رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago
عـاصــی ام و نـا قــبول بـار خـدایـا ببخـش
حــرمـت اهــل رســول بــار خـدایــا ببخش
عمری جوانی که بود همه به غفلت گذشت
مــوســم پیــری رســید بــار خــدایـا ببخش
بنــدهء بــی طــاعــتم گشــته گــناه عــادتـم
دور کــن از غـفــلتــم بـــار خـــدایــا ببــخـش
در پـی عصـیان شدم از عمل پس مان شدم
لیکــن پشیــمان شــدم بــار خــدایــا ببـخش
در عـمــل روز گــار گـریـه کنم زار زار
گـریـه چـون ابــر بهــار بـار خـدایـا ببخش
بی شمار کـردم گـناه عمـر خود کردم تباه
نامـه خـود کردم ســیاه بـار خـدایـا ببـخـش
در لحد سهم ناک زیر سرم خشت و خاک
بـــا کــفــن چاک چاک بـار خــدایــا ببـخش
بنــدهء بــی چــــاره ام از وطــن آواره ام
بــا دلــی صــد پــاره ام بــار خدایا ببخش
حضرت عبدالرحمن جامی (رح)
و گفت:
"ابلیس را به خواب دیدم، عصا برگرفتم تا او را بزنم!
هاتفی آواز داد که او از عصا نترسد؛ از نوری ترسد که دل تو باشد."
عطار نیشابودی
صاحِبوا أهلَ القرآن؛ فهُم مناراتُ أُنسٍ في
وحشةِ هٰذا الزَّمان
با اهل قرآن دوست باشید. آنها چراغ راه انسانیت هستند در ویرانی این روزگار
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف
زاهدی را گفت یاری در عمل
کم گری تا چشم را ناید خلل
گفت زاهد از دو بیرون نیست حال
چشم بیند یا نبیند آن جمال
گر ببیند نور حق خود چه غمست
در وصال حق دو دیده چه کمست
ور نخواهد دید حق را گو برو
این چنین چشم شقی گو کور شو
غم مخور از دیده کان عیسی تراست
چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست
عیسی روح تو با تو حاضرست
نصرت از وی خواه کو خوش ناصرست
لیک بیگار تن پر استخوان
بر دل عیسی منه تو هر زمان
همچو آن ابله که اندر داستان
ذکر او کردیم بهر راستان
زندگی تن مجو از عیسیات
کام فرعونی مخواه از موسیات
بر دل خود کم نه اندیشهٔ معاش
عیش کم ناید تو بر درگاه باش
این بدن خرگاه آمد روح را
یا مثال کشتیی مر نوح را
ترک چون باشد بیابد خرگهی
خاصه چون باشد عزیز درگهی
«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف
من یار ترا دارم اغیار نمی خواهم
غیر از تو که دل بردی دلدار نمیخواهم
خاری که ز درد تو خستست مرا در دل
من خسته آن خارم گلزار نمی خواهم
گر جلوه دهی بردل نقد دو جهان گویم
من عاشق دیدارم دینار نمی خواهم
سری که مرا با توست با غیر تو چون گویم
تو دانی و من دانم اظهار نمی خواهم
اندر حرم جانم کس را نبود منزل
غیر از تو در این خلوت جز یار نمی خواهم
خون میخورم ازدستت آزار نه پندارم
آن خاطر نازک را آزار نمی خواهم
من باده نمی نوشم اما چون تویی ساقی
اندر تن خود یک رگ هشیار نمی خواهم
عاشق که ترا خواهد با غیر نیارامد
جنّات نمیخواهم انهار نمیخواهم
دنیا طلبد غافل ، عقبی طلبد عاقل
من عاشقم و بی دل جز یار نمیخواهم
از هستی خود بگذر بگذار معین افسر
جایی که نگنجد سر دستار نمی خواهم
شعر از سلطان الهند خواجه دمعین الدین چشتی
#مهربان **با تو ای مهربان از گُهَر کانم ،
بی تو اما ... بسی پریشانم ،
هر زمان دامنی غزل دارم ،
بر رهت شعرها بر افشانم ،
ناتوانم چه مینویسم من ؟
نعمت لطف توست در خوانم ،
مریض چشم توام اگر ز من پرسند ،
بی دوای تو نیست درمانم ،
سراپا گریه ام التماسم من ،
چند روزی به عشق مهمانم ،
آفتاب از تو است وُ ماه از تو ،
از صفات توست ماتُ وُ حیرانم ،
همچو لاله ز شوق عشق میسوزم ،
دارم ایمان به عشقِ جانانم ،
زِ مهر تو ... عاجزاست فهمم ،
نتوانم ، که سخت نقصانم ،
نکته ای گویم از درون دلم ،
از فِراق تو ، ابر نیسانم ،
باز کردم دهن سخن گویم ،
چه بگویم ؟ که دست لرزانم ،#راحمم تا ابد ... گرفتارم ،
اینچنینم ، ز عشق ویرانم ،**#راحم_تبریزی
اگر زمانی در دلت نسبت به کسی احساس عصبانیت و نفرت کردی و خواستی تلافی کنی، یکی از بهترین راههای تلافی کردن این است که سعی کنی مثل او نباشی...
):
ما بیش از اندازه قوی بودیم، مدام میشکستیم، شکستههایمان را بند میزدیم و ادامه میدادیم، اشک میریختیم، اشکهایمان را خودمان با دستهای خودمان پاک میکردیم و دوباره با تمام جسارت روی پاهای خودمان میایستادیم، ما بیش از اندازه قوی بودیم، به کسی تکیه نمیدادیم، با کسی از دردهایمان نمیگفتیم و از کسی کمک نمیخواستیم، ما به قیمت همین قوی بودن از پا در آمدیم، قوی بودن را برای ما بد تعریف کرده بودند.
رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago