<<Buy Ads>> https://telega.io/c/Love_shayari_hd_status
✨ Join Fast 🔥100k Dream 💫
Last updated 4 months ago
[ 🧿 ]
ɪɴ ᴛʜᴇ ɴᴀᴍᴇ ᴏғ ɢᴏᴅ !
ʙᴇᴛᴡᴇᴇɴ ᴡʜɪᴛᴇ ᴀɴᴅ ʙʟᴀᴄᴋ
Last updated 1 month, 3 weeks ago
با اجازه داستان زندگیتو میخوام پین کنم..
قشنگ نیست لعنتی فوق العاده مینویسی😭😭🌱🌿
من تنها نبودم. اگر دنیا مرا ترک میکرد او
برایم باقی بود. من دست هایم را بر دستهایش سپردم و او دو لعل شیرینش را بر لب های من سپرد. بال هایم را گشودم، او مرا به آغوشی گرم دعوت کرد و تن من به سمت او جاری شد. او را چشیدم، من عشق را چشیدم! اشک هایم از نو بر گونه هایم آویزان شدند. بینیام را در گردنش پنهان کردم و قلبم را در سینهاش مخفی کردم. من خود را در عطر شیرین نیلوفر آبی گم کردم. لبخند سلامی داد بر لبهایم و او پر کشید از میان انگشت هایم. در آسمان گشتم او را. میگفت:
" من افتادم پروانه اما تو پرواز کن! آرزویی کن، بخند دوباره! زندگی کن پروانه! "
اشک هایم را خاکستر کردم. از نو شروع کردم. اما این بار سنگین از دوش هایم هرگز رها نشد. او باقی نماند.
و حالا، تو بگو مو نارنجی! اکنون که دنیا مرا پشت سر رها کرده، چه کسی کنارم خواهد ایستاد؟!
☆─── ⋆⋅☆⋅⋆──⋆。°
‧₊˚❀༉‧₊˚.
قطره اشکی از دریای چشم هایم سرریز شد. دلم پر پر میزد تا به آغوشم بگیرد. دستش هایش بر چشمانم کشیده شد. اشک هایم مردند. میان انگشتانش جان دادند. لبخندش بوسهای جا گذاشت بر مزار اشک هایم.
" گریه نکن پروانه! هرگز اشک هایت را چنین ظالمانه سرازیر نکن از چشم هایت. تو باید شجاع باشی. سرت را بالا بگیر. به دنیا نگاه کن. آسمان را نگاه کن. چپ و راست را نگاه کن. هرگز سرت را پایین نینداز! "
" اما من تنها هستم. بسیار بسیار تنها. اینجا خورشید روشن است اما سیاه میتابد. قلب من سیاه است. من در قفسی حبس شدهام. من گم شدهام! " انگشت شصتش روی گونهام سوخت. و تا لب پایین مرا به آتش کشید. نوازشم کرد آنجا. لبهایم کلماتش را کشت. باز و بسته شد، و فقط او را نفس کشید. او را دید، او را گفت!
" تنهاییات برای من! بالهایت از طرف من و پروازت کنار من! حتی اگر دنیا بر تو پشت کند، من باز هم کنار تو خواهم ایستاد. با دنیا دشمنی خواهم کرد. با دنیا جنگ خواهم کرد. خون دنیا رو خواهم ریخت اما تو باز هم تنها نکتهی ضعف من! "
صبحی متفاوت را شروع کرد.
این بار بعد از ماهها زمانی که از تخت خود برمیخاست،لبخندی محو به لبهایش داشت.
اگرچه در اعماق قلبش سوزش را احساس میکرد،اما توجهش را به چیزهای دیگری برد.
به سمت پنجره رفت و پرده ها را کنار زد، بالاخره به خورشید اجازه داده بود که نور و گرمای خودش را وارد خانه کند.
موزیک آرامبخش و دلپذیری را پخش کرد و برای خود صبحانهای درست کرد. بعد از مرتب کردن خودش، حس بهتری پیدا کرده بود.
بعد از ماهها او تصمیمی جدی گرفته بود.دیگر فکر تو را از قلبش بیرون رانده و شروع به زندگی کرده بود.
حداقل کاری که با عنوان انسانیت میتونیم انجام بدیم اینه که آرزوهای کسی رو مسخره نکنیم. این دنیا اینقدر پر معجزست که هر آرزویی قابلیت براورده شدن داره🪄✨
بدون او ، همهچیز چه طولانی است .
و هنگامِ متلاشی شدن استخوان هایم در زیر خاک ، باز به دوست داشتنت ادامه میدهم.
<<Buy Ads>> https://telega.io/c/Love_shayari_hd_status
✨ Join Fast 🔥100k Dream 💫
Last updated 4 months ago
[ 🧿 ]
ɪɴ ᴛʜᴇ ɴᴀᴍᴇ ᴏғ ɢᴏᴅ !
ʙᴇᴛᴡᴇᴇɴ ᴡʜɪᴛᴇ ᴀɴᴅ ʙʟᴀᴄᴋ
Last updated 1 month, 3 weeks ago