Last updated 1 month, 1 week ago
منظور مونیکو از اینکه اولین از زمان اون قبل تره اینه که سال فعالیت کردن های اولین قبل تولد مونیکو عه و اون هیچ شناختی جز مثل بقیه از روی فیلم هاش ازش نداره
ولی متاسفانه برای دوازده شماره گذشته؛ من هیج کاری نکردم ولی درباره پول های قدیمی از نگهبان های پیر پرسیدم در حالی که همکار های قبلیم در دیسکورس دارن تلاش میکنن دنیا رو عوض کنن و معروف شن.خب؛ راستش من زیاد دقیقا از خودم تحت تاثیر قرار نگرفتم.
فرانکی گفت: " نگاه کن؛ اینجوری نیست که ما دوست نداشته باشیم؛ ما دوست داریم ؛ ما فکر میکنیم تو برای کارهای بزرگی در ویوانت مقدر شدی اما من امیدوار بودم که از افراد با تجربه تر و بهتر در این زمینه استفاده کنم. برای همین جلوی روی خودت میگم که ما تو رو به عنوان پیشنهاد به تیم اولین معرفی نکردیم. ما پنج تا از بزرگترین اسمامون رو فرستادیم و اونا با این برگشتن.
ایمیلی از طرف کسی به اسم توماس ولش که میتونم حدس بزنم از تبلیغ نویس های اولین هوگو هستش.
از طرف: توماس ولش
برای: فرانکی تروپ
رونوشت: استمی، جیسون، پوورز، رایان
یا مونیکو گرنت یا اولین از برنامه خارج میشه.
من برگشتم و حیرت زده به فرانکی نگاه کردم؛ و راستش رو بگم کمی از اینکه اولین هوگو میخواد یه کاری با من داشته شگفت زده شدم.
فرانکی در حالی که که کامپیوترش روی میز به سمت خودش بر می گردوند پرسید: تو اولین هوگو رو میشناسی؟ اینجا چه خبره؟
نه. من متعجب شدم از اینکه این سوال رو پرسید. " من فقط بعضی از فیلم هاشو دیدم اما اون از زمان من کمی قبل تره.
تو هیچ ارتباط شخصی باهاش نداری؟
من سرم رو تکون دادم: قطعا نه.
تو اهل لس انجلس بودی ؟
اره؛ ولی تنها راهی که باعث میشه من با اولین ارتباط داشته باشم. گمان کنم؛ اگه پدرم داخل یکی از فیلم هاش کار میکرده برای زمانی که عنوان عکاس ثابت دکور بوده. میتونم از مادرم بپرسم.
عالیه؛ ممنون. فرانکی مشتاقانه نگاهم میکنه.
میخوای الان ازش بپرسم؟
مترجم: Stephanie
اولین هوگو یکی از بزرگترین ستاره های سینما در تمام دورانه؛ اون حتی لازم نیست چیزی برای گفتن به مردم داشته باشه.
" این میتونه یه پوشش خوب برای ما باشه, درسته؟ اون افسانه ایی زندگی کرده. اون هشت بار ازدواج نکرده یا چیزی دیگه ایی؟
فرانکی گفت: " هفت بار" و بله یک پتانسیل زیاد برای ما. و اینکه من امیدوارم که تو در قسمت بعدی اینکار با من همکاری کنی.
" منظورت چیه؟
فرانکی نفس عمیقی کشید و قیافه ایی به خودش گرفت که باعث فکر کنم الانه که اخراج بشم ولی اون بعدش گفت: اولین به طور مخصوصی تو رو سفارش کرده.
"من؟" این دومین باری بود که در این پنج دقیقه که گذشت؛ من متعجب شدم که کسی علاقمند به صحبت با من بشه. من باید روی اعتماد به نفس خودم کار کنم؛ کافیه که بگم این یه شکنجه است. به هر حال چرا باید ادعا کنم این واقعا یه پیشرفته؟
فرانکی گفت: " راستش رو بخوای این واکنش منم بود.
الان اگه بخوام صادق باشم؛ یکم ناراحت شدم؛ اگرچه من دقیقا میدونم این واکنش از کجا میاد. من داخل نشریه ویوانت به مدت کمتر از یه سال به انجام کار های کوچیک بودم قبل از اونم برای دیسکورس ؛ یه سایت درباره رویداد های جاری موضوعات فرهنگی بود که خودش رو مجله خبری می نامید اما در واقع یه وبلاگ با عنواین تند و کوببنده بود؛ وبلاگ مینوشتم. من عمدتا برای بخش زندگی مدرن؛ موضوعات ترند و نظرات رو پوشش میدادم.بعد از سالها کار ازاد؛ شغل در دیسکورس نجات دهنده زندگیم بود؛ اما وقتی در ویوانت استخدام شدم؛ نتونستم به خودم کمکی کنم و پریدم و بدون معطلی شانس عضو یه موسسه قبول کردم تا با ادم های افسانه ایی کار کنم.
