[ اگه چند قدم دور شدی و دیدی خیلی‌هم ناراحت نبود،
به دور شدنت ادامه بده. ]

مثل سرزمین پدری‌ام بود،
دوستش داشتم ولی از او می‌گریختم..

#عباس_معروفی

عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام‌های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می‌خواند، تا نترسد!

#غادة_السمان

جلسه ی اولیا داشتم
یکی از مادرا پرسید: شما که انقدر آروم صحبت می‌کنید، بچه هایی که عقب می‌شینن صداتون رو می‌شنون؟
در حالی که شیطان عربده کش درونم نیشخند می‌زد ، خیلی ملیح گفتم بله می‌شنون.
ای امان از تزویر

[ حواست فقط به من باشه
که می‌بوسمت تو این جهنم..]

امروز روز افتضاحی داشتم انقدر افتضاح که بیت:

از خود صبح فقط منتظرم شب برسد
تا پتو را بکشم روی سرم گریه کنم

دیگه اصلا برام مسخره نیست بلکه خیلیم عالیه

آسمان آبی تر !
آب آبی تر !
من در ایوانم ، رعنا سر حوض
رخت می‌شوید رعنا
برگ‌ها می‌ریزد

مادرم صبحی می‌گفت:
موسم دلگیری‌ست
من به او گفتم: زندگانی سیبی‌ست
گاز باید زد با پوست...

زن همسایه در پنجره‌اش تور می‌بافد می‌خواند
من ودا می‌خوانم، گاهی نیز
طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری

آفتابی یکدست
سارها آمده‌اند
تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند

من اناری را می‌کنم دانه به دل می‌گویم:
خوب بود این مردم
دانه‌های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار، اشک می‌ریزم.
مادرم می‌خندد
رعنا هم

#سهراب_سپهری

✨
قسمت ما چون‌کمان از صید خود خمیازه‌ای است

هرچه داریم از برای دیگران داریم ما ...

#صائب_تبریزی
✨ @talmiiih 🔥