آوازهای رهایی

Description
وبلاگ آوازهای رهایی، وام‌دار ِ نام آخرین مجموعه‌ی شعر فریدون رهنما به‌زبان فرانسه است،
به‌یاد و بزرگ‌داشت او.

http://mi-mel.blogspot.com

@Mimell
Advertising
We recommend to visit

کانال رسمی گروه برنامه نویسی هانیستا

آخرین خبرها در مورد امکانات جدید و آینده موبوگرام

آموزش امکانات جدید موبوگرام

⚠️ توجه : امکان انجام تبلیغات در کانال و برنامه به هیچ عنوان وجود ندارد.

Last updated 5 years ago

Official Page Of SHENZO GROUP

Download MARS:
http://download.next-policy.com

contact:
@shenzosupport

Last updated 2 months, 3 weeks ago

اولین و بزرگترین مرجع انیمه هاردساب شده در ایران، انیمه محبوبتان را بدون تاخیر با انی پلاس تماشا کنید!

‌🔸 سایت دانلود انیمه: https://aniplus.fun
🔹 ربات: @AniPlusBot
‌🔸 اخبار: @AniPlusNews
🔹 مانگا: @MangaPlus
‌🔸 تبلیغات: @AniPlusAD

Last updated 2 weeks, 6 days ago

2 months ago

نامه ابراهیم گلستان به سهراب سپهری

.. از خودت بالاخره خبری به ما بده گاهی کلمه‌ای بنویس. اگر از این ورها رد می‌شوی حتما‌‌ً از پیش به من خبر بده و اگر می‌توانی بیا چند وقتی پهلوی من بمان. سعیدی دوباره رفت ایران. در این مدت یک‌بار رفتم پاریس و او دو بار آمد لندن. گویا بتواند در اواسط زمستان بازگردد به اروپا.
یک اکسپوزیسیون خوب از Doga هست که بدون آن که دنیا تکان‌ده باشد، جالب است. اما مرکز نفس کشیدن هنری تئاترها هستند. اقلاً ده بازی فوق‌العاده و فوق‌العالی دیده‌ام. تلویزیون وسیله اصلی ارتباط است و خیلی هم زنده است.
در این خانه که دارم درستش می‌‌کنم، حاجت به یک یا دو تا نقاشی از تو دارم. نمی‌دانم الان چه‌جور کار می‌کنی. بهرحال در این زمینه، که الان هستی، هرچه که هست، دست‌کم یک تابلو می‌خواهم و چون از آن درختها که عاشقش بودم هیچ گیرم نیامد و خوبش را اصفیا برد و یک خوبش را برای یکی از دوستانم انتخاب کردم و در نتیجه سهم خودم هیچ نشد. اگر از آنها سراغ داشتی برای من آماده کن....

از کتاب جای پای دوست (نامه‌های دوستان سهراب سپهری)
نشر ذهن‌آویز، ۱۳۸۷

بازنشر از آوازهای رهایی

3 months ago

نوشته‌ای از یداله رویایی
در اولین سالگرد مرگ فروغ فرخزاد

بر این تقدس سکوت، سالی دگر گذشت، دیری نمانده است تا به افسانه از آن یاد کنیم، در سکوت اگر تحول است از آن است که انسان متحول را با خود دارد. انسان تحول، در سکوت هم ما را می‌خواند، و نداهای سمت سکوت، به همهمه‌ی حیات که سمتی ندارد، معنی می‌دهد، چرا که همهمه و حرکتی که اینجا، از طویله‌های انس بر‌می‌خیزد چیزی در خود ندارد، نه تحول را و نه انسان تحول را....
--

و «فروغ» حشمت مضاعف مرگ است، و مرگ مضاعف، زندگی است! زنده بودن است. حسش می‌کنم، می‌دانمش، می‌دارمش.
مدتی است از او شعری نخوانده‌ام و یقینم این است که شعر خویش را می‌گوید. و او به ادامه‌ی خویش در ایوان اول عصر ادامه می‌دهد.....

