💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic
🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._
تیک تاک tiktok.com/@_musicir
یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_
ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA
🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP
"پس برای ایجاد محبت، غیر از شعر چه پیشنهاد میکنید؟
رقصیدن"
از دیالوگهای فیلم "غرور و تعصب"
من! یک زن افغان هستم که در میان جنگ و شورش روسها و مجاهدین به دنیا آمدم، سالها در مهاجرت و تحقیر برای بیسرزمین بودنم زندگی کردم،
به وطن بازگشتم، با طالبِ جاهل نوجوانیام در ملال و اندوه گذشت، بیست سال از جوانیم در وحشت انتحاری، اختطاف و اختلاسِ دموکراسی بازان گذشت و اکنون در میانسالی دوباره با روی دیگر طالب روزگار میگذرانم.
دو و نیم سال قبل، زمان سقوط حکومت که همچنان در این کانال که بیشتر شبیه دفترچه خاطرات شده است مینوشتم،
درباره هیچ جناح و قهرمانِ جنگی چیزی نمیگفتم، چون میخواستم مخاطبی که آن روزها مرا میخواند، در میانهیِ جنگ زنی را که در هیاهو و غوغا و دیوانه بازیهایِ سیاستمداران، همچنان رمان میخواند، آهنگ میشنود، میرقصد و از بزرگترین سرمایههای عمرش یعنی شاگردانش مینویسد را هم ببیند.
حکومت عوض شد و روی تمام قهرمانهای پوشالی سیاه.
و ما ماندیم و سیاهی این بخت سرگشته.
و اما فیلم دیکتاتور برای لحظاتی همراه خندانمان، به ما نشان میدهد که حتی وقتی یک دیکتاتور وارد دنیای ما آدمهای معمولی میشود، رنگ انسانیت میگیرد، عاشق میشود و بخاطر معشوق دموکراسی را به رسمیت میشناسد، که آزادی همزاد با عشق است.
در این روزگار سخت به خودمان و اطرافیانمان سخت نگیریم.
میشود با خوب زیستن به وحشت مرگ هم شکوه و زیبایی بخشید.
من وقتهایی که خیلی خوشحال، خیلی خشمگین و خیلی غمگینم در اینجا نمینویسم، اما به وقت دلتنگی مینویسم.
آن وقتهایی که تحمل این درد بیدرمانِ تنهایی که سالهاست با آن خوی گرفتم از توانم بیرون میشود. زمانی شخصی از من پرسید، شما با نوشتن به دنبال درمان هستید؟
گفتم: هرگز درمانی در کار نیست، اما تسلا و تسکین همیشه بوده و هست و بخاطر همین تسلی یافتنها پدیدهای به نام هنر شکل گرفته است. وگرنه از هنرها خصوصا نوشتن، برای کمتر کسی نان و حتی آبرو شده است، آنهم
در جوامع ما که هر چه بیشتر رشد کنی کم ارزشتر میشوی تا جایی که چارهای برایت نمیماند جزء اینکه با تنهاییات همراز و همصحبت شوی.
اما یونگ میگوید:
( هر اندازه که تنها و مهجور باشید، اگر کار خود را با حقیقت و با وجدان انجام بدهید، دوستانی ناشناس جستجویتان میکنند و به سوی شما میآیند.)
و در این سالهای نوشتن بارها این قول او برایم ثابت شده است.
نمیدانم چرا هر وقت حس میکنم، دارم یک شخصیت برازنده و متین و فخیمِ اجتماعی از خودم نشان میدهم، دوست دارم به دست خودم آن تصویر را بشکنم!
امروز که فیلم آبی را میدیدم، زن غمگین فیلم وقتی که شبی را با مردی که او را دوست دارد، سپری میکند، صبح قهوهای به دستش داده و در حالی که آماده رفتن است، به مرد میگوید: "دیدی که من هم مثل زنهای دیگر عرق میریزم، چند دندان خراب در دهانم دارم، سرفه میکنم.
پس لطفا دیگر دل تنگم نشو"
به نظرم در رمان "در جستجوی زمان از دست رفته" نیز بیشترین کوشش مارسل پروست این است که به ما بفهماند که بیشتر وقتها تخیلاتمان زیباتر از واقعیت است.
ماهها برای سفر و دیدن شهر یا سرزمین رویاییمان برنامهریزی می کنیم اما واقعیت را به زیبایی تخیلاتمان نمی یابیم.
در عشق و رابطه هم که اغلب این موضوع پیشآمدی مسلم است، وقتی معشوق جزء واقعیتها و روزمرگیهای زندگی میشود، رنگ عادت و ملال میگیرد.
برای همین داستان معشوقها همیشه جذابتر از داستان همسران بوده است.
شاید یکی از دلایلی که عشقهای امروزی زودتر از گذشته سرد میشوند، این باشد که امکان ارتباط سریع و آسان فرصت خیال پردازی درباره معشوق را از ما گرفته است.
(پرسید: اندوه دوری را
چه تسکین است ...؟
گفت: خیال ...!)
#محتشم_کاشانی
این روزها (یا شاید این یکی دو سال اخیر) کمتر از خودم مینویسم. بیشتر از افکارم درمورد چیزها مینویسم. البته چیزهایی که ازشان مینویسم از من و زندگیام دور نیستند. به قول مولوی «درد من از نالهی من دور نیست». اما به هر حال مستقیم درمورد شخص خودم و زندگیام نمینویسم.
