? سیگنال های فول تخصصی با در دست داشتن رکورد سود در ایران.
@Reza_kamiar?
Last updated 2 months ago
نوبیتکس نخستین بازار حرفهای مبادله ارزهای دیجیتال در ایران؛ بیواسطه و بهسادگی بیتکوین و سایر رمزارزها را بخرید و بفروشید
Website: Nobitex.ir
Mag: @NobitexMag
Instagram: https://www.instagram.com/Nobitex_Market/
Last updated 2 months ago
تم آیفون و اندروید برای تلگرامت??
ارتباط: @tellocbot
Last updated 2 months ago
تا ریشههای عشق در من پا بگیرد
با بوسهای باید دلم گرما بگیرد
انبار باروتم! بزن آتش به لبهام
تا شعلهی عشق از دلم بالا بگیرد
پابند هر کس نیستم ای عشق... آری!
دست تو باید دستهایم را بگیرد
تاوان سختی میدهد... تاوان سختی!
هر کس بخواهد عشق را از ما بگیرد
تصویر دنیا در نگاه روشن توست
آیینه باید از دلت معنا بگیرد
ساحل بنا دارد که با آرامش خود
آشفتگی را از دل دریا بگیرد
آرامشی بیوصف میگیرد پس از وصل
موجی که در آغوش ساحل جا بگیرد
بسپار دستت را به من با مهربانی
تا ریشههای عشق در من پا بگیرد
اگر یک شب کنارش با دلِ آرام ننشینم
مُسکّنهای عالم هم نخواهد داد تسکینم
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی دادهست
که آنچه دیگران در او نمیببینند میبینم
نمیفهمند جز در تُنگ، ماهیهای اقیانوس
که دور از چشمهایش من چرا این قدر غمگینم
تو مثل دشتی از گلهای حسرت مهربان هستی
کنار چشمههایت عصرها بابونه میچینم
چه عصری میشود! نان و پنیر و سبزیِ کوهی
من و تو، عطر چایی، بعد... بالینم
نمیخواهم به یادت باشم اما باز... اما باز
نگاه آرزومندم... سرِ از خواب، سنگینم
محبوب من! جهان غزلی عاشقانه است
اين بهترين تصور من از زمانه است
در چارچوبِ آبیِ دنيا حيات مـا
يک لحظه استراحتِ در قهوهخانه است
دنيا به لطف عشق، چنين ديدنی شده
چون آتشی که جلوهٔ آن در زبانه است
اما بدون عشق، جهان با جنون جنگ
ميدانِ يک مسابقهی وحشيانه است!
دنيا بدون عشق، خودش يک جهنم است
توصيف يک جهنم ديگر نشانه است
عاشق شو تا سرشت جهان را عوض کنيم
با من بخوان که فرصت ما يک ترانه است
ما خستهايم از اين قفسِ صد هزار قفل
دلتنگی و کدورت و غربت بهانه است
میخندی و لبهای تو خوش حالتی دارد
لبخند تو در شهر مجنون شهرتی دارد
ای آن که حالم بسته بر طرز نگاه توست
آیا دلم با چشم مستت نسبتی دارد
من از سر زلف بلندت شعر میچینم
دلگویههایم با شکوهت الفتی دارد
دروازهای در کوچهی بنبست میباشی
با تو همیشه دل، امید فرصتی دارد
از چشم تو عطر خدا میبارد و دانم
با تو خدا وقت نیایش خلوتی دارد
عقل از تماشای جمال تو چه میفهمد
تنها دل شوریده با تو وحدتی دارد
حال دلم با تو همیشه خوب میگردد
بی تو تمام لحظههایم محنتی دارد
زیباترین وقت تمام عمر عاشق چیست
وقتی که با معشوقهی خود صحبتی دارد
#مجتبی_رجبی_راوندی ( فطرت)
@pooshtehichestanam
@Ghazalkhanee
به این خیال که از پرتگاه دور شدی
عقب کشیدی و از اصلِ راه دور شدی
یکی دو خانه فقط مانده بود تا پایان
که از جواب به یک اشتباه دور شدی
برای رد شدن از کیشِ تلخِ همکیشان
فریب خوردی و از پادشاه دور شدی
قرار شد شبِ آخر کنار هم باشیم
ولی بریدی و از قتلگاه دور شدی
نگاه کردی و گفتی:چقدر نزدیکم؟!
