#24小時為您服務 将心比己 Service Straight From The Heart
泰利担保 @TLDB 动态导航
泰利供需 @TLGX 付费广告
泰利公告 @TL88 公告频道
泰利大群 @TL99 资源大群
担保流程 @SONG 交易百科
公群负责人 @BPAY
仲裁负责人 @CPAY
交易负责人 @DPAY
业务咨询员 @WPAY
声明:所有交易都需要经过泰利担保方拉群,三方确认之后再进行交易,如未通过泰利担保,私下交易被骗与我方无关,交易需谨慎。
Last updated an hour ago
صبح بخیر. ?
من یک لیست گنده دارم از کیدراماهایی که دیدم. احساساتم بهشون رو با رسم قلبِ رنگی نشون دادم، کارکتر های فراموش نشدنی، بیالها، و نهایتا تاپ تِنام رو هم نوشتم. هر از گاهی این ده تای اول تکون میخوره. مثلا وقتی کیمیای روح رو دیدیم بالافاصله چپوندمش اون وسط و نمیدونم چی رو برداشتم اصلا به جاش. الان، مووینگ (متحرک) تموم شد و باز اون ردیف تکون خورد. کارکتر کیم دوشیک اومد تو دستهی به یادموندنی ها، و خود سریال، نهمین سریالِ دهتای اولم. دراز کشیدم کف اتاق، و به مامان میگم خیلی چسبید نه؟ آخرین بار کِی انقدر یه دراما رو با هیجان دیدیم؟ و با یه خندهی رضایتبخش تایید میکنه. لذت بخش بود. خیلی.
حرفهای قشنگ میزنی، بیشتر حرف بزن. اصلا اگر به من بود همه دنیا رو میوت میکردم میکروفن رو میدادم دست تو میگفتم عزیزان لطفا توجه فرمایید، لارتن خانم میخواد صحبت کنه، قشنگ گوش کنین و نوت بردارین!☝️
ممنونم که بازم با نوشتههات روزم رو نجات دادی.
بند رخت یکی از اون چیزهاییه که همیشه توجهمو به خودش جلب میکنه. خیابونها خونه و ماشینها، آدمها، زندگی. و بند رخت. نمیدونم چرا؟ حتا دقت نمیکنم دقیقا چی روی اون آویزون شده. فقط از کلیتش خوشم میاد. روی پشت بوم، توی تراس. بهم حس خونه بودن - قدیمی بودن میده. امروز این خانومه بهم نگاه کرد و گفت تو چقدر خوشگلی! از ته دلش گفت. احساسات آدمها از چشم من پنهان نمیمونه. حتا اگه نبینمش. و اون یکی وقتی تتوهای روی گوشم رو دید، کلی هیجانزده شد. ریاکشن مردم نسبت به اعمال و رفتار و ظاهرم همیشه بامزهست. توی اون لحظه من فقط فکر میکنم چقدر از این حس و حال خوشم میاد، و بعد میبینم بی ربط ترین آدمها هم همینو تجربه میکنن. وقتی که کنارمن. بگذریم. خستهم. پر تکرار ترین جملهی زندگیم. اشکالی نداره. دومین جمله. کلوچههایی که از شمال آوردن خیلی خوشمزهست، به اندازهی دفعهی اول. میخوام بدونم، دریا به دیدن دوبارهی من فکر میکنه؟ آخرین بار هوا خیلی سرد و گریهم گرفته بود. نفسهام گولهی یخ میشد. و همزمان زیر لب زمزمه میکردم 'فصلها در گذرن، همهچیز موقتیه، عشق هیچوقت نمیمیره، من میدونم، پرندهها به جهات مختلفی پرواز میکنن، و ما، امیدوارم که دوباره همدیگرو ببینیم.' چرا بچهها از من خوششون میاد؟ اینم هیچوقت نفهمیدم. یک موجود کوچکی روز جمعه، بدون هیچ زمینهای به سمتم اومد، پشتش رو کرد بهم، و نشست توی بغلم. یک طوری که انگار من مدتهاست باهاش دوستم. انقدر کوچیک بود که کل دستش توی بند انگشتهام خلاصه میشد. و اون یکی بچه، و بعدی، یک طوری خیره میموندن انگار میخواستن بدونن به چی فکر میکنم. به هیچی عزیزم. کاش میتونستم بهت بگم 'از کودکان بیزارم، اما هیچ برخورد نامناسب و خشنی رو باهاشون، نمیپذیرم.' و تو میرفتی پی کارت. نه اینکه مجبورم کنی موهات رو ببافم. فردا تیکه بزرگم گوشمه، چون یکی دیگه هم هست که من براش کودک حسابم، اما بهم آسیب نمیزنه. این یکیو، دلم میخواد یه وقتی بغل کنم. بغل کردن آدمهای قدبلند اونجایی برام شیرینه که میتونم صدای قلبشون رو به راحتی بشنوم. تاپ تاپ. میتونم بچسبم بهشون، به اون صدای آرامبخش گوش بدم. سرم تیر میکشه. تیر ممتد. گلوری رو تموم کردیم. وایولت اورگاردن رو هم. چقدر جسته گریختهم. کم مونده کلمهها از گوشهی چشم و لبم بیرون بریزه. میخوام دایناسوره رو بغل کنم بخوابم. و رو بالشتی ندارم. جز یه تیشرت سبز راهراه.
