Last updated 1 month, 2 weeks ago
یکم موسیقی فاخر جهت طراوت روح
همون موسیقی ترندهی اینستا
اِما بواری اغلب، زنی عاشقپیشه و لاقید خوانده میشود اما بیش از اینها، او زنیست که نمیداند چه میخواهد.
اِما بواری شوقی را آرزو دارد که در خیال، در نزیستن، در زندگی نازیسته میتوان به آن دست یافت و نه در زندگی روزمرهی او یا هرکسِ دیگری.
فروید، پس از عمری کاوشِ روان انسان "احتمالاً" با ناامیدی زنان را جزیرهی ناشناختهای میداند و میگوید که او "نمیداند چه میخواهند"
صدای قهقههی فلوبر به این حرف را میشود از تکتکِ سطورِ مادام بواری خواند. سردرگمیِ اِما بین آنچه در کتابهای مذهبی خوانده و در مناسک دیده، آنچه در مجلّات پاریسی از رقص و شادی و تئاتر میبیند و میخواند و آنچه که در روستا، با دو چشمِ خودش دارد میبیند و تابش نمیآورد.
فلوبر با صدای بلند میگوید که اِما نمیداند چه میخواهد و بعدش نقطهای میگذارد سیاه، به اندازهی مرگ. و بعد از مرگ اِما هم ادامه میدهد که بگوید این یک تراژدی نیست و با مرگِ صاحب کلاهِ صفحهی اول به رمان خاتمه میدهد.
فرویدِ ساختارگرا هرگز در خوابهایش هم نمیتوانست تصور کند آنچه که او به عنوان جواب به دنبالش بوده، همان سوالیست که خودش مطرحش میکند اما من گمان میکنم فلوبر عمیقاً به این مسئله واقف بوده؛ از محبتها و شورِ ایمان ناگهانی اِما گرفته تا میل همزمان به نوازش یا تحقیر
شیوهی دیگرِ خوانش این رمان، دشمنی آن است با مکتبِ در آن لحظه منحطِ رمانتیسم
فلوبر، عشق و شور هایی که به روسو زندگی میبخشیدند و تمام زندگی امثال هوگو بودند را در یک جعبهی نامه، پیش معشوقهی اِما جا میگذارد! و اگرچه زبانی لطیفتر از پرِ قو دارد، نهایتاً به مخاطبش ناهارِ مفت نمیدهد و لذتی فراتر از آنچه در واقع روی میدهد را تصویر نمیکند اگر چه در توصیف آن آنِ لذت، استادی به حق است.
جیمز وود دربارهی فلوبر میگوید:《رمان نویسان باید همان گونه که شاعران از بهار تشکر می کنند از فلوبر تشکر کنند. همه چیز دوباره با او شروع می شود. واقعا زمانی قبل از فلوبر وجود دارد و زمانی بعد از او. فلوبر با قاطعیت آنچه را که اکثر خوانندگان و نویسندگان به عنوان روایت رئالیستی مدرن می اندیشند، تثبیت کرد و تأثیر او تقریباً آنقدر آشناست که قابل مشاهده نیست.》
نحوهی دیگر بررسیِ رمان، که از جهت روانشناختی بازیساز تر است، تحلیل فرویدیِ فلوبر است و دنبال کردنِ انگیزهاش از نوشتن این اثر که انصافا در این مقال نمیگنجد اما موضوع بسیار جذابیست برای چند ساعت حرف زدن
هرقدر، انسان شریف تر، نجیب تر و حساس تر باشد، از خیانت دیگران بیشتر رنج میبرد!
و این ۲ علت دارد :
یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمی بیند
و دیگر اینکه انتظار ندارد که دیگران عملی کنند که خود او با دیگران نکرده است.
خواستن، فقط خواستن است؛
فقط میل است و میل سرکوب میشود، فریب میخورد یا از بین میرود.
خواستن، شکستی از پیش تعیین شده است.
فراچنگ آوردن نبردی از پیش باختهشده است.
حەز ئەکەم ئەم عەکسە بنێرم بۆ گشتی?
فکر کنم تازه داره از زندگی سر در میارم
Last updated 1 month, 2 weeks ago