✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
🌻 پرسید: «میدونی چی ما رو کنار هم نگه داشته؟» «چی؟» «امید.» دیشب روح غمگینم از این حجم از زجر و تسلیم در برابر تقدیر، مثل حیوانی شکنجهشده ضجه میزد. بیامید و اراده و در آرزوی یک دم شادی و آرامش ساده و دستنیافتنی. امروز اما فرق داره. میخوام افسار زندگیم…
🌻
پرسید: «میدونی چی ما رو کنار هم نگه داشته؟»
«چی؟»
«امید.»
دیشب روح غمگینم از این حجم از زجر و تسلیم در برابر تقدیر، مثل حیوانی شکنجهشده ضجه میزد. بیامید و اراده و در آرزوی یک دم شادی و آرامش ساده و دستنیافتنی.
امروز اما فرق داره. میخوام افسار زندگیم رو به دست بگیرم، رو خودم و زندگیم و انتخابهام کار کنم و حد و مرزهای درست و سالمی برای خودم بذارم، با امید. دلم گرمه؛ اول از همه به خودم، که تصمیم دارم بیشتر روش حساب کنم و بیشتر دوستش داشته باشم. امیدوارم که بتونم.
🪔
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکاند
چراغهای رابطه تاریکاند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بهخاطر بسپار
پرنده مردنیست
🪔
جوانی پاکباز پاکرو بود
که با پاکیزهرویی در کرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان میداد و میگفت
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
🌻
امروز یه ویدیو از قیام سرخ دیدم و بعدش دوسه تا ویدیو از مهزاد و در نهایت اینقدر احساس دلتنگی برای روزهایی که مینشستم و با خیال راحت رمان فانتزی و علمیتخیلی میخوندم، من رو در بر گرفت که عنقریبه با شیطان معامله کنم برای اینکه فقط یه بار دیگه احساسی که این کتابها در من زنده میکنند، دوباره تو وجودم جریان پیدا کنه و بتونم با خیال راحت، بدون دغدغهٔ پول و زمان و کار و درس و دانشگاه خودم رو غرق کنم تو دنیاشون. مظنهٔ فروش روح به شیطان به دلار چنده؟
پ.ن: در برابر اینکه حقوق این ماهم رو برم جلد دو و سه مهزاد هوپا رو بخرم، مقاومت میکنم.
🪔
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما
جان تو پاییز
عازم مسجدسلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو...
🪔
از ورطهٔ ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست
#سعدی
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
#حافظ
تو را ملامت سعدی حلال کی باشد؟
که برکناری و او در میان دریاییست
#سعدی
ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
#سعدی
ای برادر ما به گرداب اندریم
وان که شنعت می زند بر ساحل است
#سعدی
🌻
داشتم به نمایشنامه فکر میکردم. کنار همه کارهای نصفهونیمه و ایدههای نصفهونیمهترم، یکمرتبه ذهنم رفت سمت نوشتن نمایشنامه. اونم نه هر نمایشنامهای، که من هیچ دانشی دربارهش ندارم و خیلی وقته که احساس نکردم دوست دارم نمایشنامه بنویسم، ولی تصویری که تو ذهنم نقش بست، صحنهٔ تئاتری بود که وسطش، تو یک محفظهٔ شیشهای، شیای قرار گرفته که برای شخصیت اصلی داستان ارزشمنده و فکر میکنه باید برای بقیه هم ارزشمند باشه و براش سؤال میشه که چرا اینطور نیست؟ بعد در عرض چند ثانیه داستان تو ذهنم گسترده و گستردهتر شد. که چطور این آدم سر ارزش این شی با همه چونه میزنه، حال اینکه اصلاً نمیخواد بفروشتش ها! که بهطرز وسواسگونهای میخواد از این شی محافظت کنه، که خواص مربوط و نامربوطی رو به این شی نسبت میده، با همه سرش جنگوجدل میکنه، توهم میزنه، بدبین میشه، اعصاب خودش و بقیه رو خرد میکنه و در اوج داستان و شاید حتی انتهای نمایش، خودش، با خواست و ارادهٔ تمام، این شی رو از تو محفظهش در میآره و میشکونتش. به همین راحتی! این ظرف نه اتفاقی میشکنه، نه دست کس دیگری میخوره بهش (البته که در طول داستان این اتفاق میافته و شخصیت اصلی حسابی قاطی میکنه) نه خودش اتفاقی میشکونتش، نه در اوج عصبانیته، هیچکدوم! شاید هیچکس از مخاطبها هم متوجه نشه چرا شخصیت اصلی که اینقدر خودش رو پاره کرد براش، اینقدر نمایشی اون شی رو بالای سرش میبره و دستاش رو رها میکنه تا سقوط کنه. ولی من میفهمم؛ چون داستان رو تو ذهنم تموم کردم و به خودم گفتم: «این زندگی منه.»
🪔
آدمی
آدمی
سرانجام از عقوبت مقدَر
آزاد خواهد شد.
اما من همچنان
درگیرِ آن دقیقهام که باز تو
از پشت درگاهِ بسته بگویی:
«منم!»
سید علی صالحی
#شعرتر
پ.ن: و از صبح با خودم تکرارش میکنم.
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94