آیندگان ادبی؛ مخصوص سالگرد مرگ فروغ

حضور مرثیه

3 months ago

- حضور مضاعف!
حضور مضاعف؟ پس درست است که آدمی طاقت توقف در عدم را ندارد.
من در تعاون عظیم مرگ بودم که با من می‌گفت:
- من از معاشرت دو قفس می‌آیم.
قفس را که نشانم داد قفس خویش را ساختم، سرم را روی قبر نهادم و بر زمین دراز کشیدم.
شرم ستاره با من، وقتی که مرگ با فکر مرگ تطبیق می‌کند، می‌گفت:
- روی بالش، جمجمه‌ها مهربان‌ترند.

یدالله رویایی

از روزنامه اطلاعات، ۱۹ بهمن ماه ۵۱، ویژه‌ی ششمین سالگرد مرگ فروغ فرخزاد

Iآوازهای رهاییl

4 months ago

الفجر برای غریبه‌ی مومشکی
علیمراد فدایی‌نیا

اینجا همیشه تاریک‌ست، حالا که من خیالم راحتست بی‌وعده‌ی ملاقات با کسی حتی، حوالی ساعت یازده، بیدار می‌شوم. می‌آیم خیابان. خیالم راحت‌ست که دیگر خانم مومشکی برای همیشه رفته است. اگر هم بخواهد دیگر نمی‌تواند بازگردد، من؟ کنار من، که هر چه سعی کنم، خواهش کنم، بگویم آخرین بار بوده، واقعاً دیگر اتفاق نمی‌افتد، نه، باز نخواهد گشت. گفتم که خیالم از همه‌سو، همه‌کس راحت است، برای همیشه، و اینجا همیشه تاریکست. می‌دانم، هوایی‌ست این شب‌هنگام، هوای این قهوه‌خانه‌ی دور را داشتن و بالایی، ما که بالایی‌م می‌رویم، تنها، ولی وقتی مومشکی نباشد شما نمی‌دانید چه آسودگی‌یی دارید، نیست تا که هر لحظه نگرانش باشی- بی که بخواهی بگویی، نگران هستم خانم، باید این موقع شب بخوابی خانم، من هوای خیابان کرده‌ام تنها، خانم. خانم مومشکی بیمار است اما. قول داده پابه‌پایت بمیرد، بیاید تا شکوفه‌ی نامحرم ناخواستگاری. می‌آید، امشب اما نه، یقیناً، تمام...

بریده از مارهای مومشکی
از مجله تماشا- شماره ۲۸۳، ۱۳۵۵

•آوازهای رهایی•

4 months, 3 weeks ago

نامه‌ی احمدرضا احمدی به فروغ
... شايد شما از ميان هم‌عصران خود به‌‌ميان نسل ما دويديد. و دانستي كه غرب در كجا نشسته است و كبوتران خود را به‌پرواز درمي‌آورد. و ما دانستيم كه كبوتر چيست. ما وارث نسل‌هايي بوديم كه از پرندگان فقط بلبل را شناخته بود با آن صداي بازاري و قراردادي خود. من هيچ‌گاه كلام تو را نصيحت نپنداشتم. هميشه به‌عنوان يك راه‌حل، يك پيشنهاد انساني. انبوهي تجربه و نيرو كه سال‌ها و روزها در انبار قراردادها، آن‎ها را مخفي كرده‌اي. اين مي‌بايست عرضه شود به اولين عابر. اين حديث من و تو گشت. كه من در راه قرار گيرم. پند و نصيحت در آن هنگام كه با ضمير تو به زندگي رهسپار شود، يك نيروي آتشفشان گياهي است.
آدميزاد امروز (به‌پندار من)  احتياج به بازگشت دارد. بازگشت به همان قوانين، نصيحت، خواسته‌هاي اوليه، تماس مستقيم با طبيعت، يك رمانتيك منطقي، يك حساسيت فوق‌العاده. اين بازگشت حتماً خواهد بود...

از مجله گوهران
تابستان ۱۳۸۶، شماره ۱۶

••آوازهای رهایی••

4 months, 3 weeks ago

نامه‌ی محسن وزیری به سهراب

...می‌روم تا بلکه مدتی از محیط گند و خفقان‌آوری که چند تا ایرانی انگشت‌شماری که در رم هستند (منظور افرادی‌ست که خودت می‌شناسی) بوجود آورده‌اند دور شوم. از شنیدن چرندیات آن‌هایی که میان دلالی و هنرمندی راه اصلی خودشان را هنوز تشخیص نداد‌ه‌اند و چاکرمآبانه از آستانه دیگران لفت‌و لیس نموده و بی‌جا پای خودشان را توی کفش هنر و هنرمندی می‌کنند آسوده شوم. از زمانی‌که تو رفته‌ای، گنداب این‌ها متعفن‌تر شده، جابه‌جا برای من کارشکنی می‌کنند. پشت سرم منبر می‌روند، اگر امکان کار کردن و پول در آوردنی پیش بیاید راهم را سد می‌کنند و این‌ها همه برای این است که من از سر قماش آن‌ها نیستم...

از کتاب جای پای دوست
نامه‌های دوستان سهراب سپهری
- نشر ذهن‌آویز ۱۳۸۷-

آوازهای رهایی

5 months, 3 weeks ago

آدم‌های گوری‌به‌گوری

علیمراد فدایی‌نیا

(...)آدم تعجب می‌کند که این آقاها چطور می‌توانند درس بدهند. و این‌هم معلوم است که نتیجه درس آنها آدم‌هایی بار می‌آورد مثل ما. همین‌طور از کلاس نهم سیگار و بعد عرق و بعد هزار کوفت و زهرمار دیگر. این را هم بگویم که آمدن ما به‌این‌جاها در اوایل این‌گونه بود. اما بعدها که با لاله روبرو شدیم وضع تغییر کرد. لاله همدرد ما بود و آدم همیشه همدردش را مقدس می‌شمارد. و ما هم همین حال را داشتیم. به‌ او به‌ نظر یک فاحشه نگاه نمی‌کردیم. اگر باور کنید، به ‌نگاه یک خواهر. چون مونس ما بود. شریک غممان بود. این اتاق را هم گرفته بود کنار فاحشه‌خانه. از بعد از آنکه با ما آشنا شد تا هر وقت خواستیم درددل کنیم پیش او برویم. اوایل تا هر وقتی بود ولی کم‌کم هر شبه شد. و انگار خانه آنجا بود. از توی کوه‌ها می‌آمدیم و در تاریکی به این اتاق می‌چپیدیم و منتظر او می‌شدیم. دردسر ندهم، از دو ماه پیش ما خواهر و برادر شده بودیم(...)

