dear God,
why do you love broken hearts? :)

You.¹

ببخش،
که زبانم نچرخید بگویم دلتنگی امانم را بریده.
که دوست داشتنت از عمیق‌ترین لایه‌های دلم برآمد، پرید توی گلوم و نتوانستم تحویلت دهم.
من آدمِ دوست داشتن‌های پرسر و صدا نیستم..
آرامم؛ ساکت؛ کمی خجالتی.
این یادت باشد، آدم‌های آرام رازهای پرآشوب دارند و تو پرآشوب‌ترین رازِ منی؛ مَگوترینش.
بی‌اجازه نفس می‌کشی، قدم می‌زنی، زندگی می‌کنی لابه‌لای تمام سکوت‌ها، نگاه‌ها و شعرهایم..

_ مهسا پناهی
#note

it's so sad,
when you say you love them and they just thankful about it.

it doesn't matter if there is a war outside or not..?
because an endless war has started inside me for a long time.

داشتم فرار می‌کردم؛
از کوچه‌ها، خیابان‌ها، خط‌های مترو، تاکسی‌های زرد رنگ، کافه‌های قدیمی، آهنگ‌های آرام، عطرهای ملایم..
داشتم از هرآنچه که من‌ را به یاد تو می‌انداخت فرار می‌کردم؛ حتی از آبیِ آسمان.
اما هیچ‌چیز در اين شهر کوچک وجود نداشت که بودنش تو را به خاطرم نیاورد، انگار همگی نام تو را فریاد می‌زدند و من را در اعماقِ دریایِ وجودت غرق می‌کردند.
دیگر نمی‌دانستم برای فراموش کردنت باید به کدام گوشه‌ی تاریک دنیا پناه بیاورم، هرآنجا که تلألو وجودت آن را روشن نکند.
حتی پلک‌هایم را بستم و دندانه‌های سرد خنجر را به آرامی روی گردنم گذاشتم، شاید آخرین راه همین بود.. ؟
اما نه! فهمیدم این راه هم بی‌فایده‌ است، چراکه تصویر تو افکار مبهم من را واضح‌تر از همیشه می‌کند.
هیچ راهی وجود نداشت، هیچ راهی برای فراموش کردنت وجود نداشت؛ حتی نامت را بی‌دلیل از هرکجا می‌دیدم و می‌شنیدم، مثلا در روزنامه‌ها، در کتاب‌ها، یا حتی از زبان گوینده‌ی رادیو؛ تو همه‌جا بودی.
به هرکجا که می‌نگریدم، از زمین و ماه تا ساختمان‌ها و جاده‌‌ها، فقط و فقط تو را می‌دیدم؛ حتی انعکاس چشم‌هایِ غمگین و چهره‌یِ کلافه‌ام در آینه نیز یادآور تو بود.
دریافتم که تو در منی‌وُ "فرار" کلمه‌ای بس بی‌معناست، مگر آدمی می‌تواند از خودش فرار کند.. ؟ هرکجا که باشم، هرکجا که باشی، درنهایت تو به قلبِ آبیِ من تعلق داری و من به دلتنگی‌هایِ شبانه‌یِ تو.
#note
#me

It's not my fault that I love you a lot.

من و تو بارها زمان را،
در کافه‌ها و خیابان‌ها فراموش کرده بودیم؛
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می‌گرفت.

_ گروس عبدالملکیان
#note

متنفرم از اینکه بعد از باز کردن چشم‌هام، اولین چیزی که بهش فکر می‌کنم تویی.
و حتی قبل از بسته‌شدن‌ شون... :)
ای‌کاش همونجوری که خودت ترکم کردی، خیالت هم ذهن خستم رو ترک می‌کرد.
#note
#me

ماه متوجه مرگ ستاره‌ها نشد، وقتی که داشت آسمون رو ترک می‌کرد. همونطور که تو هیچوقت متوجه مُردن من نمیشی، وقتی که هربار از من خداحافظی می‌کنی تا بری و من نمی‌دونم که کِی قراره برگردی.. ؟
#note
#me