رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago
پردهی اول:
سهشنبه ۲۲ آبان
ساعت هفت و اندی صبح بود که وارد دانشگاه شدم. دانشگاه آرام بود. آفتاب برآمده و شب سخت گذشته زیر نور کم رمق پاییزی، به اتمام رسیده. کمتر کسی میداند شب گذشته در آن خوابگاههای آجری چه گذشته است. عدهای در آنجا تمام شب را بیدار بودند. کلاس اول برگزار شد.
بعد از چند مدتی، خبرهایی با یک قالب خاص در کانالهای غیررسمی دانشگاه منتشر شد. از کلمات ابتدای متن های منتشر شده، میتوانستی بفهمی چهشده است.
"دانشجوی نوورود دانشگاه، طی حادثه شب گذشته، جان باخت."
از جا برخاستم. به حیاط دانشکده رفتم. جمعیتی جمع شده بود. جلوی آموزش دانشکده، میزی با یک پارچه مشکی که مشخص بود عجلهای مهیا شده بود، گذاشته شده بود. تعدادی دانشجو جلوی میز در رفت و آمد بودند.
پردهی دوم:
لابیهوافضا - جمعیت زیاد غیرعادی - عدهای در رفت و آمد، عدهای نشسته برزمین، عدهای متعجب و هاجوواج، و اما تصویری از یک پسر جوان رشید که هنوز معصومیت نوجوانی از چشمانش رخت برنبسته با روبان مشکی روی میز.
طولی نکشید تا همه جمعیت نظم گرفتند و نشستند.
چشمان گریان - نگاههای نگران - سرهای در گریبان.
یکنفر حرف میزد. با آنکه سکوتی در سالن حکمفرما شد اما صدایش به زحمت به گوش میرسید. میزی در جلوی سالن بود که به تدریج با گل و حلوا و شمع تکمیل شد. هرچه میگذشت برجمعیت نشسته روی زمین افزوده میشد.
پردهی سوم:
به ناگهان صدای فریاد گلایهمند دانشجویی به گوش رسید. سرها به سمت منبع صدا چرخید. بالاخره آمدند. آن پرمدعایان آمده بودند. طی ثانیهای جمعیت بلند شد و دور مسئول را گرفت. گویی همهی ما شدیم آن دانشجویی که فریاد میزد. کم کم بچهها خودشان را رساندند. صدا بالا گرفت. قلبها لرزید. لایه اول و دوم جمعیت که به او نزدیک بودند، امان نمیدادند. پرسش، گلایه، شکایت. اما او پاسخ درخوری نداشت. حتی نمیتوانست فضا را آرام کند. تمام دست و پا زدنهایش بیهوده بود. به سختی میتوانستم او را از بین جمعیت ببینم. دیدی چه برادران شجاعی داشتی؟
وسط آن جمعیت به آن فرومایه امان نمیدادند.
دیدی چه خواهران باغیرتی داشتی؟ از حنجره و غیرتشان برایت مایه گذاشتن.
زمان میگذشت و او جوابی نداشت. یک نفر میکروفون به دست از پایین لابی با فریاد جمعیت را راهنمایی کرد تا پایین بیایند و پشت میکروفون حرف بزنند. همراه جمعیت پایین رفتم. بازهم صدا نمیآمد. هرازگاهی صدای بچههای اطراف او، بالا میگرفت. مشخص بود که در حال بهانهتراشی کردن بود.
طولی نکشید تا جمعیت به سمت در رفت. قصد خروج داشت. آنجا بود که اورا دیدم. چهره ی خونسرد و مطمئن با آن پوزخند محوی که داشت. مگر پشتت چقدر گرم است که آنقدر مطمئن و آرام بودی و ذرهای تردید و غم در تو رخنه نکرد؟
زیربار بیمسئولیتی نمیروند زیرا بار سنگینی است. بار آرزوهای پسرک نوزده ساله. بار اشتیاق و برق چشمان مادرش به هنگام بدرقه او. بارِ خندههای نقش نبسته، راههای نرفته، لذتهای نبرده. بار آرزوهای همیشه خفته در خاک.
خطاب به مسئولان خواجه نصیر که دغدغه شون تجمیع دانشگاه در رضایی نژاده!
تجمیع کل دانشکده ها در رضایی نژاد به یک سری خدمات نیاز داره که تا فراهم نکنید نه استاد ها حاضر به منتقل شدن هستن نه دانشجو ها
1.پیگیری برای احداث ایستگاه مترو در نزدیگی پردیس رضایی نژاد
2.پیگیری برای افزایش خدمات رفاهی به دانشجویان
3.افزایش گشت های پلیس روزانه و شبانه برای تضمین امنیت دانشجو ها
4.احداث مرکز درمانی خواجه نصیر
5.برقراری سرویس رفت و برگشت به مرکز تهران
و... که به پیوست بقیه دانشجو ها به این لیست اضافه خواهند کرد(دوستان توجه داشته باشید شاید تجمیع دانشگاه به زمان تحصیل نرسه اما میراثی برای آیندگان خواهد بود که با مطالبه گری ما و البته تلاش صنفی این مهم انجام میشه)
تو رو قرآن یا لاس نزنید
یا اگه میزنید بعدش فاز نگیرید و پاش بمونیدد
ورودی ۴۰۱ برق (به جز ا. ح. و ی. خ.) خیلی سطحن
نفرت پراکنی به اون دسته از پسرای برق ۴۰۱یی که فشاری شدن که رتبه اول ورودی یه دختره حالا فشاری شده تتتپتتت❤️ بسه دیگه مثلا قرن ۲۱ عه این چه رفتاریه دارید و پشت سر دخترایی که رتبشون خوب شده حرف میزنین…
"من اگه بابام بفهمه ینفر لخت شده تو دانشگاه نمیذاره بیام دیگه هر هر هر"
کیرم تو پدرت خب. هنوز اجازت با پدر جاکشته و میخندی به آدمی که یه حرکت اعتراضی زده؟
آخوند و آخوندصفت خیلی جاها میتونه خودش رو استتار یا گریم کنه. میتونه اگه لازم شد کنار شما مشروب بخوره، خوک بخوره، میتونه امآیتی درس بخونه، پولدار باشه، حتی [به ندرت] آدم نسبتا موجهی به نظر برسه.
اما، این موجود هرررگز قادر نیست مشکل ازلی، ابدی و ذاتیش با زن رو مخفی کنه!
اقتصاد ایران درست شه من خودم به شخصه چادر سرمیکنم ینی من مادر جنده هستم.
جهان دشت شقایق گشت از این خون
رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago