تعرفه تبلیغات:
@ava_tab
آدرس ما در پیام رسان روبیکا:
https://rubika.ir/khabar_fureii
آدرس ما در پیام رسان سروش:
https://splus.ir/khabar_furei
Last updated 3 weeks, 1 day ago
اخبار اعتراضات
برای پیام های مهم: @bashoma
Last updated 2 months, 4 weeks ago
[This Channel is not intended to violate any condition of use. Copyright Disclaimer Under Section 107 of Copyright Act 1976, allowance is made for "fair use" for purposes such as criticism, comment, news reporting, teaching, scholarship, and research.]
Last updated 2 days, 3 hours ago
⭕تئوریهای انقلاب
🔹️بخش دوم: گرامشی
گرامشی با ایده لنین درباب رشدیافته بودن نظام سرمایه داری در کشورهای غربی موافق بود او همچنین از اهمیت حزب کمونیستی برای پیشبرد اهداف سوسیالیستی و انقلابی اگاهی داشت. اما عقیده داشت حلقه گم شده اندیشه مارکس و ناتوانی در ارتباط میان عین و ذهن این است که مشکل اصلی در فهم موضوع ناشی از بیتوجهای یا کم توجهای مارکسیستها به عامل فرهنگی و جامعه مدنی میباشد.
او با الهام از هگل عقیده دارد که دوام یک نظام سیاسی برپایه دو بعد سلطه و هژمونی استوار است. سلطه به معنای استفاده از ابزار زور برای واداشتن دیگری به اطاعت است. گرامشی عقیده داشت مارکس بیشتر بر ابعاد زور و سلطه توجه میکرد این درحالی بود که تداوم نظام سرمایه داری بیش از آنکه وابسته به کاربرد زور باشد مربوط به هژمونی طبقه سرمایه داری است. تا زمانی که طبقه سرمایه داری هژمونی دارد مشروعیت نیز دارد و مورد قبول طبقه کارگری می باشد.
سرمایه داری به واسطه جامعه مدنی می تواند ابعاد فرهنگی خاص خود را خلق کند در این صورت به طبقه کارگر نوعی آگاهی کاذب از وضعیت خود میدهد. از سوی دیگر طبقه کارگر برخوردهایی نیز با نظام سرمایه داری دارد در این بخش او دارای نوعی آگاهی متناقض می شود. پس از یک سو کارگران به دلیل هژمون سرمایه داری این نظام را خود به خود می پذیرند و از سوی دیگر بنا به دلایل زیست روزمره و تجربیات و وجود نابرابریها با سرمایه داری برخورد میکنند. پس مسئله اصلی فقدان آگاهی راستین میان طبقه کارگر است که مانع از اتحاد آنها می شود.
حال گرامشی راه اصلی مبارزه سوسیالیستی را در جلوگیری از بازسازی و بازتولید هژمونی فرهنگی طبقه حاکم سرمایهداری می داند. از این رو میدان مبارزه از حوزه سیاسی که لنین مشخص می کرد به حوزه فرهنگی و جامعه مدنی می آید.
گرامشی همچنین نظر مارکس را نیز در مورد زمان وقوع انقلاب رد می کند. او عقیده دارد هرچه نظام سرمایه داری به بلوغ خود نزدیکتر شود و تکامل بیشتری پیدا کند در این صورت ما با جامعه مدنی قدرتمندی روبه رو هستیم که دستگاه خلق معنا و هژمون قویتری نیز دارد. از این رو روزبه روز آگاهی کاذب میان کارگران بیشتر می شود و در این حال تمایل برای انجام انقلاب کاهش می یابد. ایراد بعدی که گرامشی به اندیشه مارکس وارد می کند. استقلال روبنا و ابهاد فرهنگی و جامعه مدنی از ابعاد اقتصادی است. او عقیده دارد یک عامل روبنا مثل هژمونی فرهنگی می تواند مانع عملکرد زیربنای اقتصادی شود. پس گرامشی این اندیشه مارکس که تقدم زیربنا به روبنا را مطرح می کرد زیر سوال برد.
سوالی که مطرح می شود این است که نظام سرمایه داری به چه وسیله ای هژمونی خود را از دست می دهد؟
برای پاسخ به این سوال گرامشی از قشر روشنفکر و نقش اساسی فرهنگی آنها در تولید و بازتولید هژمونی سخن گفت. به عقیده او ما دو نوع روشنفکر داریم:
١.روشنفکر سنتی مستقل از طبقات اجتماعی
٢.روشنفکر ارگانیک که ماهیتی جامعه شناختی دارد و میزان ارگانیک بودن آن نیز وابسته به ارتباطش با طبقه مدنظر است.( هرطبقه اجتماعی روشنفکر ارگانیک خود را تولید میکند)
در این بخش تفاوتی میان آرا گرامشی و لنین در مورد نقش روشنفکر وجود دارد. لنین عقیده داشت نقش روشنفکر خوانش علمی سوسیالیزم و رهبری حزب سوسیال دموکرات است. اما گرامشی عقیده داشت که نقش روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر نفوذ و شکستن هژمونی نظام سرمایه داری است. روشنفکر ارگانیک رابطه دیالکتیک با طبقه خود دارد. به گونهای که روشنفکر از تجارب طبقه استفاده می کند و از طرف دیگری به آنها آگاهی نظری می دهد.
مشکل طبقه کارگر در تولید روشنفکر ارگانیک است. یک راه جذب روشنفکران سنتی یا روشنفکران طبقه مقابل است و راه دیگر از طریق پرورش روشنفکران از سوی حزب می باشد.
به عقیده گرامشی در طول تاریخ هر طبقه می تواند هژمون قالب موجود در جامعه باشد.
در صورتی که بتواند رهبری فکری و اخلاقی جامعه را کسب کند در این صورت می تواند به رهبری سیاسی نیز برسد. یک طبقه زمانی دارای هژمونی می شود که توانسته باشد اکثریت غالب عناصر ایدئولوژیک یک نظام اجتماعی را چه عمومی و چه ملی را در گفتمان خود ادغام کند.
راهبرد انقلاب کارگری گرامشی:
١.تشکیل حزب متشکل از روشنفکران ارگانیک.
٢.تدوین حزب به گونهای که بتوان وظیفه خود یعنی یک مبارزه فرهنگی را انجام دهد.
٣.تدوین یک ضدفرهنگ هژمونی علیه سرمایهداری
۴.ادغام عناصر ایدئولوژیک جامعه و تلاش برای کسب هژمون شدن.
۵.نفوذ در ابعاد فرهنگی و جامعه مدنی برای کسب هژمون شدن
۶.از بین بردن آگاهی کاذب طبقه کارگر و آمادگی آن برای انقلاب
*🔵بررسی حقوقی قطع همکاری ( اخراج ) اساتید دانشگاهها*
✍️علی فرزین
پر واضح است جریانی که امروز آشکارا دست به تصفیه دانشگاه و دخالت امنیتی در نهاد علم میزند، توجهی به حقوق افراد و جامعه ندارد و این قانون ابزاری در دست اصحاب قدرت، هر روز بیش از پیش به مقام ملعبهای تنزل پیدا میکند که نهادهای امنیتی و سرسپردگان در جهت پیگیری مقاصدشان از آن استفاده میکنند.
در واقع طبیعت رژیمهای توتالیتر همین است و قانون را چیزی جز ابزاری برای تحقق اهداف و پیشبینی هایشان نمیبینند. نظامهای توتالیتر با ابزار قانون و مانور قانونمداری، با پایمال کردن حقوق و آزادیهای افراد و جامعه در مسیر مقاصد و اهدافشان گام برمیدارند.
اما ما در اینجا با نظامی مواجه هستیم که مانور قانونمداریش هم لنگ میزند و پر از اشتباهات فاحش است. به دیگر روی از خصلت رژیمهای توتالیتر این است که در زمان دستپاچگی و احساس خطر، دچار خطاهای عملکردی و چندپارچگی سیستمی میشوند. در ادامه به بررسی ظلم آشکار این روزها در حق دانشگاه و نهاد علم خواهم پرداخت.
