فقط منم که این مشکلو با خودم دارم که هم دوست دارم چراغو خاموش کنم و تاریک باشه هم دوست دارم کتاب بخونم؟

وای چجوری انقدرر بلند نفس میکشن که می تونن عصاب ادمو خرد کنن.

شماها منو عوض نمی تونید بکنید، نهایتا با خودتون عوضیم می کنید.

وای تورو خدا به عنوان استاد دانشگاه، آخوند نیارید. اینا تعطیلن. تعطیل و پر ادعا.

هوا به شکل مزخرف و کسل کننده ای ساکنه. یه باد کوچیک نمیاد. هیچی. انگار همه چی وایساده.

من کل تابستون:‌
من با شروع دانشگاه: چهار تا کتاب همزمان میخونم، دو تا سریال باهم میبینم. باز کتاب جدید پیدا میکنم.

خب دوستان من رفتم دکتر و متوجه شدم که سالهاست با تاندون شونه ی ریش ریش شده و الانم معلوم نیس چند وقته تاندون شونه پاره شده دارم زندگی میکنم?
پشم

‏این روزا مد شده که میگن : نجات دهنده در آینه است.
‏اما داستایوفسکی یکبار گفته : در آغوشم بگیر و نجاتم بده ، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش.

یک ساعت و نیم تو راه بودم از دانشگاه تا خونه.
بعد اونوقت وقتی استاد روز یکشنبه ساعت سه تا پنج میگه یه ربع به دوازده تا یک بیاید سر کلاس با استاد ساعت یک هم صحبت میکنم یک و نیم بیاد
یعنی از ساعت یازده و نیم تا یه ربع به دوازده ،یک ربع، و از یک تا یک و نیم، نیم ساعت و روی هم رفته چهل و پنج دیقه وقت ناهار داشته باشید ولی بجاش تا پنج نمونید دانشگاه و سه برید، همکلاسی های احمق من میگن نهههه ما سختمونه و ترجیح میدن تا پنج دانشکده تخمی بمونن.
الان از ساعت چار و نیم تو راهم شیش رسیدم خونه. کمرم داره میشکنه.