خودت روی گزارش‌های مالی مدیریت داشته باشی
دیگه ریش قیچی دست خودته
تمام سرمایه ای که داشتم
الان توی دستای توعه
پس دقت کن مثل دفعه قبل گند نزنی

^ باش داداش برو یکم استراحت کن
عصر جلسه داریم با نماینده هلدینگ شهریاری

¢ با لادن منظورته دیگه ؟!

^ آره

¢ باشه خودمو میرسونم

گوشی قطع کردم و نگاهی به نوشا و مامان کردم که بهم نگاه میکردن

امیر علی هم پشت اوپن آشپزخانه
نشسته بود و دستش زیر چونش بود و منو تماشا می‌کرد

¢ چیه چرا همتون یه جوری نگام میکنید ؟!

× فکر کنم اگه برگردی آمریکا
روح روان بیشتر در ارامشه

آبرویی بالا انداختم

¥ مامان معلوم هست چی میگی ؟!

^ مگه دروغ میگم
دیگه داره شورشو در میاره
از وقتی اومده
هر شب باید نگرانش باشم که کجاست و چیکار می‌کنه

گوشی و گذاشتم روی راه پلن و بدون توجه به حرفای مامان به اتاقم پناه بردم و خودم روی تخت انداختم
به ثانیه نکشید که خوابم برد

https://t.me/LGBT_ROOMAN21

Telegram

🏳️‍🌈Rooman🏳️‍🌈ARTA🏳️‍🌈

ناشناس https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1187094-9nYfqdY

[#پارت\_28](?q=%23%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA_28)
7 months, 2 weeks ago

#پارت_27

#یکتا

با صدای در آروم چشمامو باز کردم
چشمام میسوختن
پشت در خوابم برده بود

^ یکتا جانم

مامانجون بود که
پشت در نگران صدام میکرد

گردنم خشک شده بود
کمی ماساژش دادم و
در و باز کردم

نگاه نگرانشو به سر تا پام انداخت

^ چرا لباساتو عوض نکردی از دیشب تا حالا

∆ یکم خسته بودم

به سمتم اومد و آروم بغلم کرد

^ برو دوش بگیر بیا گلخونه پیشم
یکم صحبت کنیم باهم
خیلی وقته با هم خلوت نکردیم

لبخندی زدم و سری تکون دادم

لباسام و درآوردم و وارد حمام شدم
آروم دوش و باز کردم
اولش آب یخ بود
نفسم بند اومد
چشمامو که بستم
چهره دیشب کوشا اومد جلوی چشمم
قلبم تیر کشید و تمام سعیمو کردم
گریه نکنم ....

بعد از ده دقیقه بیرون اومدم و لباس
راحتیم و پوشیدم

گوشیم و از کیفم درآوردم
چند تا میس کال از یاسین و آریا داشتم

نگاهی به ساعت کردم که نه صبح و نشون میداد

شماره آریا رو گرفتم که بوق سوم برداشت

§ لعنتی چرا زنگ میزنیم جواب نمیدی
نمیگی ما مثل سگ نگرانت میشیم ؟؟؟

∆ واسه چی نگرانم بشید
مگه من بچم

§ پوففففف یکتا از دنده چپ بلند شدیا

∆ آریا میگی چرا از دیشب تاحالا منو
به میس کال بستی یا قطع کنم

§ باشه بابا چیزی نگفتم حالا
کوشا در دسترس نیست
شبم خونه نرفته
گوشیش خاموشه

عصبانی تر از قبل گفتم

∆ خب که چی
چرا زنگ زدی به من حالا
من بدون اون کدوم گوریه
اصلا می‌خوام بدونم
کوشا چه ربطی به من داره
که امارشو می‌خوایین از من بگیرن
ها ؟؟؟؟

§ اوکی اوکی آروم باش
اشتباه کردیم
گرفتم
ببخشید

∆ چیو گرفتی دقیقا ؟؟؟؟

§ کوشا قضیه سهام بورسی حل کرده
مونده یه رمز که دست خود کوشاست
باید اون باشه که امروز قبل از ساعت ۱۲ بتونیم سهام و سبز کنیم و به سود برسونیم

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم
آروم باشم

∆ برو زنگ بزن به خودش
به من ارتباطی ندارد

گوشی و قطع کردم و
به سمت در رفتم که دوباره گوشیم زنگ خورد
این بار عمه بود

^ الو

∆ جانم عمه

^ یکتا میشه بیای خونه

∆ واسه چی ؟؟

^ کارت دارم

∆ باشه یه نیم ساعت دیگه اونجام

^ یکتا نیم ساعت دیره
زود تر بیا

∆ باشه عمه جان صبحونه بخورم میام

^ منتظرم

کلافگی از سر روم می‌بارید

https://t.me/LGBT_ROOMAN21

Telegram

🏳️‍🌈Rooman🏳️‍🌈ARTA🏳️‍🌈

ناشناس https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1187094-9nYfqdY

[#پارت\_27](?q=%23%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA_27)
7 months, 2 weeks ago

#پارت_26

∆ فکر نمیکنم به تو ارتباطی داشته باشه
که من با کی میرم مهمونی
یا با کی گرم میگیرم
همینجوری که دختر عممی
همینطوری بمون و سعی نکن برام تصمیم بگیری

با آرامش نگاهی بهم کرد و آروم
به سمتم قدم برداشت

قلبم شروع کرد به تند زدن
میدونستم اگر الان بغلم کنه
وا میدم

چند سانتی متری صورتم متوقف شد

خیلی آروم نفس می‌کشید و
نگاهش ....

