دلام. من یک مدت نقل مکان میکنم به اینجا، اگه آشنایین و دوستداشتین بیاین، خوشحال میشم :( ?
خیلی نازه، خیلی خوشگله، خیلی نرمه، خیلی قشنگه، خیلی مهربونه، خیلی حس خوبی میده، بغلش آرومه، خیلی بانمکه، خیلی دوستش دارم واقعاً انقدر دوستش دارم که ممکنه براش آدم بکشم یا بمیرم.
خداحافظی کردن از مبینا سختترین کاری بود که توی امسال انجام دادم.
“یکهو دیدم اومدی روم”، دوربینِ افکت سر خود، “گریه نمیکردم چشمام گرمشون شد”، پاپیون، کوکی شکلاتی، “تاک تاک”، “مامی”، “مال تو بزرگتره”، عمامه، لیموزین عمومی، ایستگاه اشتباه، “آره من این اطراف رو خوب بلد— گم شدن توی خیابون”، “یه مبینا دارم میتونم بذارمش توی آفتاب نگاهش کنم”، “+گوشیم کو؟ -توی کیفته، همهچی توی کیفته”، دوستپسرِ هت، “+عاشقتونم -ما هم عاشق همیم”، “دیدم ماسک داره گفتم روجاست”، خشتکِ جوراب شلواری، “اگه پیاده نمیشدیم واقعاً میرفتیم کردستان، استانِ کردستان”، “خرگوش و هویج، خرس و ماه”.
امروز انقدر دوربینم عکسهای فول اچدی گرفته که همون ثبتش نکنم بهتره.