در روز های اول کارم؛ از کنار دیوار تزئین شده با نماد های نمادین و تغییر دهنده فرهنگ مثل پوستر یکی از فعالان زن به اسم دبی پالمر که برهنه و با احتیاط ژست گرفته بود در حالی که بالای یه اسمان خراش و از بالا به منتهن نگاه می کرد در سال 1984؛ و یکی دیگر از هنرمندان به اسم رابرت تورنر در حالی که روی یه بوم نقاشی میکرد در صورتی که متن اعلام میکرد او به ایدز مبتلا شده؛ می گذشتم. احساس عجیبیه که عضویی از دنیای ویوانت باشم. من همیشه می خواستم که اسمم رو داخل این صفحه های جلادار(مجله) ببینم.
مترجم: Stephanie
میتونی بیایی دفترم؟
من به میز رو به روم نگاهی انداختم و بعد به سمت فرانکی بر میگردم و سعی میکنم بفهمم اون دقیقا داره با کی حرف میزنه؛ به خودم اشاره میکنم و میگم: منظورت منم؟
فرانکی فرد صبوری نیست " اره مونیکو, تو. این چیزیه که من گفتم؛ میتونی بیایی دفترم؟
" ببخشید من فقط اخرای حرفتو شنیدم.
فرانکی میچرخد و من دفتریادداشتم رو برمی دارم و دنبالش میرم.
چیزی در فرانکی وجود دارد که مورد توجه هستش. من نمی تونم بگم که اون به طور معمول جذابه...اون ویژگی های زیادی داره. چشمای اون کاملا بازن با این حال اون کسیه که شما نمی تونید بش کمک کنید ولی میتونی بش نگاه کنی و تحسینش کنی. او هیکلی لاغر و شش فوت قد به همراه مو های کوتاه تراشیده شده مدل افریقایی و علاقمند به جواهرات و رنگ هایی روشنه. وقتی فرانکی داشت به داخل دفترش می رفت؛ همه متوجه اون شدند.
اون دلیل اینه که من این شغل رو انتخاب کردم. من اونو از زمانی که تومدرسه روزنامه نگاری بودم دنبال میکردم؛ من قطعات نوشته های اون رو داخل خیلی از صفحه های اول مجله ایی که اون الان مدیریتش میکنه و من الان درش کار میکنم, می خوندم . اگه بخوام صادق باشم؛ این یه چیز الهام بخشه برای یک زن سیاه پوست که داره یه دفتر رو میریت میکنه برای منی که دو نژاده هستم. پوست قهوه ایی و چشم های قهوه ایی سوخته که از پدر سیاه پوستم بهم رسیده و کک و مک بسیاری که روی صورتمه که از طرف مادر سفید پوستمه. فرانکی باعث میشه من مطمئن بشم یه روزی منم میتونم یه دفتررو مدیریت کنم.
"بشین" فرانکی این رو در حالی گفت که روی صندلیش نشست و به صندلی نارنجی که کنار میز لوسیتش بود اشاره کرد. من به ارومی نشستم و پا هایم را روی هم گذاشتم و گذاشتم فرانکی اول صحبت کنه. او در حالی که به کامپیوترش نگاه میکرد گفت: "خب؛ چرخش گیج کننده وقایا"
طرفدار های اولین هوگو درباره یه موضوعی کنجکاون؛ یه مصاحبه انحصاری میخوان.
غریزه ام میگفت بگم : " لعنتی, اما چرا داری اینو به من میگی؟پرسیدم: خب درباره چه مورد خاصی؟
" حدس من اینه درباره حراج بزرگی که اون برگزار کرده.فرانکی گفت: من میدونم برای اون خیلی مهمه که پول زیادی رو برای بنیاد سرطان سینه امریکا تا حد امکان بدست بیاره.
" خب اونا اینو تایید نمی کنن؟
فرانکی سرش رو تکون داد " اونا همگی اینو تایید میکنن که اولین میخواد چیزی رو بگه.
