القناة الرسمية والموثقة لـ أخبار وزارة التربية العراقية.
أخبار حصرية كل مايخص وزارة التربية العراقية.
تابع جديدنا لمشاهدة احدث الاخبار.
سيتم نقل احدث الاخبار العاجلة.
رابط مشاركة القناة :
https://t.me/DX_75
Last updated 1 year, 9 months ago
Last updated 3 months, 2 weeks ago
پوتین به پزشکیان، مهمان خود، یک سماور اهدا کرد! (دیماه۱۴۰۳)
[فیلم کوتاهی از این صحنه هست که در آن پزشکیان اظهار تشکر می کند و می گوید ماهم در ایران به این می گوییم سماور.]
دکتر پزشکیان عکس العمل مناسبی در این صحنه در برابر پوتین انجام ندادند. در شخصیت پوتین یکی دو امر واضح نهادینه وجود دارد که باید مورد نظر یک سیاستمدار باشد؛ یکی غرور و دست کم گرفتن هماوردهای سیاسی اش؛ یکی به سخره گرفتن و رفتارهای توهین آمیز با حرکات و اعمال، و کارهای غافلگیر کننده. او در ظاهر جدی و دیپلماتیک خود، طنزهای تلخی به مهمانان سیاسی اش منتقل می کند. مثلا همین اهدای سماور به رئیس جمهور ایران! هم نمی توانی مچش را بگیری که توهین کرده ای، هم کلی نکته پشت این سماور وجود دارد. پوتین باید به نماینده کشوری که موزه سن پترزبورگش را از انبوه اشیاء تاریخی و کهن آن کشور پر کرده اند یک سماور روسی بدهد؟! سماوری که در هر صورت جایش در آشپزخانه و آبدارخانه است و باید آب خنک را با آن گرم کرد که خورده شود.
اگر شمشیر می داد یک چیزی؛ اگر یک تفنگ غنیمتی ستارخان و باقرخان را می داد یک چیزی!
سماور؟! که یعنی بروید بنشینید چایتان را بخورید و به یاد داشته باشید که همین را هم قبلا ما به سرزمین شما آورده ایم ؛ هم خودش را و هم اسمش را!
متأسفانه دکتر پزشکیان از سابقه این موضوع و کلمه سماور هم(که در سده اخیر وارد ایران شده) خبردار نبودند و از اطرافیان هم کسی کمک نکرد.
من اگر بودم - نعوذ بالله من قضاءالسوء!- بلا فاصله می گفتم اتفاقا آبدارچی دفترمان از داشتن این خوشحال می شود؛ حالا شما یکی از اشیاء دوره هخامنشی یا ساسانی ما را از موزه آرمیتاژ سن پترزبورگ لطف کنید تا من و مردمم را خوشحال کند!
خوب، تقصیر پزشکیان نیست تقصیر مشاوران اوست که قبل از سفر باید هم روحیه پوتین را به او یادآوری می کردند که غافلگیر نشود و هم در مورد هدیه سفر اطلاعاتی می دادند و حدس می زدند که ممکن است پوتین یک بازی طنز آمیز از خود صادر کند. او در این باب سابقه دارد؛ و به یاد داریم که نسخه ای عکسی و قلابی را در ظاهر خطی تحویل داده است. در ملاقات با رییس جمهور پیشین، مرحوم رئیسی هم دیدیم که چگونه به بهانه کرونا بصورت توهین آمیز آنسوی میز ۵ متری نشست. تأخیر ورودهایش در ملاقات ها با بسیاری از هماوردهای سیاسی کشورها هم نشانه همین روحیه غرور و توهین است. باید در ملاقات با او آمادگی کامل و همه جانبه داشت. رفتارهای او عموما غیر محترمانه است.
من که اصلا از سماور او خوشم نیامد و برخورد صادقانه و پاکدلانه رئیس جمهور را مناسب این صحنه ندانستم.
@jmohagheghn
شاهکار زنده یاد ابراهیم نبوی
«گوسفندها مثل پلنگ نعره نمیکشند ، مثل الاغ عرعر نمیکنند ، مثل شیر نمیغرند ،
مثل خرگوش نمیدوند ،
مثل ماهی زیرآبی نمیروند
و مثل اسب به سرعت فرار نمیکنند..
و شاید به همین دلیل است که همیشه به صورت " گله" هستند و یک " سگ" از آنها مراقبت میکند تا عاقبت خورده شوند.
سگها مواظب گوسفندها هستند، نمیگذارند گرگهای وحشی آنها را بخورد و مواظباند که دزد آنها را نبرد و سرانجام قصاب ، آنها را بکشد.
سگها وفادارند ،
ولی نه ، به گوسفندها ،
بلکه به قصابها.
علت اینکه دموکراسی به درد گوسفندان نمیخورد این است که آنها یا باید به سگ رای بدهند ، یا به قصاب ،
در غیر این صورت باید خیانت کنند و به سوی گرگ بروند که او هم آنها را خواهد خورد.
