꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated hace 1 mes
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated hace 3 semanas, 3 días
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated hace 4 meses, 3 semanas
گاهی وقتا کلی حرف دارم ولی نمی دونم از کجا شروع کنم. حسش مثل انتخاب یه قسمت از لیریکس آهنگ می مونه که دقیقاً همین لحظه ای که دارم می گذرونم رو با تموم احساساتم توصیف کنه. ولی انگار خیلی سخته. سخته که ندونی از کجا شروع کنی به نوشتن. سخته که ندونی کدوم قسمتو خونده تا حس کنی مال خودِ خودته. شاید اگه تموم کلماتم می تونستن حرف بزنن و یه انتهایی داشته باشن، دلشون می خواست بگن "ما تنها نیستیم، هنوز همدیگه رو داریم، اینطور نیست؟" و شروعشون؟ همیشه با "عشق" بود..
یادمه یه روز که توی مسیر قدم می زدیم، به تینا می گفتم : "ذهنم انگار جدی جدی یه کارخونه ی ایده سازیه، ولی چه فایده که ایده ها فقط بخوان ایده باقی بمونن و به مرحله ی حقیقی شدن، راه پیدا نکنن و نتونن واقعی شن؟" نمی دونم چجوری بگم. یه سری وقتا انگار نیاز دارم بشینم از ایده هام برای آدم های رندوم تعریف کنم، اما می ترسم. نه اینکه بترسما، بیشتر نگرانم، نگران این میشم که همه چیز یکنواخت و تکراری و حوصله سربر به نظر برسه و از یه جایی به بعد خسته کننده بشه. کاش کسی کنارم باشه تا بهم گوش بده و منم توو دل سکوت برف، با تموم وجود بهش گوش بدم.
~🪶یادداشت های آخر هفته ی فصلِ پیش.
امروز، مدتیه به پایان رسیده و وارد فردایی نامعلوم شدم که حس می کنم خوشگل و آروم می شه. وقتی که این متنو می نویسم، وارد پنجشنبه شدیم. از بالشت نرم خوابگاه دل می کنم، پنجره رو دوباره باز می کنم و پشت میز می شینم. با بیست و یک درصد شارژ گوشی، به گذر روز هایی که گذشته و می خواد بگذره فکر می کنم. یه دور از اول سایتو چک می کنم و می بینم هنوزم هیچ تغییری نکرده و دوباره خبری از بلیط نیست. چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده. برای داستان نوشتن، برای داستان آدم هارو نوشتن هم. برای شخصیت های محبوب واقعی یا خیالیم رو به تصویر کشیدن. روز آرومی بود. همه چیز از اونجایی شروع شد که با صدای آروم تینا و آیدا از خواب بیدار شدم و بعد، با آیدا رفتیم بیرون. اولش اسنپ و تاکسی ای در کار نبود، شدید ترین باد ممکنی که نمی شه حتی تصورش کرد، می وزید. با جریان باد، به این سمت و سو کشیده می شدیم و هر لحظه ممکن بود گوشی از دست مون بیفته کف زمین! خلاصه که بین مسیر، رزا رو دیدیم؛ با یه بغل امن و آروم رفتیم توو دل بازار. دلم برای بیرون رفتن و قدم زدن اینطوری تنگ شده بود. اگه بخوام همه چیزو با چند تا کلمه خلاصه کنم، احتمالا اینجوری توصیف کنم: وحشتناک ترین پله هایی که می تونی تصور کنی، نمایندگی، سیم کارت، شیرین عسل، شیرتوت فرنگی، شکلات صبحونه، بستنی وانیل کاکائو، بیسکوییت شکلاتی، قدم زدن توو دل مسیر، آروم بودن، بازگو کردن، حس راحتی و آرامش داشتن، سمت خوابگاه رفتن، بساط ناهار رو فراهم کردن، گوجه و پیاز، آشپزخونه، همکاری با بچه ها، رفتن به آشپزخونه و پروسه ی شیرین آشپزی با تینا، پناه بردن به نجات بخش ابدی مون چای، خواب کوتاه، بیرون رفتن دوساعته، میون مغازه ها گشتن، لباس نو، وایب یلدا، شمع، شکلات، آبنبات، ویترین و مغازه ها، وایب کریسمس:) قدم زدن هامون، پیتزا سفارش دادنمون، تحویل بسته، بغل های یهویی هم اتاقی ها(نمی دونم ولی دست من که باشه دلم می خواد روزی هزار بار آدمایی که دوسشون دارم بغل کنم و کسی نمی تونه جلومو بگیره).
حالا که اینو می نویسم، رزا پیشم رو صندلی نشسته، آیدا و درسا خوابشون برده، یاسی و فاطمه محو اکسپلورن، منم چراغو روشن گذاشتم و منتظرم تینا برگرده. تربیت بدنی چهارشنبه انگاری بهمون فشار آورده. یه وقتایی رندوم ترین ماهیچه ی ممکن، درد می گیره و دیگه آروم و قرار نداره! پنجره تا آخر بازه، هنوز خوابم میاد ولی از خستگی خوابم نمی بره. ولی روز خوشگلیه. دوسش دارم.
꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God
تبلیغات👇 :
https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA
Last updated hace 1 mes
☑️ Collection of MTProto Proxies
🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad
🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad
پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران
Last updated hace 3 semanas, 3 días
Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com
Last updated hace 4 meses, 3 semanas