شاید دلیلش این است که احساس میکنم از خودم و احوالاتم برای دیگری نوشتن فایدهی چندانی ندارد. اینکه بگویم فلان روز در دانشگاه فلان اتفاقی افتاد و من فلان احساس را داشتم، یا فلان شب درگیر فلان چیز بودم و داشتم لذت میبردم، چه دردی را از دیگران دوا میکند؟ چه اهمیتی دارد؟ مگر اینکه از این وقایع بتوان مضمونی را در آورد که برای دیگران نیز جذابیت یا اهمیتی داشته باشد. مثلاً از آن اتفاق دانشگاه و احساسم نتیجه یا تحلیلی در بیاید که جالب یا تأملبرانگیز باشد. آنوقت از آن مینویسم.
اما همزمان میبینم دوستانی دارم مثل هما همت، که از حالواحوالشان مینویسند و افراد با آن ارتباط میگیرند. نمیدانم. شاید این کار برای من نیست. شاید هم کار این کانال نیست.
به اتاقی میخزی، قلم برداشته هنوز چند خطی ننوشته عثمان فریاد میزند، مادر! کیفم کجاست؟ عُمر آزارم می ده.
کیفش را پیدا، آرامشان ساخته و دوباره شروع به نوشتن میکنی. تازه گرم شدهای که عمر میآید، مادر گرسنهام!
اینبار به آشپزخانه خزیده و همراه سیر کردنشان آنقدر درگیر پختن و شستن میشوی که دو ساعتی میگذرد، دوباره به اتاقت میخزی، دیگر حس نوشتن از سرت پریده، کتابی برداشته چند صفحه بیشتر نخواندهای که صدایی میپرسد، مادرتان کجاست؟ خانم کجایی؟.....
اینست روزگارِ بیشتر زنانی که جرات خانه داری و اندیشیدن را با هم دارند.
هیچ وقت به معنای واقعی کلمه آدم مذهبی نبودم. دانشکده شرعیات هم که بودم، برخی دوستانم به من (آخوند کمونیست) میگفتند.
من در خانهای با مادری مذهبی و اهل مدارا و پدری غیرمذهبی، اما اهل اخلاق بزرگ شدم.
پدرم مثل مردان دیگرِ فامیل پنج وقت نماز و قرآنخوان و اهل جماعت نبود، اما همیشه به جمعی از زنان که میرسید، چشمهایش را به زمین میانداخت. کلمهای حرف زشت یا فحش ناموسی از دهانش نشنیدم و نصیحتش از کودکی به ما این بود، که دروغ نگویید و بعد اشاره میکرد به سرش و میگفت:
"خدا به آدم عقل داده که هر کاری که میخواهی انجام دهی و هر حرفی که میخواهی بزنی اول کمی فکر کنی."
این سه پندش، دروغ نگفتن و فکر کردن و دقت در صحبت عجیب از کودکی در ذهنم حک شده بود، و با آن زندگی کردم.
برای همین خودم نیز همیشه به دو فرزندم و شاگردهایم این چند اصل را یادآوری میکنم.
پدرم خیلی اهل اختلاط و شوخی با ما نبود، اما وقتی او را با اینهمه اقتدار در خانه و کارش میدیدم که چقدر به اصول و ارزشهایش پایبند است و میگوید: نمیشود که آدم به هر قیمتی پول پیدا کند به او افتخار میکردم.
چند وقت قبل مطلبی خواندم که میگفت: درست است که تاثیر تربیت مادر بر روی فرزندان زیاد است ولی بیشتر ما عاقبت شبیه پدرانمان میشویم.
و من خانهای را میپسندم که در آن اقتدار مرد در مقابل نگاه فرزندان حفظ شود و برای این مهم از مادرم سپاسگزارم.
تحلیل فیلم
**« پل های مدیسون کانتی »
▫️دکتر حسن محدثی**
https://youtu.be/Okw9duOy5uE?si=9aULJLDbOL3T6Z8d
https://www.instagram.com/tv/CzkGMDli7Z2/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
*▫️دکتر حسین محمودی
▫️دکتر محمدرضا سرگلزایی*
https://youtu.be/9ER5lNvAz4A?si=7W4yYlgFJgGkfyKJ
https://www.instagram.com/tv/CzkJ8yMoh3t/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
پرسش و پاسخ
https://youtu.be/N5_KOU8K4TY?si=krynyeah8765PNYo
https://www.instagram.com/tv/CzkLvkVOuWS/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
ساعت دوازده و نیم ظهر تورنتو 20 تهران
مدت: 2 ساعت و نیم
20 آبان 1402
🟡شنبه یازدهم نوامبر
کانون نگرش نو
🔴 درباره ی عشق و ازدواج و خانواده
انتشار با ذکر منبع بلامانع است .
کانال سخنرانی ها ، درس گفتارها و گفت و گوها :
اگر مشتاق به شناخت نسبی و مقولهیِ فرا اخلاقیِ پدیدهای به نام عشق در جهان مدرن هستید، فیلم دیدنی "پلهای مدیسون کانتی" را ببینید، و بعد این فایلهای صوتی مربوط به تحلیل و نقد فیلم را از سه استادِ (فلسفه، جامعه شناختی و روانپزشکی) نیز بشنوید.
این فیلم را چند ماه قبل دیده بودم که تحلیل اساتید آن را برایم جالبتر و روشنتر کرد.
فیلم بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است.
پلهای مدیسون کانتی ۱۹۹۵
به همراه زیرنویس فارسی
💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic
🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._
تیک تاک tiktok.com/@_musicir
یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_
ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA
🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP