۔مکروبھ۔

Description
-بسـم‌اللھ›
الـھۍ‌بفاطمة . . .
شروع|۲۸ آبانِ ۱۴۰۲|
فلسـؕ‍‍?‍ـين حرة ??
کُپے؟ نه
فوروارد اشکال نداره . . .
۔اگہ حرفے بود ??
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1059560-YfcPyAP
Advertising
We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

hace 11 meses, 3 semanas

السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین

شبتون بخیر . . .

hace 11 meses, 3 semanas

دلتنگی
شروع و ابتدایِ عِشق است . . .

#علی‌اکبری‌حائری

hace 11 meses, 3 semanas
ألمَـٰا عِنـدَهُ حُسَیــﷺــن ، آخِرَتَـهُ لَوِینْ …

ألمَـٰا عِنـدَهُ حُسَیــﷺــن ، آخِرَتَـهُ لَوِینْ ؟

hace 11 meses, 3 semanas
hace 11 meses, 3 semanas
- ***?******?*** -

- ?? -

hace 11 meses, 3 semanas

لعنتُ الله عَلى مَن رَفع يَديه على أمی .

hace 11 meses, 3 semanas

خجالت می کشید بگوید گرسنه ام
همیشه برایِ غذا دادن به او مشکل داشتیم.
اصلا خجالت می کشید بگوید من گرسنه ام.
یک روز نزدیکی های غروب دیدم صورت دکتر چمران سیاه شده و تب و لرز هم دارد.
گفتم چی شده دکتر ؟ مریضید؟
گفت : نه عزیزم فقط گرسنه ام
گفتم از کِی ؟ گفت : نمیدونم فکر کنم سه روزی میشه . . .
غذایی نداشتیم ، تمام پادگان رو گَشتم اما حتی یک دانه خرما یا قند که بشود چایی را با آن شیرین کنم پیدا نکردم.
شهر در محاصره بود، گفتم : برم از شهر خریداری کنم ؟ دکتر گفت : نه لازم نیست، بگردین نونِ خشکای ته سفره بچه ها رو برام بیارین . . .
#خاطرات‌شهدا
‌#دکتر‌چمران
(3)

hace 11 meses, 3 semanas

موضوعِ بعدی تاریخ
تمدن اسلامی
چیزایی رو قراره بررسی کنیم که تا حالا حتی به گوشتونم نخورده و خیلی عجیبه
تمدن اسلامی باشکوه تر از چیزی بوده که نقل شده . . .
حتی با شکوه تر از تمدن غرب و انقلاب صنعتی . . .

hace 11 meses, 3 semanas

شهید حسین فضایی و تنهایی
با حسین در اردوگاه زندگی خوشی داشتیم
هم غذا بودیم و هم قدم . . .
وقتی بیماری مُسری پوستی گرفت او را ایزوله کردند. در اتاقی تک و تنها ماند و ممنوع الملاقات شد. چند ماه بعد روزی دیدم یک نفر جلوی آسایشگاه افتاده، اسکلتی که پوست داشت و نفس می کشید. نزدیکش رفتم حسین بود سرش را بلند کردم و بر روی زانویم گذاشتم، زیر لب گفت : رضا جان دارم میمیرم، چند روزی است که چیزی نخوردم.
-حسین اسهال خونی هم گرفته بود . . .
خواستم بروم برایش آب و نان بیاورم ، گفت : نمیتوانم بخورم چند روز بعد از انتقال به بیمارستان ، خبر آوردند که حسین شهید شده است.
#خاطرات‌شهدا
#شهید‌حسین‌فضایی
(2)

We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94