⏺️ لینکدونی اصلی ⏺️
✡️ با بزرگترین لینکدونی تلگرام در کانال و گروه مورد علاقـه خود عضو شوید ✡️
☜جهت تبلیغات
✅تبلیغ هزینه ای ارزان :
@linkdoniV
?قویترین ربات ضد لینک رایگان بدون تبلیغ? :
? @SlarkBotss
...
Last updated 1 year, 4 months ago
🔻 سفارش تبلیــغات :
👉 t.me/Tab_Com
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تمامى مطالب معتبر هستند و اگر مطلبى صحتش زير سوال برود اطلاع رسانى خواهد شد
Last updated 1 month ago
? نصیحتها، لباس و زندگی
نصیحتها مثل لباسن. باید اونها رو امتحان کنی و اگه مناسبت نبودن، کنار بذاریشون و یه چیز دیگه رو امتحان کنی.
نصحیتها هم مثل لباسن، پس وقتی رشد میکنی، تعجب نکن اگه لازم شد نصیحتهای قدیمی رو با نصیحتهای جدید جایگزین کنی.
مثل لباسهات، وقتی مدتی از یه نصیحت استفاده کردی و حالا بهت نمیاد، اون رو دور ننداز، در عوض اون نصیحت رو کس دیگهای بده که ممکنه براش مناسب باشه.
بیاین این استعاره رو بازم ادامه بدیم...
مثل لباس، نصیحت بیکیفیت هم فقط چند هفته دوام میاره؛ در حالی که نصیحت باکیفیت میتونه حتی یک عمر ماندگار باشه.
مثل لباس، برخی نصیحتها به سرعت از مد میافتن، در حالی که برخیشون بیزمانن و همیشه معتبر هستن.
مثل لباسهای بیکیفیت… حتی وقتی نصیحتهای بد را دور میندازی، فقط محیط رو آلوده میکنن و اون رو برای دیگران هم نابود میکنن.
و مثل لباس، وقتی همه رفتارها و هنجارهای دستوری رو کنار میذاری، واقعاً، جز یه روح برهنه، آشکار در برابر جهان، چه کسی هستی؟
پیشنویس دارم؛ اما فرصت نکردم که کاملش کنم؛ لازمه نظم جدیدی رو توی روتینم پیاده کنم. اما تا اون موقع دوست دارم بگم که: از روند جدید تلگرام اصلا خوشم نمیاد و تلگرام داره ناراحتم میکنه. منظورم آپدیت جدید و اضافه کردن مرورگر داخلیه؛ تلگرام رو به عنوان یه…
پیشنویس دارم؛ اما فرصت نکردم که کاملش کنم؛ لازمه نظم جدیدی رو توی روتینم پیاده کنم. اما تا اون موقع دوست دارم بگم که:
از روند جدید تلگرام اصلا خوشم نمیاد و تلگرام داره ناراحتم میکنه.
منظورم آپدیت جدید و اضافه کردن مرورگر داخلیه؛ تلگرام رو به عنوان یه مسنجر دوستش داشتم و مدت طولانییه که داره سعی میکنه خیلی بیشتر از یه مسنجر باشه و داره به سمت سوپر اپ شدن پیش میره؛ چیزی که دوست نداریم به هزار دلیل.
همین کانالها رو هم چون سرچ انجینها ایندکس نمیکردن رو دوست نداشتم زیاد و همیشه به صاحبان کانالهای خوب پیشنهاد دادم بیاین یه وبلاگ بسازیم و حتی گفتم بیاین خودم به رایگان (هزینه فنیش) براتون درست میکنم.
الان این رونمایی از مرورگر یعنی دیگه برای باز کردن یه لینک هم حتی لازم نیست از تلگرام بری بیرون. روندی که با رباتهای جدید استارت خورده بود و با این داره خیلی تکمیلتر میشه.
از اون بر حتی مدیاپلیر تلگرام هم برای یه مسنجر داره زیادی پیشرفت میکنه. ویدیوها رو تقریباً میشه استریم کرد. (وقتی زدی یه ویدیو 800 مگی دانلود بشه میتونی شروع به دیدنش کنی)
خیلیها بیشتر از موزیک پلیر گوشیشون روی تلگرام آهنگ گوش میدن و بیشتر از پادکچرشون با تلگرام پادکست گوش میکنن و همه اینا به هزار و یک دلیل بده.