نگاهش باعث میشد
نتونم دیگه به چشماش نگاه کنم
سرمو چرخوندم
قطعا اگه چند ثانیه بیشتر به چشماش نگاه میکردم
نمیتونستم خودمو کنترل کنم
آروم لاله گوشمو بوسید
چشمام و آروم روی هم گذاشتم

آروم صداش زدم

∆ کوشا

پیشونیش به شقیقم چسپوند

انگشتشو آروم روی لبم گذاشت

¢ یعنی میخوای بگی هیچ حسی نداری
وقتی بهت نزدیک میشم ؟؟؟

آروم زیر گلومو و بوسید

∆ کوشا نک...

نذاشت حرفمو ادامه بدم که
فکم و محکم توی دست گرفت و
لبامو آروم بوسید
این بار کیفم از دستم افتاد ...
دروغه اگه بگم نمی‌خواستم ببوسمش

دستش و دور کمرم حلقه کرد

آروم و کوتاه بوسید

لعنتی داری چیکار می‌کنی باهام

¢ بهم بگو اگه وقتی می‌بوسمت
حس خوبی نداری و دلت نمی‌خواد ادامه پیدا کنه

نفس عمیقی کشید و
خواست ازم جدا بشه

که بازو هاشو نگه داشتم

اینبار من بودم که لاله گوششو بوسیدم

نفس عمیقی کشیدم
و خواستم بغضم و قورت بدم
که اشکی از گوشه چشمم چکید

آروم در گوشش گفتم

∆ دوست دارم .....

دستاش و آروم از کمرم کشید

و سرمو بالا تر آرود
و زیر لاله گوشمو بوسید

¢ اما من دیگه دوست ندارم ....
تو برام تموم شدی

چند ثانیه گذشت تا
حرفش و هضم کنم
دستامو روی قفسه سینه گذاشتم و هلش دادم

عقب تر رفت
شوکه شده به چشماش نگاه کردم

همون کوشایی اومد توی ذهنم که
شب تولد
منو جلوی همه خورد کرد

هیچ فرقی نداشت

نگاهش
همون بود

اشکام بدون اختیار پایین میریختن

کیفمو از روی زمین برداشتم و در و باز کردم

قلبم تیر میکشید

به سمت ویلا دوییدم و زنگ و فشار دادم

بدون هیچ حرفی به اتاقم پناه بردم

به محض بستن در
پشت در سر خوردم

انگار تازه فهمیدم چی شد
چی گفت
و چه بلایی سرم آورد

#کوشا

چشمام به در خونه بود که چند لحظه پیش
توسط یکتا محکم بهم زده شد

دستی توی موهام کشیدم و
سعی کردم خودمو جمع کنم

به سمت اتاقم رفتم و
در تراس باز کردم
باد سردی به صورتم خورد

نفسم بند اومد

سیگاری روشن کردم و روی صندلی نشستم
نفهمیدم کی سیگار تموم شد و دومی و روشن کردم

گوشیم زنگ خورد نگاهی بهش کردم
یاسین بود
رد تماس دادم

دوباره و دوباره زنگ زد

اعصابم خورد شد و محکم توی شیشه کوبیدمش

لعنتی لعنتیییی

سرمو توی دستم گرفتم

انگار یه آدم دیگه شدم
هق هق میکردم و مدام
صورت عمو جمال میومد
جلوی چشمم

https://t.me/LGBT_ROOMAN21

Telegram

🏳️‍🌈Rooman🏳️‍🌈ARTA🏳️‍🌈

ناشناس https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1187094-9nYfqdY

[#پارت\_26](?q=%23%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA_26)
7 months, 2 weeks ago

#پارت_25

با دیدن یکتا با کیوان که داشتن با دو سه نفر دیگه صحبت میکردن
آبروم بالا رفت و دستم مشت شد

سعی کردم بهشون زیاد توجه نکنم
حتی یه صحنه هم یکتا دید که دارم میبینمشون و از عمد لبخندی زد و بیشتر گرم گرفت

دومین گیلاس مشروبم و سر کشیدم که رامین با اشاره به خدمتکار که میخواست گیلاس سوم بهم تعارف کنه
دکش کرد
خنثی نگاهی بهم کرد و با اضافه شدن دختر تقریبا بیست و یک بیست دوساله ای به جمع
صوفیان بزرگ معرفیش مرد

$ معرفی میکنم دخترم درنیکا
درنیکا جان
کوشا خان سرمد
همونی که تعرفشون و زیاد شنیده بودیم

دختره کمی قدش آرم کوتاه تر بود و تخس بودن ازش می‌بارید
لبخند دندون نمایی زد و بهم دست داد

£ خیلی خوشبختم

لبخندی زدم و سر تکون دادم و در جواب
گفتم

¢ منم همینطور خانم صوفیان

£ با درنیکا راحت ترم

$ خب دخترم کوشا جان و با بچه ها آشنا کن

£ چشم پدر

از اونا جدا شدیم و دستمو گرفت و به سمت کیوان و یکتا و چند تا دختر پسری که اونجا بودن کشوند

منو معرفی کرد
با تک تکشون دست دادم خواست به یکتا معرفیم کنه که یکتا پوزخندی زد و گفت

∆ تاحالا ندیده بودم یکی بخواد دختر عمم و بهم معرفی کنه

درنیکا هم خندید اما معلوم بود ناراحت شد

همه زدن زیر خنده و کیوان گفت

× بعضی وقتا پیش میاد دیگه
دستشو دور کمر یکتا انداخت و خندید

با نگاه جدیم به یکتا

کمی فاصله گرفت

بچه ها درباره هر چیز مزخرفی حرف میزدن و خنثی بهشون نگاه میکردم
و یکتا بیشتر چشمش به دست درنیکا بود که بازومو بغل گرفته بود

© خب نظر شما چیه کوشا خان

سوالی نگاهی به پسر رو به روم کردم که گفت

© اینکه سه روزه دیگه بریم دبی

¢ متاسفم ولی من تایم تفریح ندارم فعلا
و مفت خور پدر و مادرم نیستم که با پولاشون برم سفر و خوش گذرونی

قشنگ قهوه ای شد و لبخندی بهش زدم
رو کردم به کیوان گفتم

¢ ما دیگه باید بریم
روز سختی و گذروندیم
دستمو به سمت یکتا دراز کردم که در کسری از ثانیه دستمو محکم گرفت

با خداحافظی از صوفیان و همسرش
و نگاه های معنا دار رامین از در عمارت خارج شدیم
تازه انگار فهمیده بودم یکتا خانم
سر لجبازی با من چه غلطی کرده
دستشو محکم گرفتم

∆ آییییی دردم می‌گیره وحشی

¢ یکتا حرف نزن سکوت کن
دیگه چیزی نگفت
در ماشین و باز کردم و
نشست داخل
با سرعت به سمت خونه روندم

ماشین و توی حیاط پارک کردم
پیاده شد و شب بخیر گفت و خواست به سمت در بره که بازشو چنگ زدم و باهاش سینه به سینه شدم

#یکتا

میدونستم عصبیه و کمی مسته
ممکن بود هر کاری بکنه

بعد از اینکه ماشین توی حیاط خونه عمه پارک کرد خواستم به سمت خونه خودمون برم که بازومو چنگ زد

سینه به سینم ایستاد
عصبانیت از چهرش می‌بارید

¢ امروز صبح بهت گفتم چی ؟؟؟؟؟

زبونم بند اومده بود
توان صحبت نداشتم
قلبم توی دهنم میزد
لعنتی بد جور حرصش دادم
لعنتی

دید چیزی نمیگم بازمو و محکم تر فشار داد و بلند تر گفت

¢ با توام

به سختی گفتم

∆ داد نزن بریم داخل اینجا زشته

انگشتاشو توی انگشتان قلف کرد و به سمت در حیاط رفت

لعنتی عمه و امیر علی شیف بودن
هیچکس خونه نبود

دستمو ول کرد و به سمت آشپزخونه رفت و آب خورد

¢ منتظرم

نفس عمیقی کشیدم و تمام جرعتم جمع کردم و گفتم

.......

https://t.me/LGBT_ROOMAN21

Telegram

🏳️‍🌈Rooman🏳️‍🌈ARTA🏳️‍🌈

ناشناس https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1187094-9nYfqdY

[#پارت\_25](?q=%23%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA_25)
7 months, 3 weeks ago

گایز

آیدی اینستام

@kousha_1121

اگه دوست داشتین فالو کنید ❤️🥲🤝

We recommend to visit

با تیم سِون همیشه وصل باش🚀🔥
برای حمایت از ما
توی چنل های دیگمون جوین شید👇

چنل پروکسیمون :
https://t.me/Proxy_seven

چنل سرومون :
https://t.me/V2ray_seven

گروه تبادل پروکسی و سرورمون👥️ :
https://t.me/+Po_CSfABc_tlNjZk

Last updated 1 month, 4 weeks ago



🟡Desktop

🟢ios

🔵Android

🗨Queation and send proxy:
@NordProxyRobot

DigitalResistance
Build your own MTProxy
https://github.com/TelegramMessenger/MTProxy

Last updated 1 month, 4 weeks ago

Id admin:
@havashenasii

Last updated 1 month, 2 weeks ago