꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 3 days, 22 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 4 months, 3 weeks ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 2 months, 2 weeks ago
○ خلاصه:
ریموس اولین باری که با سیریوس آشنا شد رو یادش میومد، هشت سال پیش؛ هرچند "آشنا شدن" شاید خیلی واژهی مناسبی نباشه.
اون زمان یه شکارچی تازهکار بود - اوایل بیست سالگیش و زمانی که تازه با دنیایی روبرو شده بود که قبلاً هیچ تصوری ازش نداشت و هنوز داشت سعی میکرد باهاش کنار بیاد. تا قبل اون شب ریموس هرگز با خونآشامها مواجه نشده بود، اما از مودی چیزهای باورنکردنی دربارهشون شنیده بود. و این از شانس بدش بود که سفر به ظاهر بیخطر و بیدفاعش به اولین برخوردش با یکی از این موجودات تبدیل شد.
وقتی سیریوس اون رو با سرعت دیوانهواری به دیوار کوچه کوبید، ریموس بلافاصله نفسش بند اومد و برای یک ثانیه حس کرد که کور شده؛ تا اینکه نقاط توی دیدش محو شدن. و اون اونجا بود.
موجود زیبا و وحشتناک، با مردمکهای گشاد و بیثبات به خاطر تشنگی، که نسبتا عصبانی بنظر میرسید و دندونهاش رو نشان میداد. ریموس بعداً فهمید که در خونآشامهای تشنه و وحشی این نوع رفتار کاملا غیرارادیه.
در اون لحظه ریموس مطمئن بود وقتی برای این نداره که میله کوچکی که تو جیب داخلی کاپشنش داشت رو به آستینش منتقل کنه، اما بعد، درست وقتی که فکر میکرد همه چیز تموم شده، سیریوس شروع به صحبت کرد.
"اوه، تو خیلی خوشگلی"، سیریوس با صدای آروم و کشیده ای گفت. سرش رو به سمت چپ چرخوند و موهاش رو از صورتش کنار زد. چشمهاش رو بست و نفس عمیق و تقریباً پر حرارتی کشید. "این شرایط رو عوض میکنه."
سیریوس[خونآشام] و ریموس[شکارچی] نزدیک به ۸ ساله که در تلاشن همدیگه رو بکشن؛ ولی هر بار بنظر میاد چیزی مانعشون میشه.
Mischief Managed.
○ خلاصه:
همه چیز از ۸ تا مارمولک شروع میشه.
پرونده روی میز معلم هری حاوی اطلاعاتی بود که میگفت اون در نوزدهم نوامبر هشت ساله میشه، ریاضی رو در حد سطح سوم دبستان انجام میده اما تو خوندن یکمی عقب افتاده، به نیش زنبور آلرژی داره و یه قلم اپینفرین واسه موقع مبادا تو کمدش نگهداری میشه.
و همچنین تو یادداشت هایی که جدیدا به پروندهش اضافه شده گفتن اون مطلقاً اجازه نداره نزدیک بن یا لاشون بشینه، چون اگر رگیولاس فقط برای پنج ثانیه حواسش بهشون نباشه جهنم به پا میشه.
اما چیزی که تو پروندهش ذکر نشده (چون رگیولاس نمیدونست و ظاهراً معلم کلاس اول هری هم فراموش کرده بود ذکرش کنه)، اینه که پدر هری شدیدا هاته.
پس طبیعی بود که وقتی رگ واسه اولین بار دیدیش، به شکل خجالت آوری شوکه شد و حرف زدن یادش رفت.
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated 3 days, 22 hours ago
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated 4 months, 3 weeks ago
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated 2 months, 2 weeks ago