حتی اگر مدرنیزه هم بشوند ،
فقط بطور مکانیزه کشته میشوند،
اگر دیندار هم بشوند، عید قربان قتل عام میشوند.
اعلام همبستگی میان گوسفندان تا وقتی ترس از گرگ و اعتماد به سگ و چاقوی قصاب است، بیهوده است، فقط باعث میشود کشتارگاه مکانیزه ساخته شود.
انتخابات برگزار شد، همه گوسفندان به سگ رای دادند ،
زیرا جز او کسی را نمیشناختند.
پشت سر هر گوسفند ناموفق،
یک گرگ است.
دموکراسی در " دنیای گوسفندها " ،
یعنی انتخاب یکی از این سه گزینه :
سگ... گرگ... یا قصاب!!؟؟
باید سعی کنیم از گوسفند بودن ، خارج شویم.
این کار با " مطالعه و مطالبه "
امکان پذیر است.»
Share صعود شبانه شیرباد.pdf
@jmohagheghn
حدود ساعت ۱۱ شب بود که رسیدیم به ساحل دریاچه طبیعی_ تاریخی چشمه سبز ؛ دریاچه ای در محاصره بلندترین قله های رشته کوه بینالود یعنی سیاه سنگ، شیرباد، وآتشگاه...
مرتفع ترین قله این رشته کوه ۱۴۴ کیلومتری شرق ایران (که از شمال غربی تا جنوب شرقی این منطقه کشیده شده ) ، قله شیرباد است با ۳۳۱۰ متر ارتفاع از سطح دریا.
و اما «چشمه سبز» ؛ دریاچه ای طبیعی با بیش از ۱۰ هکتار، نگین سبزِ وارونه ای را مانَد که هزاره هاست در چنبره زیبای این قلل مرتفع، خوش نشسته و نظاره گر آسمان خویش و زائران خود است. دریاچه ای که حیات واقعی را به همه باشندگان منطقه اش از انسان و حیوان و گیاه هبه کرده و تا کیلومترها آن سوی تر در دامنه های این جبال زیبا، روستاهایی را رونق و نان و نوا بخشیده است.
و ما وقتی نیمه های شب چشمه سبز در خواب رؤیایی خود بود،به ساحل آن آینه صیقلی شبق گونه رسیدیم...و چه خوابهای شگفت تاریخی و اسطوره ای بی مانندی دارد از زائران زردشتی اش که پیش از اسلام، به زلال شفابخش این چشمه ایمان داشته، به زیارتش می آمده اند؛تا آن اژدها-اسبی که جان یزدگرد را در همین نقطه ستاند.
[ر.ک به فایلpdf]
به انگیزه روز بزرگداشت حافظ(۲۰مهرماه)
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
سخنرانی در جمع استادان و دانشجویان دانشگاه فرهنگیان( پردیس شهید بهشتی مشهد) در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دکتر جواد محقق نیشابوری
@jmohagheghn
صعود به خط الرأس شیرباد، سیاه سنگ، آتشگاه شبانگاه ۱۸ مرداد۱۴۰۳ تا بامدادان
رزم علي اكبر (ع)
این مثنوی کوتاه اثر طبع شیخ محمدرضا محقق نیشابوری(۱۲۸۱-۱۳۴۲ ه.ش) از رجال دینی و اجتماعی دهه¬های ۲۰ و ۳۰ نیشابور و خراسان است. او از محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری(ادیب اول) بهره برده و در ادب و وعظ و خطابه شهرت خاص داشت. شرح زندگی و حالات و سخنان او در کتابی با عنوان «یادنامه مجقق نیشابوری – چهل سال تاریخ نیشابور»[نشر واژک، ۱۳۸۷] آمده است.
