هیچوقت فراموش نمیشی هیچوقت
ولی بعضی از روزا مثل امروز،با سلول به سلول تنم، بند بند وجودم دلتنگت میشم و نبودت و بیشتر از هر وقت دیگه حس میکنم.

اومدم پیشِ بابا. ?

آره واقعا
مهری که با بی مهری آغاز شد.

خدا خیرش بده، دو سه روز کنارش حالمون خوب بود.

این چند روز که بیرون رفتیم و عکس گذاشتم
بخاطر این بود ک زن پسر عموم با بچه هاش اومدن خونه مون
هم زن پسر عموم میشه هم دختر دایی بابام، خودش رانندگی میکنه و پایه س واسه رفتن به هر جایی ک بگی.

من دانشگاه هم که میرفتم فقط یه ضد آفتاب بی رنگ میزدم و یه خط لب کم رنگ.
کلا اهل آرایش نیستم.

اون دوتا مبل.

ولی این مهمونمون که سه روزه اینجاست و دوس دارم و کنارش خوش میگذره و حالمون خوبه.

ولی خب تا میام دو قرون جمع کنم یا مهمون میاد هی باید خرید کنم یا نمیدونم هر جور شده اون پوله از دستم درمیاد.

اینو ولی میدونم تو کانال قبلیم گذاشتم.