فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?
????❤️
«فایل صوتی»
Deniz Seki – Hayat 2 Bilet
ترانهی این آهنگ فوقالعاده معنادار و زیباست.
زیرنویس فارسی و ترکی در بیشتر اپلیکیشنها قابل اجراست.
«فایل ویدیویی»
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم | راهکار دوم
برای بهتر شدنِ حالم، سبکِ زندگیام را تغییر میدهم.
موشکافانه نگاهام میکند. آرامش و سکوتش مسریست. آرام میشوم. بغضم را میخورم. نگاهام به دهانش است. روحم سرماخورده. پی راهی برای درمانش هستم.
- باید سبک زندگیات را تغییر بدهی. ورزش، تغذیه، خواب.
- اینکه شروعِ این تغییرات برای من سخت است را چه کنم؟
- به این فکر کن که بجای این تغییرات، باید سختیهای بیشتری را تحمل کنی، و راههای سختی را طی کنی.
- با اشتهای کاذبم چهکنم؟
- وقتی سالمخوری و خوردنِ آگاهانه را یاد بگیری این مشکل هم حل خواهد شد. به زمان نیاز داریم. مهم این است که بخواهی اوضاع تغییر کند. باید واقعاً بخواهی.
- با تمام وجودم میخواهم.
- خب، پس ببینیم چقدر برای خواستهات تلاش میکنی. شنا، ماساژ، ورزش، تغذیه سالم، کنترل ساعت خواب. اینها باید به روتین زندگیات اضافه شوند. قدمبهقدم با هم پیش خواهیم رفت.
فاصلهی بینِ خواستن و شدن، در تلاشکردن است. وگرنه رویاهای بسیاری در ذهن آدمها متولد شده و میمیرند.
بهتر است به این واقعیت ایمان بیاورم که گاهی نیاز دارم خودم را پرت کنم وسطِ عاداتی که برای بهبودِ حالم واجب هستند. گاهی خودنظمی بیش از علاقه اهمیت دارد.
برای بهتر شدنِ حالم، سبکِ زندگیام را تغییر میدهم.
آستینها را بالا میزنم. وقتش رسیده که زندگیام را سروسامان بدهم. قدمبهقدم پیش میروم. از بدنم شروع میکنم. اولین خانهای که در آن سکونت دارم.
از قدیم گفتهاند عقل سالم در بدنِ سالم است. این جمله را تکمیل میکنم. عقل، روح و روانِ سالم، در بدنِ سالم خانه دارد.
برای بهتر شدنِ حالم، سبکِ زندگیام را تغییر میدهم.
عسل حسینزاده_۲۵ اردیبهشت ۰۳
«ام، ایز، آر»
نمیدانم چه شد و کِی بود که این کک به تنبانم افتاد که بروم و اصولِ ویراستهنویسی را بیاموزم. آن روز چیزهایی یاد گرفتم، اما تمام بندها را نخواندم. بهتر است بگویم فرصت نکردم که تمام اما و اگرها و بندهای ویرایش را بخوانم.
از آن روز گاهی که از دستم در میرود، ام و اش و پسوندهای دیگر را در تمامِ لغات با قانونِ کلیای که خوانده بودم، به اشتباه گسسته مینویسم.
قواعد همهاش بسته به حرفِ آخرِ کلمه و نوع نگارش است. چند مورد خاص هم وجود دارد. اینها را در متنوک خواندم.
حالا گاهی بعد از نوشتن و انتشار، وقتی به سراغ یادداشتم میآیم، یک متن پر از پسوندهای گسستهی بیجا و اشتباه پیدا میکنم.
این است که مینشینم پایِ ویرایش و چکُشکاری. آخرش هم نمیدانم کاملاً درست نوشتهام یا هنوز ایراد دارم.
امروز که ویرایشِ متنِ قبلی را انجام میدادم با خودم گفتم بابا اینقدر مته به خشخاش نگذار. معیارنویسی را رعایت کن و کلمات را جوری که زیبا و آراستهتر بهنظر میرسند، ردیف کن. آن میزان ویرایشی که از درستیاش آگاه هستی را هم چاشنی کن.