جوابِ آینه این بود: آه دور شدی
من نفهمیدم که در کیش تو خاطرخواه، کیست؟
لا مروت! عرصهی قلب تو جولانگاه کیست؟
من به جرم عشق اگر تاوان سنگین دادهام
ناجوانمردی که افکنده مرا در چاه، کیست؟
پافشاری کردم اما بیتعارف، باختم!
آن که بعد از مات، میخندد به بغض شاه، کیست؟
بارها از نارفیقان، بد رکب خوردم ولی
پشت سر، آن نارفیق آب زیر کاه، کیست؟
برکهی تنهایی من با نسیمی سرخوش است
آن که سنگ انداخته در برکهی بیماه، کیست؟
من سر تسلیم بر عشقت فرود آوردهام
در مسیر بی گدار من، رفیق راه، کیست؟
کو کسی که بشکند مهر سکوت قصه را
آن که از راز مگوی من شود آگاه، کیست؟
سرم از شدت یک درد دمادم میسوخت
عشق در کورهی فوارهای از غم میسوخت
دل یک شهر به حال منِ حوا میسوخت
دل تنگم که برای توی آدم میریخت
غمت آنقدر گدازنده شد انگار که صبح
باغ از هرم همآغوشی شبنم میسوخت
کیستی! ایل و تبار تو کدامند! کدام؟
در سرم هجمهای از پرسش مبهم میسوخت
گاه اگر حال مرا وقت تماشا میدید
دلِ دلسنگترین نوع بشر هم میسوخت
یاد میکردم از انگور لبانت که نبود
دشت بی آبترین خاطره کمکم میسوخت
"خواستن" توی خیابان زمستان یعنی:
تنم از آتش صدشعلهی جانم میسوخت
تمام حادثهها غیر عشق، تکراریست
هزار مشغله جز او فقط گرفتاریست
نه با چراغ یقین میرسد، نه سوسوی شک
که عشق، تجربهای بین خواب و بیداریست
به دوش، بار جهان داری و نمیدانی
علاج دلهرهی آدمی سبکباریست؟
به هوش باش! اگر در تو شور و شوقی هست
که عافیتطلبی در به خود وفاداریست
حضور عشق به میزان غیبت عقل است
تواتر شب مستی، به صبح هشیاریست
ای قهوهی نگاه تو خواب از سرم ربود
از چشم من به چشم غزلوارهات، درود
میبینمت تمام غمم میشود نشاط
اندوه در گریز و شعف میکند ورود
گیسو به باد میدهی و گرد مانده را
از روی مات آینهها میشود زدود
پیش تو هر چه واژه نفسگیر میشود
دنیای شعر و جان غزل مانده سرفرود
گویا مجال همنفسیها گذشته است
تنها به پاست از دل سوزان لهیب و دود
این زندگی چه داشت که لبهای من نداشت!
در زندگی چه بود که در چشم من نبود!
من را ولی شکوه لبت زنده میکند
چشم تو را به جای غزل میتوان سرود
کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است
کلبهی ساکتم انگار به رقص آمده است
میخورد بوسهی باران به لب پنجرهام
ناودان در شب ِدیدار به رقص آمده است
با قدمهای خوشآهنگ تو از اوّل شب
"سبزهمیدان" سر ِ بازار به رقص آمده است
لطف کن اینهمه آویشن و بابونه نخر
دیدم از بوی تو عطّار به رقص آمده است
عطری از دامن گلدار تو پیچیده به شهر
که تهِ باغ، سپیدار به رقص آمده است
باز از خندهی تو شیخ شکایت دارد
مسجدش با در و ديوار به رقص آمده است
ساعت مرگ، کنارت به عقب افتاده!
زندگی با تب تکرار به رقص آمده است
الکل چشم تو گیرایی خاصی دارد
مست شد واژه و خودکار به رقص آمده است
? سیگنال های فول تخصصی با در دست داشتن رکورد سود در ایران.
@Reza_kamiar?
Last updated 2 months ago
نوبیتکس نخستین بازار حرفهای مبادله ارزهای دیجیتال در ایران؛ بیواسطه و بهسادگی بیتکوین و سایر رمزارزها را بخرید و بفروشید
Website: Nobitex.ir
Mag: @NobitexMag
Instagram: https://www.instagram.com/Nobitex_Market/
Last updated 2 months ago
تم آیفون و اندروید برای تلگرامت??
ارتباط: @tellocbot
Last updated 2 months ago