✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
📝مقاله «تشنگی: حکایتهایی دربارۀ تعقیب آبهای پنهانی»
DELUS: Journal for landscape and Urban studies, Issue 1 (Chasing water), Autumn 2024
بوسۀ افروزندۀ شعر🔥
ماه عسلِ آنیما (جان) و آنیموس (عقل)¹ که در آن آنیما حق حرف زدن داشت به پایان رسیده. آنیما مکتبندیده و آنیموس کتابخوانده و گرانبار از خروارها سواد است. آنیما زیردستی را پذیرفته، در کنج خانه میماند و به کاروبار خانه میپردازد. اما آنیموس صبح تا شب بیرون از خانه تدریس میکند و فراغتش را به مباحثه با دوستانش میگذراند. آنیما تا قصد گفتن مطلبی را میکند، مغلوبِ فنِ بیانِ آنیموس میشود و بدینترتیب آنیما در برابر آنیموس شجاعت حرف زدن ندارد. تا اینکه روزی نادرهای روی میدهد:
آنیموس سرزده به خانه بازمیگردد و میشنود که آنیما در تنهایی آهسته به روی یارِ آسمانی خویش در گشوده و آوازی میخواند؛ سرودی دلکش و جانفزا که یافتن الحان یا کلید نغمههای آن در بضاعتِ سوادِ آنیموس نیست... ²
هرچند شعر سراینده دارد اما از جنس سواد و حرف نیست. شعر «سخن» است و «سخن گفتن» ورای حرّافی، حاصلِ گشایشِ دریچه و جلوهای است در آن بیرون. ³ بسته شدنِ پنجرۀ روبرو به معنی انسدادِ مجاریِ شعر است. بیعلت نیست که نظامی سرایش هفتپیکر را به اشارتی میداند،⁴ یا مولانا جاری شدن شیرِ سخن از پستانِ جان را بیکشنده ناممکن میشمرد⁵ و در ادواری که او⁶ نیست لب از سخن فرومیبندد.⁷
شعر شرحِ یک ملاقات است: دیداری که آتشی به جان شاعر گیرانده و بروزِ این الهام به صورتِ کلامی موجز، نَفَسزنان، گُرگرفته و منقطع است که گاه غیرعقلانی مینماید.
شعر بیش از گفتن، دربارۀ شنیدههاست.⁸ از همینرو طبیعتِ شعر ناتمام و تعینناپذیر است و ما را به مشارکت فرامیخواند.⁹ شاعر در لحظاتی که دستی بر خود ندارد، همچون درختی که به اخگری مشتعل شده، محمل شعلهای زنده، فروزان و ملتهب میشود¹⁰ که به جان ما هم میگیرد.¹¹ از اینرو «خواندنِ» شعر همزمان همدستی در بهکمالرساندنش نیز هست. اعجاز حافظ نه کلامی است که در برابرش مرعوب و لال شویم که ازقضا شوراندنِ خیال ما است: هر بار و هر غزلی از نو... ¹²
آنیموس نیز زانپس وانمود به غیبت میکند و پنهانی آنیما را همراهی میکند!
اینگونه که بنگریم شعر فقط در ساحت کلام رخ نمیدهد. فیلم و فضا و حتی غذا هم میتواند شاعرانه باشد به شرطآنکه بیش از «گفتن» دربارۀ «شنیدهها» باشد؛ اگر بدون خیالِ مخاطب کامل نباشد؛ اگر جان ما را مشتعل کند و خواندن، دیدن و چشیدنش خواب از سرمان برباید تا از روزنی وارد شده و با آن همدست شویم.¹³
به قول کیارستمی فیلم شاعرانه فیلمی است که چندبار ساخته شود: یکبار توسط کارگردان و بارها در ذهنِ بینندگانش.¹⁴
@najafielnaz
پینوشتها:
¹ منظور عقل محاسبهگر
² تبار داستان «آنیما و آنیموس» به اندیشۀ لوکرتیوس رواقی و ترتولیان مسیحی برمیگردد و این یعنی روایتی شناخته شده در جهان رومی سدههای اولیه میلادی و احتمالا تحتتأثیر اندیشۀ ایرانی بوده است. ترجمۀ متن با اندکی تصرف از: احمد سمیعی (گیلانی)، «شعر» در: گلگشتهای ادبی و زبانی (دفتر دوم)، به کوشش سایه اقتصادینیا.
³ پردۀ خلوت چو برانداختند/ جلوت اول به سخن ساختند (نظامی)
⁴ چون اشارت رسید پنهانی/ از سراپردۀ سلیمانی
پر گرفتم چو مرغ بالگشای/ تا کنم بر در سلیمان جای (نظامی، در سبب نظم هفتپیکر)
⁵ این سخن شیری است در پستان جان/ بیکشنده خوش نمیگردد روان (مثنوی، دفتر اول)
⁶ گردن این مثنوی را بستهای/ میکشی آن سوی که دانستهای (مثنوی، دفتر چهارم)
⁷ مدتی این مثنوی تأخیر شد/ مهلتی بایست تا خون شیر شد (مثنوی، دفتر دوم)
⁸ در اندرون من خستهدل ندانم کیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست (حافظ)
⁹ پاول کرونین، سر کلاس با عباس کیارستمی
¹⁰ زین آتش نهفته که در سینۀ من است/ خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت (حافظ)
¹¹ «سخن اندک و مفید همچنان است که چراغی افروخته چراغی ناافروخته را بوسه داد و رفت». (فیه مافیه)
¹² غلام آن کلماتم که آتش افروزد/ نه آب سرد زند در سخن به آتش تیز (حافظ)
¹³ پاول کرونین، سر کلاس با عباس کیارستمی.
¹⁴ با اندکی تصرف از: پاول کرونین، سر کلاس با عباس کیارستمی.
آشپزی ایرانی: کارزار با اهریمن
@najafielnaz
پرده
ونسان مونتی گفته بود: ایران چهرۀ خود را به مسافرِ گذاری آسان نشان نمیدهد و کوههایش بدون گذر از صافی در عکس ظاهر نمیشود.¹
هیچ منظرهای سحرانگیزتر از رشتهای سپیدار که بر کنار باریکهآبی قد راست کردهاند و برگهایشان با نسیم ملایمی متموج میشود نیست. چه چیزی این صحنه را جذابتر میکند؛ گذار نور از لابلای شاخسارها که همچون صافیای خشونتِ آفتاب را به لطفِ سایه و روشن تبدیل میکند.
به زیباییای که از پس پرده ادراک میشد و چشم را نمیزد «لطف» میگفتند. شرط لطیف شدن گذر کردن از صافیهایی است: اُرُسی آفتاب را صاف میکرد و به لطفِ نور اجازۀ عبور میداد. بادگیر باد را الک میکرد؛ باد خشن و خشک وقتی از صافی بادگیر میگذشت نسیمی لطیف و مرطوب شده بود.
لطف زیباییای است عصّاری شده؛ توفیرِ لطیف با زیبا، فرق گلاب با گل است.²
لطف پیامی است از آنسوی پرده: نامرئی ولی اثرگذار. همچون عطرِ گل که مرموز و پردهنشین ولی نافذ است.³ لطف تعریقِ آب بر سطح کوزه است؛ آن سهمی از گوارایی که مستوری را تاب نیاورده⁴ و از ظریفترین منافذ به بیرون سرک کشیده.
زیباییِ بینقاب فتنهانگیز و عربدهجوست: همچون آفتاب ایران. زیبایی یوسفی است خونریز.⁵ زیبا منفعل نیست: صیاد است و ناوکانداز. پس باید حائلی میان دیده و زیبایی ایجاد کرد. میبایست «زیبایی» را به «لطف» دگرگون کرد.
تدبیر قدما برای ایمن شدن از زیبایی، «پرده گذاشتن» بود؛ تا دیده معلق شده و خیال به کار افتد. پردهای بر دیده کشیده میشد تا پردهای در خیال کنار رود: پس این پردهای بود آشکارکننده و نه پوشاننده: پردهای از نور.⁶ مثل پردهای که در هنگامۀ عروسی بر درگاه بیتالعروس میآویختند: «خرّمتر از بهار چین و نفیستر از شعار دین».⁷ نقوشِ این پرده تزئین نبود، تراوشاتِ لطفِ نگارِ نشسته در پسِ آن بود. عاشق فراتر از زلف و عارض و خال، مفتون این لطیفۀ نهانی میشد.⁸
سعدی هم شعرش را گذاشتنِ پردهای بر چهرۀ زیبارویی فریبکار میداند:⁹ او فهمیده بود که «دم زدنِ» پرتوی حُسن از پسِ پرده هم آتش به عالم میزند،¹⁰ چه رسد به تجلیِ تام و تمام آن!
هنر قرار نیست زیبایی بیافریند یا آن را برجستهتر کند! گویی هنر حائلی باید باشد میان ما و زیبایی: تا زیبایی تحملپذیر شود.¹¹ هنر کفر زلفی است بر مشعلِ چهرهای.¹² هنر تدارک جام است برای آفتاب و جامه است برای حور.¹³ لطفِ هنر برحذر داشتن ما از هجمۀ زیبایی است:
ای که بر ماه از خطِ مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی (حافظ)
پینوشت:
¹ ونسان مونتی، «از پرس به ایران: سیر و سفر معنوی»
² در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/ کاین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد (حافظ)
³ هر چه لطیفترست پنهانترست اما قوت و نفوذش بیشتر است. (فیه مافیه)
⁴ پریرو تاب مستوری ندارد/ ببندی در ز روزن سر برآرد (جامی)
⁵ ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد/ در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی (سعدی)
⁶ زانک هفتصد پرده دارد نور حق/ پردههای نور دان چندین طبق (مثنوی)
⁷ نظامی سمرقندی، چهارمقاله
⁸ لطیفهایست نهانی که عشق ازو خیزد/ که نام آن نه لبِ لعل و خط زنگاریست (حافظ)
⁹ نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی/ چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید/ فروگذاشته بر روی شاهد جماش
¹⁰ در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
¹¹ هست از پسِ پرده گفتگوی من و تو/ چو پرده درافتد نه تو مانی و نه من (خیام)
¹² کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل/ از پیاش مشعلی از چهره بر افروخته بود (حافظ)
¹³ تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی/ که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی (سعدی)
دم کشیدن
یا فوتِ آفرینندگی
دمیدن کارِ خداست.¹ تا پیش از تازشِ اهریمن به گیتی، خورشید همواره در نیمروز و زمان بیکرانه بود. اهریمن درتاخت و جهان شروع به گردش کرد: تاریکی و شب و میرایی پدید آمد. زمان کرانمند و سنجشپذیر شد.² زان پس هر خدای جدیدی که حاکم شد تبدیل به خدای دمنده شد:³ دمی که مثل فوت گنبد «آسمان» را میچرخاند تا شب مستدام نماند.
«دمیدن» از ربّ تعالی به اولیاء و از آنها در تسلسلی به برخی رهروانِ اهل به میراث میرسید. همان کسانیکه در برابر تباهکاری اهریمن، مسئولیت حفظ گیتی را از راه آفرینشی ماندگار برعهده داشتند.
«فوت کوزهگری» آخرین شگردی که استاد جز به شاگردان خاصش نمیآموخت احراز همین جایگاه مهم آفرینندگی بود: حیات بخشیدن به امر بیجان. بر اثر این دمش، ترکیب خاک و آب جان مییافت و اگر نبود جز مشتی سفال شکسته چیزی حاصل نمیشد. بیعلت نیست که صنعتگران به کورۀ سفالگری «دم» میگفتند؛⁴ ظروف گلی، در این دم بود که به سفال دگرگون میشد: سفال که بهرهای از حیات جاودانه یافته بود.⁵
ابزار دمیدنِ آهنگران در کوره نیز «دم» نام داشت: اشکال ابتداییِ دم آهنگری، آوندی نیمانند بود. دمیدن در فلز گداخته بواسطۀ نی به منظور خلق آفریدههایی نامیرا مضمون تاریخی- اسطورهای بسیار کهن است.⁶
صنعتگر دو وظیفۀ اصلی داشت: آتش دادن و دم دادن. در آشپزی ایرانی نیز «دم کشیدن» فرایندی علاوه بر «پختن» بود. در همۀ این فرایندها صانع «میدمید» و مصنوع «دم میکشید». دم کشیدن همچون آفرینش فرایندی زمانبر و قرین شکیبایی بود. همدستی با خدایِ دمنده ساده نبود: جانبخشیای که جز با جانکندن میسر نمیشد. پس میان جانداریِ هر اثر و رنجِ مؤثر نسبتی وثیق وجود داشت. یافتنِ منتهایِ این دمِ مسیحایی منوط به تبدیل شدنِ استادکار به نی بود: آوندی میانتهی و درست از همینرو واسطۀ انتقال دم خداوندی. مولانا همین مقام را یافته بود: نی شده بود! ⁷
این بینش کیمیاوی حتی در روزمرهترین امور نفوذ داشت. دم کشیدنِ گیاهان دارویی، چای و زعفران، ذیحیات شدنِ آنها بود: چرا که پس از دم کشیدن بود که منتهای نشانههای حیات یعنی خاصیت و رنگ و عطر را از خود بروز میدادند. این فرایند ضروری بود تا در آن نباتی بیجان، جان یابد. فقط آنچیزیکه از این دم بهره داشت، قابلیت آمیزش با جان را داشت، نیستی و تباهی را پس میراند و به حیات مدد میرساند.⁸
آتشست این بانگِ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد
@najafielnaz
تصویر: «تولد ونوس» یا ونوس در حال دمکشیدن!
اثر: ساندرو بوتیچلی، سدۀ ۱۵م
پینوشت:
¹ در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
² اشاره به تغییر موقعیت اجرام آسمانی که از دیرباز مستمسک تعیین زمان بود.
³ این خدا مجموعۀ اسامیای دارد: رام، وای، سپهر، که همکاران زرواناند.
⁴ کاشانی، عرایس الجواهر و نفائس الاطایب
⁵در اساطیر مصری خنمو (Khnum) است که با گل انسان را بر سر چرخ سفالگری شکل میدهد و با دمیدن جان را به تنش وارد میسازد.
⁶ در اساطیر هند توشتر بعنوان ایزد صانع و آفرینندهای که همه چیز را شکل و زندگی میبخشد معمولا به صورت آهنگر توصیف شده. در ریگودا (۱۰: ۷۲) روایتی از «گاه نخست آفرینش» آمده که: «برهمنَسْپَتی (برَسپتی یا سرور برهمنان) چون آهنگری ماهر موجود را از غیرموجود پدید آورد». در اساطیر یونانی نیز پرومته که آفریننده مردم بود، آتش را در نی مخفی کرد و پنهان از ایزد ایزدان زئوس آنرا از پانتئون ایزدان در کوه المپ، و برای نجات نوع بشر از ضعف، به زمین فرودآورد.
⁷ بشنو این نی چون حکایت میکند
⁸ از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز/ زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
?سهلِ ممتنع
یا
آفرینش بهشیوۀ ایرانی
عظمتِ آبراهههای رومی اعجابآور است: انتقال آب با سازههای غولآسا از کیلومترها آنسوتر، هنوز هم بدیهی نیست!
قنات هم ناممکنی را ممکن کرده: تشخیص وجود آب در ژرفای زمین و حفر کیلومترها آبراهه در عمق چند ده متری از سطح با پیچیدهترین محاسبات. ساختنِ آبراههای پشت و رو. اما به محض اینکه قنات حفر شد و آب به جریان افتاد، «ناممکن» بودنش از پیش چشم محو میشود: مظهرِ قنات چنان طبیعی جلوه میکند که چشمه! نشانۀ دیدنیِ آنهمه خلاقیتی که به ایجاد قنات انجامیده همین بداهت است.
شعرِ خوب شعری است که معلوم نباشد چقدر کار برده! ¹همۀ رنجِ شاعر صرفِ تبدیل مفهومی پیچیده به بیانی منقح شده که در آن واژگان چنان در جای خود نشسته و آشتی کردهاند که یکی پس از دیگری بر زبان جاری میشوند؛ به همان بداهتی که آب بر نشیبْ روان است.
اما همین سادگی عین اِعجاز است: روانیِ ابیات سعدی سدهها «سهلانگاران» را بهطمعِ آفرینشی مشابه انداخته، حالآنکه بیشتر عجزشان را آشکار کرده. «سهلِ ممتنع» بهترین اصطلاح در توصیف آنچیزی است که بهزحمت پدید میآید اما «سهل» جلوه میکند.
برج ایفل اعجابآور است؛ این بنا از پسِ صد سال هنوز «ممتنع» بودنش را فریاد میزند. هوا شدنِ این سازه هیچ بدیهی نیست: گویی قرارست جنگ با میدانِ جاذبه را به رخ بکشد؛ آبی که سربالا میرود! اما گنبد با حالتی طبیعیتر از آویزان بودن میوهای بر شاخه، بارِ ثقلِ سقف را بر دوش ساقهاش میگذارد. همۀ سعیای که طی سدهها از حذفِ ستونها و دیوارهای باربر تا پیدایش گنبد کشیده شده، به همین نتیجۀ ساده ختم شده: اینکه گنبد خودنمایی نکند و چه بهتر که به دیده هم نیاید!
نان، قالی، سفال، پردیس، مخمل، شراب و مرکبات همگی در پایان مسیرِ پرزحمتِ ابداعشان نامحسوس شدند. آنها چنان در بافت جهان تنیده شدهاند که جهان پیش از وجود هر کدام قابل تصور نیست: جهانِ بدون سفال بیشک جهانی ناتمام بود.
این هم کیفیتی از ابداع است: خلاقیت به معنی پدید آوردنِ چیزی که گویی همیشه بوده و کسی پدیدش نیاورده؛ ساختنی بیتصنع، ساختنی بیتکلف: هم سهل و هم ممتنع.
و جهان امروز چقدر خالی از چنین ابداعاتی است...
@najafielnaz
پینوشت:
¹ سمیعی گیلانی، «شعر» در: گلگشتهای ادبی و زبانی، دفتر دوم، گردآوری سایهاقتصادینیا
تصویر: بقعهای در نزدیکی دامغان، گئورگ گرستر
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94