یاد مثلی افتادم که کلاغ میخواست راه رفتنِ کبک را بیاموزد. خدا بهخیر کند. بخاطرِ رعایت بند بندِ قواعد، راه رفتنِ خودمان را فراموش نکنیم.
عسل حسینزاده
۲۰ اردیبهشت ۰۳
????
از سریال موردعلاقهام.
افعی تهران
«تصمیمِ کبری»
شاید نامِ درستی برایش نگذاشتهام. نامش زیبا و جذاب است، اما متفاوت از آنچه در چنته دارد. کانالِ یادداشتهایم را میگویم. کافه محتوا. کافه را از کافهگردیهایم کش رفتم و محتوا را بخاطر برداشتِ روزهای اولم از تولیدِ محتوا.
آواز دُهُل از دور خوش است. نقلِ فهمِ من است از تولیدِ محتوا. از دور جذاب و خواستنی بود. اما وقتی فهمیدم برای محتواگر بودن باید بتوانم برای لولههای انتقالِ گاز هم محتوا بنویسم، تُرش کردم. رفتم توی خودم. مدتی فکر کردم. نه من اینکاره نبودم. من از انسان و آنچه حولِ محورش میچرخد مینویسم. از زندگی کردن. از تجربهی بودن. از آدمیزاد. نمیتوانم با هر موضوعی ارتباط بگیرم.
این بود که با خودم گفتم باید فقط در حیطهی انسانشناسی پیش بروم. انسانشناسی و هرچه دور و برش است. خودشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه، عرفان. سلیقهام در انتخابِ کتاب و فیلم و سایر ورودیهای ذهن نیز این تصمیم را تأیید میکرد. حتی یادداشتهای دوستان و اساتید را نیز در صفحهی دوم کانالم بازنشر کردم. خواستم همهچیز سرِ جایاش باشد. حالا من ماندهام و یک کانال که با تجربههای شخصی، آموختههای روانشناسی و سایر مطالبِ مرتبط پُر میشود. کافهی محتواست اما نه هر محتوایی. فقط محتواهای آدمیزادمحور.
به دنبالِ تغییر نامِ کانال، ایدهها را از سایر کانالها کِش رفتم. هامِشنگاریِ مریم را از روز اول دوست داشتم. بدجور نامِ جذابیست. بهمعنای حاشیهنویسی. متضادِ متنِ اصلی. اما خُب هامشنگاری مالِ مریم کشفیست. من هم مالِ مردمخور نیستم. چه برسد به مریم که از دوستانِ عزیزم است. با هم مشق کردیم. همدرس بودیم. رفاقت داریم.
ایدهی بعدی خطخطیهای خواندنی بود. مرضیه خواجهمحمود باعثش شد. اما نه. مالِ مرضیه هم خوردن ندارد.
فهیم عطار نامِ کانالش را گذاشته گفت و چای. آدم زندگی را در این نام حس میکند. اما، گفتن از فهیم عطار است و چای نوشیدن و خواندن از ما. من هرگز به مقام ایشان دست درازی نمیکنم.
میترا جاجرمی یک پزشک است. نام کانالش هم یادداشتهای یک پزشک است. خب من هم دانشآموختهی مهندسی الکترونیک هستم اما به لحاظ فنی نویسندگی و روانشناسی را مشق میکنم. خیلی هم این سرمشق را دوست دارم. بیشتر از مدار و خازن و ترانزیستور. خب پس این ایده هم منتفیست.
چطور است خیلی ساده بنویسم یادداشتهای عسل حسینزاده؟ نه. من آدمِ قِریای هستم. همیشه یک عالم ملحقات دارم. چه به دست و بالم و ظاهرم، چه به سایر بخشهای زندگیام. همیشه چیزی به من وصل است.
در بینِ تمامِ نامها و ایدهها، نامِ کانالِ دکتر مقدسی بیشتر قلقلکم داد. تجربهی بودن. تجربهی زندگی و بودن در دنیا، مختصِ یک فرد نیست. تجربهی من با شما فرق دارد. پس مالِ مردمخوری هم نیست.
بالاخره تصمیم خود را گرفتم. از آنجاییکه آنچه مینویسم و منتشر میکنم مجموعهای از تجارب شخصی و اکتسابیست، تصمیم گرفتم نامِ کانالم را به کافه تجربه تغییر دهم. اینطوری ویرم به لغتِ کافه هم برطرف میشود. کمی هم شخصیسازی چاشنیِ ایدهیابی کردهام. باشد که رستگار شوم.
بنابراین به اتفاقِ آرای مغز، قلب و سایر اعضای بدنم، منبعد مرا در کافه تجربه | عسل حسینزاده پیدا کنید.
عسل حسینزاده_ ۲۰ اردیبهشت ۰۳
«معاشقه با خود»
خودمان را بشناسیم. نقاط قوت و ضعف خود را بپذیریم. نسبت به خود آگاه باشیم. زیر و بماش را بدانیم. علایق و اهدافاش را بهرسمیت بشناسیم. خودمان را تمام و کمال بپذیریم و عمیقاً دوست بداریم.
ما وقتی موجود دیگری را دوست داریم، تلاش میکنیم مجموعهی خوبیها و بدیهایش را بپذیریم. ضعفها و قوتهایش را در آغوش میگیریم و آدمِ امنِ او میشویم.
به این فکر کردهاید که خودمان نیز لیاقت پذیرش و عشق به خود را داریم؟ چه کسی جز خودمان از ازل تا ابد با ما خواهد بود؟ بیایید سعی کنیم اول از همه آدمِ امنِ خودمان باشیم.
دست از قضاوتِ خود برداریم. مدام مُچاش را نگیریم. ایرادگیری کمرِ روحمان را میشکند. شخصیتمان را ضعیف میکند. مدام نگوییم: چاقم، لاغرم، زشتم، ناموفقم، بیانگیزهام، بیکفایتم، استعداد ندارم، خوب نیستم، کامل نیستم و غیره. یقهی خودمان را رها کنیم. گناه دارد به خدا.
وقتی در رفتار والدین دقیق میشویم، تنبیهگری و کنترلگریِ آنها را نمیپسندیم. این رفتارها بین ما و والدینمان فاصله میاندازد. احساس میکنیم درک نمیشویم.
خود_تنبیهگری و خود_کنترلگری نیز همینطور است. بهتر است خود_والدگری را با پذیرش و همدلی پیش ببریم. مراقب باشیم بین ما و خودمان فاصله نیفتد.
ما اگر یاد بگیریم، اگر خوب تمرین کنیم، میتوانیم بهترین پارتنر، والد، دوست و همراه برای خود باشیم. کافیست میزان آگاهی، دانش، پذیرش و انعطافِ خود را بالاتر ببریم.
لازم است بدانیم که بدون رسیدن به این مرحله، ما هرگز پارتر، والد، دوست و همراهِ خوبی برای دیگران نیز نخواهیم بود. بدون عشق و پذیرش نسبت به خود، ما تنها ادعای عشق به دیگران را هر روز تکرار میکنیم. موجوداتی خواهیم بود تشنهی عشق، که با ابراز محبت و توجه به دیگران، در جستجوی حس خوب برای خودشان هستند. و در واقع از ابراز عشق به دیگران، تغذیه میکنند.
به نظرتان این روابط سالم هستند؟
به نظرِ من نه.
عسل حسینزاده_ ۱۱ اردیبهشت ۰۳
???✨❤️?
«انسانهای تلخ»
دکتر علی صاحبی کتابی دارد به نام «ماییم که اصل شادی و کان غمیم». مدت زیادی است که خریدمش. گوشهی کتابخانه خاک میخورد. قرار است بخوانمش. کی قرعه به نامش بیفتد را نمیدانم. اما عنوانش جذاب است. انگار یک نفر محترمانه و شاعرانه دارد به عرضمان میرساند که «خودکرده را تدبیر نیست».