- درهم.
بعدا دوباره وقتی اون آهنگ رو اینجا بذارم، مینویسمش؛ اما، با همین حافظهی کوفتی هم از یادم نمیره. دراز کشیدم کف اتاق، انگار میخواستم مقدمات مراسم خاصی رو فراهم کنم. همه خواب بودن، و من هندزفری رو توی گوشم محکم کردم، طاق باز، و صدا توی سرم بلند. نمیدونم چند بار به اون ترک گوش دادم، ولی میدونم هربار که علی گفت نگار، یه چیزی ته دلم تکون خورد و گرم شد. شاید یه روزی همدیگرو دیدیم و بهت گفتم، تو بابای خوبی میشدی. حداقل یک نگار از بین هزاران نگاری که صدات رو شنید، اینو احساس کرد.
잘 자. ?
잘 자. ?
میخواستم امشب برای یک موجود زنده کتاب بخونم، طبق معمول عاشقانهی آرام، و قرعه به نام گلدون بزرگه افتاد.
دیشب بهم گفت تو مسئول هیچی نیستی. انقدر دردم اومده بود که فکر میکردم همهچیز تقصیر خودمه. آخه آدمیزاد ذاتا گره خورده با چپ و راست تروماهاش. هرجا رو نگاه میکنی یه بیچارهای نمیدونه چطوری از شر وحشتزدگیهای دو روز قبلش خلاص شه. بعد یکهو، اتفاقی میفته، میذارن روش. بعد تو به خودت میای میبینی وا؟حالا علاوه بر مزخرف قبلی، واسه این یکیام بیچاره شدم. خلاصه بهم گفت تقصیر تو نیست. یعنی خیلی حرفه یکی اصلا ندونه داستان چیه، ولی باز بگه نه مقصر نیستی. و راستش نیستم میدونم. واسه همینم امروز کل روز این گردنبنده رو انداختم گردنم. '아무것도 아니야' که یادم بیاره هی، هیچی نیست. هیچی نیست. برگ این گلدونه دوباره زرد شد. ننر خانوم فکر کردی ناز کنی فایده داره؟ اگه قراره بین ما یکی زرد بشه، اون منم. ولی بهجاش تصمیم گرفتم فقط مسئول پلیکرومِ صورتی کمرنگ باشم. انقدر نازه که خوشحالم منتظر نشدم پستچی بیاره و بهم برسونتش. میدونستی سبز و صورتی چقدر ترکیب شیرینیه؟ ماوراییه. واقعی نیست. انگار نباید کنار هم قرار بگیرن، ولی وقتی کنار همن، انقدر قشنگن که دلت نمیخواد جداشون کنی. شاید واسه همین من امروز برگ شاخهی درخت توی دفتر رو صورتی و سبز کردم، و با تیشرت ای سی دی سی نشستم لا به لای گلدونا. گاهی اوقات فکر میکنم آدمها جدی حواسشون نیست زمین گرده. یعنی ببين، برمیگرده از هر دستی بدی، به خودت. من فقط باز لبخند زدم. نه که غصه نخورم نه. آخه اصلا کی گفته زندگی قراره شاد باشه؟ تو فقط عادت میکنی، فقط یاد میگیری چطور با مشکلات کنار بیای. تو فقط بهتر میفهمی راه حل چیه. شاد چه کوفتیه آخه. بعد اینهمه سال هنوز نفهمیدی و مقصرش من نیستم. خودتی. خوابم میاد. هرشب همینو میگم. 'گلدونهام رو دوست دارم. چون اونها جایی نمیرن. فقط همونجا که ریشه دادن میمونن. و این بهم آرامش میده.'
- ای سی دی سی.
#24小時為您服務 将心比己 Service Straight From The Heart
泰利担保 @TLDB 动态导航
泰利供需 @TLGX 付费广告
泰利公告 @TL88 公告频道
泰利大群 @TL99 资源大群
担保流程 @SONG 交易百科
公群负责人 @BPAY
仲裁负责人 @CPAY
交易负责人 @DPAY
业务咨询员 @WPAY
声明:所有交易都需要经过泰利担保方拉群,三方确认之后再进行交易,如未通过泰利担保,私下交易被骗与我方无关,交易需谨慎。
Last updated an hour ago