**چون گرفت از شاه دين اذن جهاد،
پاي همت در ركاب آن دم نهاد
تاخت سوي رزمگه چون شير حق
بُرد در مضمار جانبازي، سبق
گفتي آن دم كو سوي ميدان برفت،
در حرم از جسم بابش جان برفت
گفت: «يا رب گيرمت اينك گواه
كه جوانم رفت سوي رزمگاه
آنكه اندر خلقت و هم خوي و گفت
بود با پيغمبرت مانند و جفت»
الغرض آن شهسوار رزمجو
گشت چون با خيل اعدا روبرو،
گفت من پور وليّ ذوالمنم
با پيمبر از يزيد اولي منم
گر كشم شمشير تيز آبدار
برندارم دست تا افتد ز كار
اين بگفت و حملهور شد همچو شير
بر سپاه دونِ آن قوم شرير
برق تيغش هر كجا شد جلوهگر
خرمن جان عدو را زد شرر
زان سپاه كينه بانگ الحذر
گوش سكّان سما بنمود كر
كُشت چون زان قوم دون از صد فزون
شوقش آن دم سوي شه شد رهنمون
پس بر اسب پيلتن برزد عنان
با رخ گلگون سوي شه شد روان
ليك زخمش در بدن از حد فزون
جسمش از سر تا به دامان غرق خون
غنچة لب كز عطش بودي كبود
با ترنّم نزد باب از هم گشود
«گفت من مستسقيام آبم كَشَد
گرچه خود دانم كه هم آبم كُشد»
شاه دين گفتا كهاي آرام جان
ده زبانت تا بگيرم در دهان
پس زبان خشكش اندر كام كرد
زين عمل روز جهان را شام كرد
كرد سيرابش ولي ز آبي كه بحر
تشنة آن آب باشد تا به حشر
بار ديگر تاخت در ميدان، سمند
شيوني از نو در آن صحرا فكند
بركشيد اين بار شمشير از غلاف
چون علي روز جمل اندر مصاف
ز آن گروه كينه و طغيان دو صد
از دَم شمشير تيزش گشت رَد
بود سرگرم قتال آن حقپرست
ناگهان حكم قضا دستش ببست
حملهور شد خصم دون از هر طرف
جسم زارش تير كين را شد هدف
تيغ كين ناگاه بر فرقش رسيد
كآيت شقالقمر آمد پديد
نه به تن ماندش رمق نه صبر و تاب
شد تهي، دست از عنان، پا از ركاب
با تن صد چاك از بالاي زين
اوفتاد آن ماه رخشان بر زمين
پس در آن دم كرد روسوي خِيام
كاي پدر عمر من اينك شد تمام
خود مباش از تشنگيّ من ملول
كه شدم سيراب از جام رسول
بهر تو دارد به كف جام دگر
گويدت بشتاب زود آي اي پدر
نالة شهزاده چون بشنيد شاه
روزش آمد در نظر شام سياه
پا نهاد اندر ركاب و شد روان
سوي ميدان آن خديو ملك و جان
ديد از كين نخلي افتاده ز پا
ماهياي در بحر خون دارد شنا
برگرفت آن دم سرش از روي خاك
خونش از دست و دهان بنمود پاك
گفت رفتي چون سوي ملك بقا
ده سلام از ما به مشتاقان ما
گو به احمد، بابم اندر دشت كين
مانده بي يار و مددكار و معين
هرچه زين سان گفت شاه دين سخن
دل نشد تسكينش و آرام، تن
پس جبين بر روي خونينش نهاد
بركشيد از فُرقتش آه از نهاد
شد به برج قتلگه آن دم عيان
مشتريّ و ماه را با هم قران
شه چو بانگ «يا بُنيّ» از دل كشيد
زينبش از خيمهگه بيرون دويد
رو به هامون موكَنان مويهكنان
ميدويد و ميكشيد آه و فغان
تاب اين غم نيست چون شه را «رضا»
دم فروبند و مگو اين ماجرا**
نسبت است اغلب سخنها، ای امین
مولانا جلال الدین بلخی
اکثر آنچه در باره کسی یا چیزی یا امری می شنویم، منطبق با واقعیت و حقیقت نیست. فقط به آنچه بالعینه می بینیم، می شود تا حدودی یقین کرد.
مولانا جلال الدین در دفتر پنجم مثنوی به این موضوع اشاره ای می کند:
آن یکی کرد از حکیمی این سؤال
حق و باطل چیست ای نیکو مقال؟
گوش را بگرفت و گفت :این، باطل است!
چشم، حق است و یقینش حاصل است
آن، به نسبت، باطل آمد پیشِ این
نسبت است اغلب سخن ها ای امین
روز دوم خرداد ماه زاد روز بزرگ استاد روزگار ما دکتر محمد علی موحد، ادیب، عرفان پژوه، و حقوقدان برجسته بود که دیروز از مرز یکصد و یک سالگی عبور کرد و « دیر زیاد آن بزرگوار خداوند.»
او در پاسخ دوست شاعر و نویسنده فاضل ما دکتر سعید رضا دوست همین سه بیت را به تحفه و یادگار قلمی کرده بود که با اجازت ایشان و به تبرک قلم موحد، این سخن مولانا را که حاصل پیام موحد در یکصد و یک سالگی شده است در اینجا می آورم.
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری ست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم من
زندگی
را دوست می دارم
مرگ را دشمن
وای ، اما با که باید گفت این ؟ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظه ها جاری
مهدی اخوان ثالث
القناة الرسمية والموثقة لـ أخبار وزارة التربية العراقية.
أخبار حصرية كل مايخص وزارة التربية العراقية.
تابع جديدنا لمشاهدة احدث الاخبار.
سيتم نقل احدث الاخبار العاجلة.
رابط مشاركة القناة :
https://t.me/DX_75
Last updated 1 year, 9 months ago
Last updated 3 months, 2 weeks ago