|| آوازهای رهایی ||

6 months ago

مقدمه‌ی نیما بر کتاب «آخرین نبرد» اسماعیل شاهرودی

«دیوان گفته‌های شما مرا به یاد مردم می‌اندازد. مردم فکر می‌کنند نظرشان می‌تواند کاملا آزاد و مستقل باشد؛ درصورتی‌که این‌طور نیست. نظر هرکس مثل زندگی هرکس حقیقت اوست. وقتی‌که این شد با حقیقت دیگران بستگی دارد. خوب و بدی را که مردم در اندیشه‌های دیگران می‌کاوند، دیگران هم در اندیشه‌های آنها جست‌وجو می‌کنند. سلیقه و عقیدۀ هیچ‌کس نمی‌تواند سراسر مال او و مربوط به خود او باشد. ولی مردم به محض برخورد با یک قطعه شعر با درونی‌های خودشان چیزی را برآورد کرده و حرف‌هایی می‌زنند که چرا این کلمه به جای آن کلمه نیست؟ چرا این جمله آن جمله نیست که می‌بایست باشد؟ و اگر در خودپسندی‌شان فرورفته‌اند می‌گویند چرا این چیز آن چیزی نیست که ما فقط می‌خواهیم؟
حرف مردم، چه‌بسا که به‌جا و مربوط به هنری است که نویسنده به خرج منظور خود گذاشته است. اما من فکر می‌کنم در مردم از راه ذوق و سلیقه و فکرشان باید ورود کرد و از آنها با کمال آرامش پرسید: آن بهتری که در مد نظرشان قرار گرفته و شکنجه‌شان می‌دهد، برای کدام فایده و منظور بهتر است؟ آیا اگر نویسنده اشعار راجع به مجلس عیش و عشرت و کارهای روزانۀ آنها و کاسه و کوزه و ابریق شراب آنها حرف می‌زد،یا غلام‌بچه‌های آنها را توصیف کرد، به آن منظور بهتر رسیده بود؟
اما هنر و موضوعی که به آن پرداخته است، هرکدام راه وارسی جداگانه دارند و این پرسش دیگر به روی کار می‌آید. اگر این شعرهای خوب یا بد به زندگی و افراط و زیاده‌روی آنها وارد بود و به تشریح حقایق تلخی پرداخته بود، برخورد با منظور بهتری نبود؟ زیرا اگر هر چیز حقیقتی است، این هم به جای خود حقیقتی است که ما خود را بیابیم که در چه حال هستیم. همان‌قدر که سروکار موزیک با احساسات انسان است، ادبیات هم با تشریح و توضیح زندگانی‌های خوب و بد سروکار دارد. موضوع یک دیوان شعر با عنوانش، موضوع دیدن یک آدم با عنوان و لباس مربوط به عنوانش است. پیش از آنکه خواننده اهل و مستعد شما، صفحات را ورق بزند که شما چطور نوشته‌اید، «آخرین نبرد» شما با او اشارتی دارد. در خاطرش خطور می‌کند تلاش گویندۀ این اشعار در زمینۀ تلاش برای نمود دادن زندگی با دیگران است. این توصیه در او راه می‌یابد:
آنهایی که در راه دیگران مجاهده دارند، چه خوب ترجیح داده‌اند بر دیگران...انسان دردمند و باحسی نیست که این تلاش را ترجیح ندهد بر تلاش کسی که فقط گلیم خودش را از آب به در می‌برد. توصیه‌گذار حقیقی در این مورد، وضع ناگوار و گرفتگی زندگی ماست. انسان اول زنده است و برای خوب زندگی کردن خودش به فکر می‌افتد. وقتی‌که این حقیقت مسلم شد، عمل هم پابه‌پای آن می‌رود. دربارۀ عملش فکر می‌کند که چه ارزش را داراست. آیا فقط برای شخص خودش دست‌وپا می‌کند یا برای دیگران؟ مثلا اگر شاعری برای ضعف باصره و پادرد و ثقل سامعه یا زندانی شدن شخص خود، اشعاری صادر کرده است مانعی ندارد؛ اما این غم و رنج که فقط خود او در آن جا گرفته است، غم و رنج شاعرانه و مربوط به دیگران نیست. به قول چخوف: «از کار ما فایده‌ای به هیچ‌کس نرسیده است، در این صورت ما فقط برای شخص خودمان زندگی کرده‌ایم.»....
از مقدمه‌ی نیما بر کتاب آخرین نبرد اسماعیل شاهرودی

دانلود متن کامل

بازسپاری از آوازهای رهایی

Blogspot

مقدمه‌ی نیما یوشیج بر کتاب اسماعیل شاهرودی

  از بهمن محصص   دانلود مقدمه‌ی نیما یوشیج بر کتاب اسماعیل شاهرودی دیوان گفته‌های شما مرا به‌یاد مردم می‌اندازد. مردم فکر می‌کنند نظرشان م...

[مقدمه‌ی نیما بر کتاب «آخرین نبرد» اسماعیل شاهرودی](http://mi-mel.blogspot.com/2020/11/blog-post.html?m=0)
6 months ago

نیما یوشیج و دلش که می‌تپید دریافت مقاله‌ای از فریدون رهنما درباره‌ی نیما یوشیج به‌همراه آخرین نوشته‌ی نیما (نامه‌ای به پسرش)

