https://undress.vip
Tg support - @moneyit2022
Last updated 8 months, 1 week ago
Design channel: https://t.me/mirdesigner
Instagram: https://www.instagram.com/mirdesigner_?igsh=MTZ1bHh6dGtwdHp1dQ==
Chat: @red_modelschat
Last updated 2 months ago
این میشه قتلِ کمدی ??
این پیام رو اشتباهی برای بابام فور کردم
https://t.me/onceacloudflies/2049
آره چه اشکالی داره قاتل بالا سر جنازه جوک بگه و چون اون نمیخنده عصبانی بشه و بزنه جسدشو تیکه تیکه تر کنه
Telegram
once a cloud flies. (closed)
قتل کمدی ***🫷🏻******🫸🏻***
اگه میبینید هنوز چیزی ننوشتم بخاطر اینه که یک هنوز امتحان دارم (تا آخر تیر طول میکشه) دو تلگرام آنلاین نمیشم سه وقتی انلاین میشم و کالتهای تلگرامی رو میبینم میخوام خودمو بکشم و اره.
should i write sth?
سو(نجه)بین لوزر ??????
لاولی رانر باعث میشه دلم بخواد یه چیزی بنویسم ?
همه وقتی ناراحتن میرن سئول، ولی یونجون داشت سمت بوسان میروند.
بوسان شهر اون نبود، بوسان مردونه بود ولی یونجون هنوز میکاپش رو هم پاک نکرده بود.
بوسان شهر سوبین بود، دستای بزرگ- و مردونه- سوبین، شونه های پهنش. لبخند ملاحظه گرش و چشم غره های بی حوصله اش و بوسه های سبکش و سبک موسیقی چرتش.
سوبین چرت بود، سوبین الان ولش کرده بود رفته بود پیش مامان جونش و یونجون داشت میرفت پیشش چون فاک به سوبین و مامانش اگه اون پیش سوبین نباشه و نبوستش.
البته اگه سوبین بزاره!
سوبین از هموفوبیک ها بیشتر از یونجون ناراحت میترسید و زیر گوشش زمزمه میکرد یونجون موردعلاقه اشه بجای اینکه مثل وقتی که تنها بودن بلند بگه.
یکم عذاب میکشید ولی هنوز یونجون عروسک مورد علاقش بود که باهاش بازی میکرد.
وقتی رسید به در خونه مادر سوبین موهاش رو چک کرد و میکاپش رو پاک کرد ولی دستی به لنزهای زیتونیش نزد و از ماشین پیاده شد.
قبل اینکه برسه به سوبین زنگ زده بود و حالا پسر با سوییتشرت زشتش جلوی در دست به سینه منتظر یونجون بود.
یونجون سرجاش ایستاد و قیافه طلبکاری به خودش گرفت:مشکلیه چوی؟
سوبین قیافه کلافه اشو جمع کرد و لبخند محوی زد؛ گونه هاش سرخ شده بودن خدایا. قیافه سرخ سوبین به گوش های زیر آتیش یونجون خیره شدن و چشماش حالت شیطونی به خودش گرفت:میکاپتو چرا پاک کردی؟
یونجون پوتی کرد و با شیطنت سرشو تکون داد و خداروشکر کرد جین راسته پوشیده بجای اون لباسای گشاد و راحتش. فقط تاپش یکم زیادی باز بود و میترسید سوبین همینجا گازش بگیره پسره ی وحشی.
سوبین نگاهی به اطراف انداخت، اگه سئول بودن یونجون یه جای سالم توی بدنش نداشت تا الان ولی الان توی یکی از محله های بوسانن و سوبین حتی نمیدونست کی داره از پنجره به پسر زیباش نگاه میکنه.
با سر به داخل خونه اشاره کرد: بیا داخل مامانم میخواد ببینه وسط سکس با کی تلفنشو جواب دادم.
حالا صورت یونجون با گل رز های حیاط همرنگ بود و سوبین نیشخندی زد:تظاهر نکن خجالت میکشی.
جلو رفت و ازکمره یونجون که سرشو پایین انداخته بود اونو داخل و پشت دروازده خونه اشون کشید و پسر که تعادلش رو از دست داده بود رو به خودش چسبوند:برام میو کن به مامانم بگم به روت نیاره.
دستای یونجون روی شونه های سوبین نشستن: خیلی هرزه ای میدونستی؟
نگاهش سختبود و بدون ترس به داخل چشمای سوبین خیره شده بود، سوبین لبخند جمع شده ای زد: اگه میو نکنی نمیذارم بری داخل، برمیگردی سئول!
یونجون چشماشو خمار کرد و دستاشو درون موهای بی فرم سوبین فرو کرد و خودشو به دوست پسرش چسپوند:از عروسکت میخوای همینکه رسیده برات بگه میو؟
سوبین ابرویی بالا انداخت و دستش از کمر یونجون روی باسن پسر نشست و پسر عکس العمل نشون داد و لرزید:وقتی داره منو به فاک میده که عروسکم براش مشکلی نیست بشنوه میو حالا مشکلش چیه؟
چشماش ریز شدن و نیشخندی به صورتش نشست:نکنه نمیخواد دیگه دیکشو توی من ببینه.
یونجون به دست سوبین چنگ زد و اخمی کرد:لعنت به خودت و باسنت امشب هردوتون رو به فاک میدم.
خواست از پسر جداشه که سوبین جلو کشیدش:میو کن!!!
با حرص به قیافه از خود راضیش خیره شد و از بین دندون های بهم قفل شده اش میوی ریزی از بین لب هاش خارج شد؛ از این دوست پسر بازی ها بدش میومد(براش میمرد) اگه سوبین یه روز اینجوری دستش نمینداخت روزش شب نمیشد و همینجاشم دو روز تحمل کرده یعنی خیلی یونجون رو دوست داره.
سوبین وقتی دید یونجون به فضای بهتری برای کاری که بهش گفته نیاز داره صداش رو بم کرد اسم یونجون رو زیر گوشش زمزمه کرد و بوسه های سبک و خیسی زیر گوشش زد و بالاخره چیزی که میخواست رو از پسر شنید.
دست از اذیت کردنش برداشت و اونو محکم بغل کرد و یونجون در جواب توی بغلش غرق شد به کمرش چنگ زد.
"دیگه دوستیم؟" اروم زمزمه کرد و سوبین اهوم آرومی گفت: ببخشید بی اجازه بهت دست زدم.
یونجون با آرامش هومی گفت و دماغش رو به گردن سوبین مالید:پیش بقیه دوستش ندارم. حس میکنم همه میبینن چقدر واقعا ضعیفم.
داشتن از لحظه لذت میبردن، سوبین تازه حموم کرده بود و بدنش هنوز خنک بود ولی یونجون تا اینجای روز توی جاده بود و چند روزی میشد اصلا از ماشین خارج نشده بود: خوابم میاد.
"با مامانم آشنا شدی میخوابیم سریع" سوبین زمزمه کرد و از پسر مورد علاقش دل کند. یونجون هومی گفت:خوبه.
فدات بشم
https://undress.vip
Tg support - @moneyit2022
Last updated 8 months, 1 week ago
Design channel: https://t.me/mirdesigner
Instagram: https://www.instagram.com/mirdesigner_?igsh=MTZ1bHh6dGtwdHp1dQ==
Chat: @red_modelschat
Last updated 2 months ago