مترجم: Stephanie
اولین هوگو لباس هایش را به حراج میگذارد
اسطوره سینما دختر دهه 60 اولین هوگو به تازگی اعلام کرده که دوازده تا از خاطره انگیزترین لباسهای خود را از طریق کریستینز برای جمع اوری پول برای تحقیقات درباره سرطان سینه در سن 79 سالگی به حراج گذاشته. اولین مدت های طولانی نماد زرق و برق و ظرافت بوده. استایل های شخصی او محدود و شهواتی بودن. بسیاری از معروف ترین ظاهر های هوگو قابل لمس و محک زن دنیای مد و تاریخچه هالیوود بودن.
کسانی که دنباله رو تاریخچه هوگو هستند تنها درباره لباس ها نه و بلکه درباره زمینه ایی که این لباس ها پوشیده شدن مجذوب و شیفته گشتن. موارد مورد فروش شامل: میراندای لاکوندای سبز زمردی که هوگو در جوایز اسکار 1959 پوشید.وایولت سافل و گردنبند اورگاندی در اولین اکران انا کارنینا در 1962 و مایکل مددکس ابریشمی ابی تیره زمانی که اسکارش رو برای فیلم همه برای ما گرفت. هوگو همین طور در رسوایی های هالیوود سهمی داشته نه تنها هفت ازدواجش بلکه بخاطر رابطه بلند مدتش با تهیه کننده هری کامرون. این دو فرد هالیوودی فرزند مشترکی به نام کانر کامرون داشتند که به نحوه خود در برگذاری این حراج تاثیر گذار بوده. خانم کامرون سال گذشته بلافاصله پس از 41 سالگی بر اثر سرطان سینه در گذشت. اولین النا هوگو در سال 1938 در یک اشپزخانه جهنمی در همسایگی شهر نیویورک متولد شد. در سال 1955 راه خود را به هالیوود پیدا کرد؛ موهاشو بلوند کرد ونام هنری اولین هوگو برای خودش برگزید. هوگو یه شبه به مقام نخبگان هالیوود رسید و تا مدت ها مرکز توجه تبدیل شد. سه دهه قبل از اعلام بازنشستگیش در اواخر سال 80 او با سرمایه دار رابرت جیمسون برادر بزرگتر برنده سه دوره جوایز اسکار سلیا سنت جیمسون ازدواج کرد. او اکنون بعد شوهر هفتمش بیوه شده و در منتهن اقامت میکند. او به طور طبیعی زیبا و داری ظرافت ,زرق و برق بود. هوگو از مدت ها قبل برای بینندگان سینما نمادی از جذابیت جنسی بوده. پیش بینی میشود که ارزش حراج به بیش از دو میلیون دلار برسد.
مترجم: Stephanie
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1569622-bGxSFHE
سوال داشتید در خدمتم
Telegram
برنامه ناشناس
بزرگترین ، قدیمیترین و مطمئنترین بات پیام ناشناس ***📢*** کانال رسمی و پشتیبانی ***👨💻*** @ChatgramSupport
درباره روند پارت گذاری: دوستان بنده کنکوریم پس حتما میدونید واقعا شرایط سخت و وقت محدودی دارم ولی با اینحال تا وقت آزاد گیرم بیاد ترجمه میکنم و پارت گذاری صورت میگیره. متن کتاب روونه ولی شیوه نوشتار خیلی عجیبه انگار نویسنده اعتقادی به کلمات اما، ولی، به هر حال نداره برای همین طول میکشه
هفت شوهر اولین هوگو
نویسنده: تیلور جکنیز رید
ژانر: درام، تاریخی، عاشقانه
خلاصه: زندگی مونیکو روزنامه نگاری تازه وارد و ناشناخته، زمانی عوض میشود که اولین هوگو مشهور ترین بازیگر سینما دوره خودش و نماد جذابیت و زیبایی با رسوایی و حواشی های متعدد از او میخواد بجای نوشتن مصاحبه درباره علت برگزاری حراجی لباس هایش، داستان زندگی و راز های نهفته که در طول زندگیش پنهان کرده رو بنویسه.داستانی از عشق نافرجام، دوستی، تنفر، شکست و جدایی ها
مترجم: Stephanie
نوع نثر و روایت داستان مانند کتاب:
دختری که رهایش کردی، ملکه سرخ هستش
داستان در دو زمان حال که سال ۲۰۱۷ است و گذشته در حول و اطراف سال های ۱۹۰۰ جریان داره.
Last updated 1 month, 1 week ago