نوشته‌ای از فریدون رهنما

شاعر بود. زنده بود. چیزهایی که می‌‏دید در دلش می‌‏نشست و در چشمش نقش می‏‌بست. به پاکی رودخانه‏‌ها و کوه‌‏ها و دشت‏‌هایی که دیده بود می‏‌اندیشید و می‏‌سرود. دروغ نمی‏‌گفت. شعرش را از اینجا و آنجا نمی‌‏دزدید. صحنه‌‏آرای زبردست شعرها و اندیشه‌‏های دیگران نبود. اطوار نداشت. گفتگو می‌‏کرد همان‌گونه که حس می‏‌کرد و همان‌گونه که می‏‌گریست یا می‏‌خندید. مرزی میان زبان و چشم و اندیشه‏‌اش نداشت. او از آن ِمرزها نبود. از آن ِهستی بود. که بی‏‌مرز و ‌بی‌‏پایان است. جهانی با خود آورد و با خود برد. جهانی که مهربان بود و آماده‌ي گسترش. در جهان او آدمی بایست به درخت‏‌ها و مرغ‏‌ها رشک ببرد. و حتی خشم به گله بدل می‏شد. و شگفت‏‌آور است که این مرد، مردی که بارها در شعرهایش کوشیده است مزه و بوی خوش‏ سپیده‌دم را به خفتگان وهمگان جدا افتاده بچشاند، همگان گفتارش را درنيافتند. اما او همگان را بیشتر از آن دوست می‌‏داشت که از ناشناس ماندن خود بهراسد. این دلدادگی بی‌‏چون و چرای او ما را به‌یاد فرهاد می‌‏آورد. که برای او نیز بها مهرورزی‌‏اش مرگ بود. مرگی که از ناشناس‏ ماندن و جدا ماندن از دیگران آغاز می‏‌شود و به مرگ راستین پایان می‏‌پذیرد. انگار سرایندگی و مهرورزی یکی است. کسی که مهری نمی‌‏ورزد، خود می‏‌فروشد و زندانی خویش است به سختی‏ می‏‌تواند چیزی بیافریند و هنر آورد. تنها می‏‌تواند و واژه‏‌ها و اندیشه‏‌ها را بیاراید و مصراع‌‏ها را به‏ اسلوب ردیف کند. خوشگذران داریم و دلداده. همیشه خوشگذران‏‌ها به دلدادگان همان خرده‌یی را می‏‌گیرند که آرایشگران سخن به سرایندگان راستین. و بيشتر آنان گمان مي‌كنند كه ديگران بي‌مغزند و بي‌خرد. حال آنكه كمتر مي‌انديشند كه خرد شاعران خرد دلدادگان، خردي ديگر است.
در ادب پهناور و پرتوان ما جای این مازندرانی شفاف کم بود. او بهترین سنت‏‌های فرهنگی‏ ما را در خود داشت. یعنی دلبستگی به کار درست و پاکیزه، اندیشه‌ي ژرف، ایستادگی، نوآوری، سرافرازی و آزادگی. آنجا که دیگران به‌عنوان دفاع از سنت‏‌های باستانی‏مان با او ستیزیدند نمی‏‌دانستند که با سنت‏‌های باستانی‏مان می‏‌ستیزند. ادب گذشته‌ي ما هرگز تقلید یا خودنمایی فنی‏ نبوده است. بزرگان و هنرمندان ما همه نوآور و آفریننده بوده‌‏اند.
نیما یوشیج در راه گذشتگان سنگین ما گام برمی‌‏داشت. و روزی که حجاب‏‌ها برداشته شود، ارزش او نمایان‏‌تر خواهد شد. در هر زمان، پیرامون شاعران بزرگ و پاک، انگل‌‏هایی می‏‌روید و شاخ و برگ‏‌های هرز پرورش می‌‏یابد که سیمای آنان را پنهان می‏‌سازد. سروصداها که فرونشست‏ نیرنگ‏‌ها که آفتابی شد، سبک‌‏سنگین‏‌ها که انجام پذیرفت، آنگاه جریان اصیل و چهره‏‌های ارزنده‏ هویدا می‌‏شود.

-----------------

فراموش نکن، شراگیم پسر عزیزم، در هرجور زندگی و در هرجور رشته‌ي کار که فکر کنی‏ عمده منفعت داشتن برای خود و دیگران است. اگر حواست هم جای دیگر کار بکند سربلندی‏ مال آنهایی است که بعد از رفتن خودشان از این خانه‌ي عاریتی صاحبخانه را دست‏ خالي نگذاشتند. به کشف و اختراعی دست زده‏‌اند. موفق به انجام کارنمایانی شده‏‌اند.

برای‏ این کار گذشت‏‌ها لازم است و حرف‏ها در بین است. اما برای تو هنوز زود است که در این خصوص‏‌ها فکر کنی. تو باید به یک رشته کار بچسبی.

برای امرار معاش همه‏‌جور کارها که بدنامی به بار نیاورد مساوی هستند. در این زمان باید خوب کار کند کسی که می‏‌خواهد خوب زندگانی کند. مانع ندارد که‏ در آینده به‌راحتی بار زندگی شخص خودت را به منزل برسانی و نسبت به هنر و ادبیات هم اگر دوست داری‏ بی‌‏بهره نباشی. عمده، تن به‌کار دادن است. در تاریخ احوال خیلی از نویسندگان و شعرا می‏‌بینیم‏ که شاعر یا نویسنده در ضمن طبیب یا منجم هم بوده است. در واقع این دسته از اشخاص یک‏ رشته برای آب و نان خودشان داشته‌اند و یک رشته را برای کیف و لذت بیشتر دادن به زندگی‏ خودشان و دیگران.