تماس میگیرد. اول جویای احوالم میشود. شرایط را که مساعد مییابد تمام استرس و غمهایش را میریزد در کاسهی سرم. این سناریوی تکراری را از بَرم. تماس، لبخند، استفراغِ روانی. این نمایش بهصورت دورهای اجرا میشود. نمایشی غمگین، هیجانی و پراسترس. جالبتر آنکه گاهی خودم دنبال این ماجرا میدوم. انگار به این داستانهای صد مَن یک غاز عادت کردهام. به شنیدنشان، به پیگیریشان و دوپامینی که از تماشایشان در رگهایم میدود.
دکتر لِپرا در کتاب «نجات از هزارتو» میگوید، آنچه بر سرِ ما میگذرد و موقعیتهای هیجانی که در آن قرار میگیریم تماماً به تروماها و عادتهای زندگیمان بر میگردد. کودکی که در محیطی هیجانی و سرشار از سر و صدا و استرس بزرگ شده، محیط آرام را محیطی ناامن و ناآشنا مییابد. به طرز عجیبی از استرس تغذیه میکند و با آن عجین میشود. جالبتر اینکه گاهی شنیدن و پیگیریِ یک ماجرای هیجانی نیز باعث دریافت دوپامین میشود.
این همان داستان عجیب دراماسازیِ افراد بالغ است. افرادی که از کاه، کوه میسازند و آتش زیر آن میکشند. آنها به این فکر نمیکنند که در آتش خواهند سوخت. تمام فکرِ ایشان، گرمای ناشی از این شعلههاست. آنها معتادند. معتاد به هیجان و دوپامین. و به هر صورت آن را به جان میخرند.
چارهی این درد «انتخاب» است. باید تمامقد جلوی خود بایستیم و سنگهایمان را با خود وا بکَنیم. باید انتخاب کنیم که منبع دوپامینمان چه خواهد بود. استرس و اضطراب ناشی از هیجانات محیط، یا ورزش و راههای سالم. تئوری انتخاب به ما میگوید که زندگیمان در دستانِ انتخابگرِ خودمان است. ماییم که اصل شادی و کان غمیم.
مدتیست دیگر پیگیرش نیستم. برایم مهم نیست چه پیش آمده. خودم را لایقِ ماجراهای سالم میدانم. دوپامینم را از ورزش، تفریح، کتاب، تحصیل و فیلم دریافت میکنم. تا جایی که توان دارم میدوم، کرانچ وُ پلانک وُ اسکات میزنم. در طبیعت وقت میگذرانم. در مقالات شمس غرق میشوم. برای آیندهام تلاش میکنم. آرشیو فیلمهایم را میبلعم. سریالهای مورد علاقهام را مزهمزه میکنم. به آرشیو پادکستهایم پناه میبرم. با ظرفهای کثیف و کف و آب سمفونی میسرایم. خوراکهای خوشطعم میپزم. سبزیِ برگ گلهایم را میسنجم. و پناه میبرم به خدا از شر انسانهایی که جز ماجراهای تلخ، هیچ دوپامینی برایم ندارند.
عسل حسینزاده_ ۱۰ اردیبهشت ۰۳
در چنین شرایطی نوشیدنِ شیرِ گرم و عسل و یا دمنوش بهلیمو، تماشای فیلم طنز، پیادهروی، تمیزکاری و نظافت، دردِ دل کردن، گریه کردن، خوابیدن، خیابانگردی و سایر کارهای حال خوبکن را هم میتوانی امتحان کنی.
و در آخر اینکه همهی آنچه بیان کردم، در کلام ساده است و در واقعیت نیاز به تمرین و ممارست دارد. همدلی، کنترل هیجان، عدمِ قضاوت، کلام نرم و تمام خصیصههای نیک، یکشبه و یکباره در ما نهادینه نمیشوند. ما در زندگی بارها زمین میخوریم و شخصیتِ لتوپارمان را از روی زمین جمع میکنیم. و با تمام آنچه آموختهایم، هر چند تلخ، به راهِ خود ادامه میدهیم.
عسل حسینزاده_ ۰۳.۲.۳
فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?