Telegraph
🔵بررسی حقوقی قطع همکاری ( اخراج ) اساتید دانشگاهها
پر واضح است جریانی که امروز آشکارا دست به تصفیه دانشگاه و دخالت امنیتی در نهاد علم میزند، توجهی به حقوق افراد و جامعه ندارد و این قانون ابزاری در دست اصحاب قدرت، هر روز بیش از پیش به مقام ملعبهای تنزل پیدا میکند که نهادهای امنیتی و سرسپردگان در جهت پیگیری…
⭕تئوریهای انقلاب
🔹️بخش اول: لنین
دو نوع تلقی می توان از اندیشه لنین ارائه کرد: اول آنکه اندیشه او را نتیجه منطقی مارکسیسم دانست. یا او را نوعی تجدیدنظر طلب بدانیم که اندیشههای او سبب گسست از مارکسیسم شد.
لنین به طور کل عقیده داشت جامعهای که مراحل سرمایه داری را طی نکرده است اما طبقه کارگر آن به رشدی رسیده که وقوع انقلاب را در آن کشورها فراهم می سازد. او عقیده دارد که طبقه کارگر نمی تواند به خودی خود به آگاهی طبقاتی برسد و رشد سرمایه داری نیز او را آگاه نمیکند از این رو به حزبی نیاز است تا اگاهی را به انها انتقال دهد. برای همین از حزب پیشگام سخن می گوید.
تئوری لنین نسب به اندیشه مارکس دو سوال اساسی را مطرح می کند:
1. زمان وقوع انقلاب: که پرسش از میزان توسعه سرمایه داری و زمان حدکمال سرمایه است.
2. چگونگی وقوع انقلاب: توده چگونه برای انقلاب سازماندهی می شود.
مارکسیسم انقلاب را مرحله به مرحله می داند و همه مارکسیسم ها نیز به ان عقیده دارند اما اختلاف نظر بر سر چگونگی وقوع این مراحل و به قدرت رسیدن کدام گروه ها می باشد.
مارکس عقیده داشت انتقال از یک دوره تاریخی به دوره دیگر زمانی صورت میگیرد که نیروهای تولیدی ان دوره خاص در عالی ترین وضعیت خود باشند. از این رو مارکس اگاهی طبقاتی را درک کارگران از حالت استثمارشدگی خویش می دانست و این درک زمانی رخ می داد که توسعه شیوه تولید به کمال خود برسد. اما لنین مارکسیسم بردباری نبود. او وجود مرحله ای انقلاب را می پزیرفت و میدانست برای رسیدن به سوسیالیسم ابتدا باید فئودالیسم توسط برژوازی از میان برود اما او خوب میدانست که طبقه برژوا توان انقلاب و سرنگونی ساختار را ندارد و از طرف دیگری با فئودال ها هم پیمان شده است.
Telegraph
🔵لنین و چه باید کرد
***🔵***تئوریهای انقلاب ***🔹️***بخش اول لنین دو نوع تلقی می توان از اندیشه لنین ارائه کرد: اول آنکه اندیشه او را نتیجه منطقی مارکسیسم دانست. یا او را نوعی تجدیدنظر طلب بدانیم که اندیشههای او سبب گسست از مارکسیسم شد. لنین به طور کل عقیده داشت جامعهای که مراحل سرمایه…
تعرفه تبلیغات:
@ava_tab
آدرس ما در پیام رسان روبیکا:
https://rubika.ir/khabar_fureii
آدرس ما در پیام رسان سروش:
https://splus.ir/khabar_furei
Last updated 3 weeks, 1 day ago
اخبار اعتراضات
برای پیام های مهم: @bashoma
Last updated 2 months, 4 weeks ago
[This Channel is not intended to violate any condition of use. Copyright Disclaimer Under Section 107 of Copyright Act 1976, allowance is made for "fair use" for purposes such as criticism, comment, news reporting, teaching, scholarship, and research.]
Last updated 2 days, 3 hours ago