بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 6 дней, 1 час назад
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 2 месяца, 3 недели назад
گاهی بزرگترین چیز ها در زندگی، نمیتوانند ترا به انگیزه و شور و شوق وصل کنند.
ولی گاه اتفاق می افتد که چیزی کوچک از نظر ابعاد، بتواند به تو زندگی ببخشد و خوشحالت کند.
در محیطی دور و بیگانه، بتواند بوی وطنت را به مشامت برساند و به تو بگوید که بمان و ثابت قدم باش که روزی دوباره کبوتر هایت را پیدا خواهی کرد.
با لمس کتاب استاد رهیاب نازنین، خواستم به خودم ثابت کنم که شاگرد خلفی بودم و هستم و کتاب استاد عزیز را که حاصل عمری زحمات وی بوده است را همچون گنجی میدانم و از آن چیز ها خواهم آموخت.
این کتاب یاد آور دوران دانشگاه و شاگردی ها و بی غمی های ماست، در لابلای صفحاتش استاد را می بینم، زنده و استوار.در حالیکه به ما درس میدهد. شام هرات را می بینم که با استاد تمام مسیر دانشگاه هرات را قدم میزدیم. این کتاب به من نو آموز، خیلی چیز ها را خواهد آموخت. به ویژه حس زنده بودن در لای کلمات را.
با استشمام زعفران هرات، هرات و مناره هایش و ارگ و گنبد سبزش را بارها تصور میکنم و در کوچه های قدیمی اش قدم میگذارم و دیواره هایش را لمس میکنم.دیواره های که جای انگشتان پدر بزرگ ابریشم بافم را در خود دارد.
این بوی زعفران با رنگش مرا به کوچه ی رنگریزی میبرد و مست و بیخود میشوم.
زندگی همین چیز های کوچک است و دیگر چیزی نیست.
داستان ما در کابل نات☝️
برگ برگم، كوچه گرد يك شب توفانى ام
برگ هاى داستان تلخ صد ويرانى ام
دست خط كيست اين سان مبهم و مغشوش و گنگ
روى لوح از نظر افتاده ى پيشانى ام
ابر! اى ابر ِبه دود آلوده ى چركين، چِـقَدْر
در اِزاى خنده ى خورشيد مى گريانى ام
خاك من! اى خاك غربت خيز از خود رانده ام
تا به كى در حسرت ديدار مى سوزانى ام
روزگارا بشكند دستت كه با ناشيگرى
اين قدر با طبل بى هنجار مى رقصانى ام
شهريار خويش بودم زير سقف كاه و گل
روى فرش سبزه و گُل، هيچ كس حالا نى ام
گر تمام تار و پودم بال پروازم شوند
آسمان هم گيرم از من، باز هم زندانى ام
جنتم بخشند اگر هم، زجر دوزخ مى كشم
ساكن هر جا كه باشم باز هم افغانى ام
سخا
داستانی به زبان خود نویسنده.☝️
https://www.facebook.com/share/J4ygRqEuhRQB79EG/?mibextid=xfxF2i
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
چطور دل شان آمد که گردن نازک یک خاشه بچه را زیر زانو های قوی شان با قدرت بفشارند. گرگ و یا شیر درنده که نبود.
زبانی نداریم، صدایی نیز. میفشارند، می زنند، تحقیر میکنند، می سوزانند، از مکتب بیرون میکنند، از خانه بیرون می اندازند. صاحب و دلسوز که نداریم.
مادر ترزا می گوید، اگر صد کودک گرسنه باشند و فقط یکی را میتوانی سیر کنی یکی را سیر کن.نگران نود و نه کودکی که نمیتوانی سیر کنی نباش.اگر نگران آن ها هم باشی هیچ کاری نمیتوانی بکنی.این کار را هم همین امروز بکن و الا فردا همین کودک هم می میرد.
خوب، گاهی آدم می خواند، رُمانی نیمه تمام دارد، می رود خانه چای دم می کند، سیگاری زیر لب می گذارد، تکیه به بالشی می دهد و نرم نرم می خواند. خوب، بدک نیست. برای خودش عالمی دارد، اما بدبختی این است که هر شب نمی شود این کار را کرد. آدم گاهی دلش می خواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است حرف بزند، درست انگار دارد دوره اش می کند. اما کو تا یکی این طور و آنهمه اخت پیدا بشود؟!
خواهید گفت، پیدا می شوند. بله، می دانم. من هم داشتم، یکی دوتا. آنقدر با هم اُخت بودیم که اگر یکی نمی آمد، سروقت به پاتوقمان نمی رسید دلشوره میگرفتیم.
خوب، معلوم است، یکی زن می گیرد، یکی سفر می رود، یکی می رود مذهبی می شود، یکی هم غیبش می زند، خودکشی می کند، دست آخر وقتی خوب زیر و بالای کار را می بینی، متوجه می شوی که آدم ها بیشترشان، نمی توانند تا آخر خط تاب بیاورند.
"بره ی گم شده ی راعی"/"هوشنگ گلشیری
برنده جایزه نوبل ادبیات 2013
آلیس مونرو، نویسنده در سن 92سالگی در گذشت
«ما در مورد بعضی چیزها می گوییم که غیرقابل بخشش هستند یا هرگز خود را نخواهیم بخشید. اما ما این کار را انجام می دهیم - ما همیشه آن را انجام می دهیم. آلیس مونرو، نویسنده کانادایی، جوهر ادبیات خود را با این کار خلاصه کرد: او دقیقاً روابط ناپیچیده خواهر و برادر، ازدواجهای درهم شکسته یا رویاهای در حال انفجار شهر کوچک را هدف قرار داد، اما هرگز شخصیتهایش را افشا نکرد. نگاهش فساد ناپذیر بود، لحنش لطیف، گاهی اوقات حتی شاد. مونرو در انتاریو فقیر بزرگ شد. وقتی او فقط 20 سال داشت، با همسر اولش به ونکوور رفت. او یک زن خانه دار نویسنده بود. او شکل داستان کوتاه را در درجه اول به این دلیل انتخاب کرد که فقط زمانی می توانست کار کند که بچه ها خواب بودند. در دهه 1970 او به انتاریو بازگشت و در آنجا برای بار دوم ازدواج کرد. او الهام خود را از زندگی ظاهراً تنگ استانی به دست آورد - که در آن به تمام سؤالات بزرگ انسان بودن پرداخته می شود. او در سال 2013 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.
مونرو در داستان سرایی بیضوی* استاد بود: 30 سال یا بیشتر در 30 صفحه گذشت. او به طور لاکونیکی بر نقطهای تمرکز میکند که در آن دروغ ابتدا شعلهور میشود و سپس ردیابی میکند که چگونه این دروغ میتواند کل زندگی را شکل دهد. آلیس مونرو در 13 مه در پورت هوپ، انتاریو درگذشت
*روایت بیضوی (من نمی دانم در فارسی به این روایت بیضوی چه می گویند) یک تکنیک روایی است که در آن اطلاعات از طریق حذف منتقل می شود. برخلاف روایت زمانی، دورههای زمانی یا رویدادهای خاصی عمداً کنار گذاشته میشوند تا خواننده را به طور فعال در داستان درگیر کنند. این تکنیک تنش ایجاد می کند و شما را به خواندن بین خطوط تشویق می کند. در ادبیات معاصر، بهویژه در رمانهای گمانهزنی و به اصطلاح داستانهای اقلیمی، این تکنیک اغلب برای به تصویر کشیدن زمینههای بزرگتر و تعامل موجودات مختلف استفاده میشود.
بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 6 дней, 1 час назад
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 2 месяца, 3 недели назад