꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات? :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated hace 1 mes, 3 semanas
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated hace 3 meses, 1 semana
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated hace 1 mes
سلام، این چنل با اینکه برام خیلی عزیز و امنه، فعلا دیگه فعالیتی نداره. ممنون که این همه مدت رو اینجا بودید و به نوشتههای کوچیکم توجه کردید.
— در من شبحی میزیست. ماه خورشید او بود و شب، روز او. شبحی آرام و بیآزار. از تو تمنای رقص میکرد و گره خوردن به وجود خونآلود تو را طلب میکرد. لب باز میکرد تا ذرهذرهی وجود لاغر ضعیفت را لابهلای دندانهای تیزش، احساس کند، بچشد و بو بکشد. رقصندهی خوبی نبود اما هرگاه بدن عریانت را لابهلای پردههای قرمز پوسیدهی تالار میدید بدنش به نمایش درمیآمد. به سمت تو حرکت میکرد و چشمانش همرنگ جواهری قرمز رنگ میدرخشید، زانو میزد و برای هر چرخش ماهرانهی بدنت زیر نور سفید ماه وحشی، هورا میکشید. در من شبحی میزیست که میخواست زنگ طلب کردن تو را در میان پنجرههای پوسیدهی تالار، ماهرانه به صدا دربیاورد و تا آخرین قطرهی تورا بنوشد. زخمهایت را بو میکشید و مطیعانه خیال آیندهای همراه با تو را، در سر داشت. او مجنون ظرافت بیهمتای تو شده بود. شبحی که حال در سیاهترین قسمت کاخ چوبی قلبت زندانی بود، نفس میکشید و به دیوارههای اطرافش چنگ میزد تا از حصار دورش رها شود. تا یک روزی، در میان آیندهای که وجود نداشت، جسم نیمهجانت رو برای خود غنیمتی بشمارد و شانه به شانهی تو، درحالی که درحال بلعیدن احساسات کوچکت است زمزمه کند "هر حقیقت تاوانی داره، حقیقت تو اینکه من تو هستم و تو، درحال تلاش برای کشتن من"
زندگیم همینجا متوقف شد.
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات? :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated hace 1 mes, 3 semanas
☑️ Collection of MTProto Proxies
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated hace 3 meses, 1 semana
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated hace 1 mes