#فریدون_رهنما
#نیما_یوشیج

@ChantsDeDelivrence

Blogspot

نيما يوشيج و دلش كه می‌تپید

  راست گويند اين كه من ديوانه‌ام   در پس اوهام يا افسانه‌ام           زآنكه بر ضد جهان گويم سخن     يا جهان ديوانه باشد يا ...

[نیما یوشیج و دلش که می‌تپید](http://mi-mel.blogspot.com/2011/01/blog-post_17.html?m=0) [دریافت مقاله‌ای از فریدون رهنما درباره‌ی نیما یوشیج به‌همراه آخرین نوشته‌ی نیما (نامه‌ای به …
8 months ago

نامه‌ی پرویز اسلام‌پور به یداله رویایی

یـداله رؤیایی عزیزم

شعر بی تو خسته می‌شود می‌نشیند روی زمین اما تو هنوز خسته نیستی که مرا تنها بگذاری و ببینی که مثل ماتم‌زده‌ها این‌جا تنها نشسته‌ام و همه‌اش با خودم یک آوازی را می‌خوانم که با تو در ماشین‌ات می‌خواندیم: دلم پی دلته، جومه نارنجی - کجا منزلته، جومه نارنجی.
ببین دیگر از من خیلی باقی نمانده و باید مواظب باشم مواظب یک چیزهایی که می‌بینم دارد خیلی تند از من رو می‌شوند یک چیزهای خیلی حسی‌یی که فقط می‌شود آنها را حس کرد وقتی نمی‌شود آنها را فهمید و شرح داد....

....یک روزگاری تو شاید باور کنی که من سخت پایداری کردم و سخت‌تر از همه‌ی کسان دیگر کوشیدم، باور خواهی کرد که من به شعر سخت معتقد بودم و برایم گرامی‌ترین پدیده‌های حیات بود.
نمی‌دانم دیگر چه می‌توانم برایت بنویسم جز آنکه خوشحال هستم. خوشحال هستم که می‌توانم برای تو بنویسم و اینکه تو دوست من هستی و اینکه فکر می‌کنم بعضی وقت‌ها به دوست بودن با تو تظاهر می‌کنم.
باور کن می‌خواهم یک چیزهایی را بیان کنم که شاید گفتن آنها امکان‌پذیر نباشد یک چیزهایی از زیبایی و میستیک زیبایی که مرا کشته است و ذله کرده است؛ اما مگر مهم است که بگویمشان و مگر نه آنکه تو آنها را شاید همراه من حس کرده‌ای وقتی توانسته‌ای بنویسی:
        در گفتگوی ما
               فنجان تو
         کوهستانی‌ست
        وقتی که به بوسه‌های ما نما می‌بخشد*

متن کامل

@ChantsDeDelivrence ~ آوازهای رهایی

Blogspot

نامه‌ی پرویز اسلام‌پور به یداله رویایی

  Le 25oct 71. Paris یـداله رؤیایی عزیزم      شعر بی تو خسته می‌شود می‌نشیند روی زمین اما تو هنوز خسته نیستی که مرا تنها بگذاری و ب...

We recommend to visit

کانال رسمی گروه برنامه نویسی هانیستا

آخرین خبرها در مورد امکانات جدید و آینده موبوگرام

آموزش امکانات جدید موبوگرام

⚠️ توجه : امکان انجام تبلیغات در کانال و برنامه به هیچ عنوان وجود ندارد.

Last updated 5 years ago

Official Page Of SHENZO GROUP

Download MARS:
http://download.next-policy.com

contact:
@shenzosupport

Last updated 2 months, 3 weeks ago

اولین و بزرگترین مرجع انیمه هاردساب شده در ایران، انیمه محبوبتان را بدون تاخیر با انی پلاس تماشا کنید!

‌🔸 سایت دانلود انیمه: https://aniplus.fun
🔹 ربات: @AniPlusBot
‌🔸 اخبار: @AniPlusNews
🔹 مانگا: @MangaPlus
‌🔸 تبلیغات: @AniPlusAD

Last updated 2 weeks, 6 days ago