امشب طوری انرژی‌‌ام تمام شده که حوصله‌ی نفس کشیدن هم ندارم. درس نخواندم و باید بخوابم. فردا با معجزه می‌توانم نجات پیدا کنم.

چای بخوریم و درس نخونیم.

هروقت میام گرگان انگار زنده میشم دوباره.

با بدترین حال روحی به شادترین مهمانی ممکن می‌روم.

دوستان سلام!
من می‌خوام یه ویدیو برای پاییز ۱۴۰۳ بسازم، و این ویدیو، قراره درمورد [زخم‌هایی که ترمیم شده‌ن، اما جاشون مونده] باشه :)
دلم می‌خواد ویدیو از من، و صداش از شما باشه، اگر‌ دوست داشتید اسم‌شون رو بگید، اگر نه، به صورت ناشناس قرار می‌گیره.
شاید که گفتن از این دردها، حال خیلی‌ها رو توی هوایِ تاریکِ پاییز روشن‌کنه.
پیشاپیش از شما ممنونم^

لینک ناشناس، برای صدای شما:
@shadismovingcastle_bot

پی‌نوشت: اگر با ضبط صدا راحت نیستید، می‌تونید بنویسید :)

موسیقی باکلام مورد علاقه، شماره‌‌ی چهار‌.

تنهایی در کابوسم
می‌رقصد
تاریکی در شب‌هایم
می‌خندد.

از پشت دیوار ترس‌هایم
با من بخند
گریه کن.

نمی‌دانم اکثر اوقات چرا انقدر مردم و مهم‌تر از همه خودم را زیر ذره‌بین کلمات می‌برم و این جامعه هنوز برایم جذاب است.