تلگرام داره سعی میکنه که کاربر از بیرون رفتن از تلگرام بی نیاز بشه و این بده؛ هرجایی که کاربر رو گیر بندازه بده.
تلگرام هم داره بد میشه دوستان. خیلی وقته دوست داشتم این متن رو بلندتر از یه توییت بنویسم؛ بهتر و با دلایل بیشتر و محکمتر هم میشه نوشت که بمونه برای یه فرصت دیگه.
پ.ن: شاهد لفت دادن سهام داران تلگرام هستیم ??
چطور بدون خوششانس بودن ثروتمند شویم؟
ناوال، یه رشته توییت داره که خیلی معروفه. منم از این رشته توییت شناختمش؛ همیشه دوست داشتم این رشتو (مخفف رشته توییت) رو ترجمه کنم و بذارم روی وبلاگ.
بلاخره بعد از سالها اهمالکاری چند روزی هست که این رشتو با کمک و همراهی الیار ترجمه شده و گذاشتمش روی وبلاگ.
ارزش یک بار خوندن رو داره. اگر هم استقبال شد و دیدم براتون جالبه، مطلب کامل وبلاگش درمورد این رشتو رو هم ترجمه میکنم و میذارم روی وبلاگ.
دفتر ارزیابی سال گذشته | خویشتن اندیشی و رشد شخصی در پایان سال
وقتی به پایان سال نزدیک میشیم خوبه که برگردیم و به سالی که گذشت فکر کنیم. مرورش کنیم و به عنوان یه تصویر کلی بهش نگاه کنیم. حتی بهتره تا سعی کنیم چیزهایی که تجربه کردیم و یادگرفتیم رو هم برای خودمون جمعآوری کنیم. اینجاست که ارزیابی سال، به کارمون میاد. ارزیابی کردن هر سال میتونه یه ابزار قوی برای رشد شخصی (و خویشتن اندیشی) ما باشه.
من یه دفتر آماده کردم که بتونید خیلی راحتتر سال 1402 رو ارزیابی کنید ?
درکنارش هم یه مطلب درمورد دفتر و شیوه استفادهش نوشتم.
امیدوارم به کارتون بیاد.
پیشاپیش هم سال نو مبارک.
چند اتفاق در زندگیم هست که سایه انداخته در بزرگسالی هم یادشان میکنم، شایدم دنبال بهانهای برای آپدیت اینجا میگردم.
یک: هفت سالم بود که با نیروی گریز از مرکز آشنا شدم، دختری در کلاس ما بود که چند سال از ما دیرتر به مدرسه آمده بود و مشکل شنوایی داشت، یک معلم هم سر امتحانات میآمد تا با او حرف بزند، نسبت به هم سالان خود جثهی بزرگی داشت چه برسد به من همکلاسیاش که سپرده بودند وقتی به مدرسه بروم که صفها رفته باشند تا زیر دست و پا له نشوم. دختر به شدت مهربانی بود اما همبازی نداشت، یکبار زنگ تفریح که کلا دهنفر بیشتر در حیاط نبودیم با هم گپ زدیم و قرار شد دستهایمان را به هم بدهیم تا دور بچرخیم، جفت دستمان را به حالت ضربدری به هم دادیم و چرخیدیم، انقدر چرخیدیم که نفهمیدم سر کداممان گیج رفت که دستم شل شد و پرت شدم هوا. آن زمان دیوارهای حیاط مدرسه معمولا کوتاه بود، من طوری به بالا پرتاب شدم که آدمها و ماشینهای در خیابان را واضح دیدم، انگار زمان مکث شد حتی میشد دید کسی دارد از دکه آن طرف خیابان سیگار میخرد. نمیدانم چطور آن یک لحظه مکث قبل از سقوط در اوج را توضیح دهم، بچهای که تمام سنش فقط پاهای آدم بزرگها را دیده بود چنین ارتفاعی را تجربه میکرد. (اگر پل هوایی و این ماجراها را فاکتور بگیریم) خود این اتفاق چندان چیز جالبی ندارد، من هر وقت یادش میافتم از دید یک رهگذر آن طرف خیابان به ماجرا نگاه میکنم، نقطهای مقنعه پوش در هوا، اصلا کسی من را دید؟
حالا کسی این روزها میپرسد کجایی؟ چرا جواب نمیدهی؟ بنده شرمسارم، این چند وقت انقدر بالا و پایین میشوم که گاهی همان حس پرت شدن به بالا و بهت را دارم و گاهی از افسردگی خفهام و خوابم نمیبرد.
توضیحی ندارم، گاهی مسائل همینقدر پرتم میکنند نهایت رهگذری مانند همان رهگذر در خیابان خندهاش بگیرد و بپرسد با خودم چند چندم؟ نمیدانم چند چندم. ممکن است اصلا کسی هم نبیند.
خلاصه که من سقوط را لبهی تیرک دروازه تجربه کردم، جدا چنان خوردم زمین که میلهی یخ دروازهی حیاط مدرسه را گرفتم تا ببینم زندهام یا نه و بعد دوتایی خندیدیم و گیجی بعد از این اتفاق. (یک سال بعدش کنار همین دروازه دماغم شکست)
دو: آخرین باری که چتر داشتم، ده سالم بود. چترم خراب شد، همین طور در خلوت خودم هی باز و بستهاش میکردم تا دنبال داستان معنا داری برای این خرابی بگردم، فکر میکردم طوری دیگر میشود که باز بشود، حین همین باز و بسته کردنها متوجه شدم علت خرابی ترک برداشتن یک میلهی خیلی نازک است، دست به کار شدم، قاشق را روی شعلهی گاز گرفتم، در نوشابه را که پلاستیکی بود توی قاشق گذاشتم، میخواستم پلاستیک را ذوب کنم، روی جای ترک خورده شده بریزم تا درست شود. همه چیز خوب پیش میرفت، پلاستیک آب شد، آتش گرفت با خونسردی تمام فوت کردم و قاشق با پلاستیک داغ رویش بردم سمت چتر و جای شکسته شده، با دست چپ جای شکسته شده را فیکس کردم که پلاستیک داغ را بریزم، چه شد؟ دستم سر خورد و ریخت روی انگشت شست دست چپم. تا استخوان انگشتم سوخت. زیر آب سرد گرفتم بدتر شد، پلاستیک داغ در دستم یخ کرد. دیگر ادامه ندهم.
از آن اتفاق جای زخمش روی انگشت شستم باقی مانده و بعد از آن دیگر چتر نداشتم، نمیخواهم فلسفه ببافم که این فقدان در زندگیام معنا ایجاد کرده و جمله پر کنم، میخواهم بگویم چند روز پیش که باران میبارید زده بودم بیرون که این یادم افتاد، همه ترس از خیس شدن داشتند من شبیه کسی که شاید کوهی از غم باشد مثل موش آب کشیده وسط خیابان بودم اما در ته دلم خوشحال، باران را دوست دارم. این زخم بعدها به من یادآوری کرد هراز چندگاهی ابزاری اگر مداوم استفاده میکنم یکی دو روزی استفاده نکنم، فاصله بگیرم، ببینم چه میشود؟ مثلا در ماه شاید پیش بیاید که اصلا در اپ focus todo لاگین نشوم، حساس به این چیزها نباشم و خود زندگی را پیش ببرم، با همه شلختیهایش.
#وبلاگ
saharshaker.com/با-همه-شلختگی-هایش/
سحر شاکر
با همه شلختگیهایش
چند اتفاق در زندگیم هست که سایه انداخته در بزرگسالی هم یادشان میکنم، شایدم دنبال بهانهای برای آپدیت اینجا میگردم. یک: هفت سالم بود که با نیروی گریز از مرکز آشنا شدم، دختری در کلاس ما بود که چند سال از ما دیرتر به مدرسه آمده بود و مشکل شنوایی داشت، یک معلم…
⏺️ لینکدونی اصلی ⏺️
✡️ با بزرگترین لینکدونی تلگرام در کانال و گروه مورد علاقـه خود عضو شوید ✡️
☜جهت تبلیغات
✅تبلیغ هزینه ای ارزان :
@linkdoniV
?قویترین ربات ضد لینک رایگان بدون تبلیغ? :
? @SlarkBotss
...
Last updated 1 year, 4 months ago
🔻 سفارش تبلیــغات :
👉 t.me/Tab_Com
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تمامى مطالب معتبر هستند و اگر مطلبى صحتش زير سوال برود اطلاع رسانى خواهد شد
Last updated 1 month ago