Last updated 2 months, 2 weeks ago
`مروی است که در آن روز، زعفر بر تخت سلطنت و کامرانی گرم سرور بود ناگاه از زیر تخت خود ناله جنّیان را شنید متغیرانه به ایشان نگریست که : روز نشاط که بساط انبساط من گسترده نباید گریست! دو نفر جنی نوحه سرا گفتند : اگر تو نیز مانند ما از حال مظلوم کربلا آگاه باشی البته صفحه خاطر خود را زیاده از ما به ناخن ملال می خراشی.
نظم؛
بدان حسین حجازی مخالفان عراق
نموده اند حصاری به کربلا ز نفاق
تمام خویش و تبارش ز اکبر و اصغر
شدند کشته ز بیداد قوم کین گستر
ستاده بی کس و تنها كنون امام هدى
به کام تشنه در آن دشت در بر اعدا
زعفر از شنیدن این خبر محنت اثر اشک خونین از بصر روان ساخت و با لشکری بی پایان همان زمان به زمین کربلا تاخت چون به شتاب تمام و شوق خدمت امام انام به کربلا رسیده از کثرت ارواح مکرمه و ملائک مقربه که به نصرت آن حضرت آمده بودند به مقام قرب راه ندید آن
حجت خداوند ودود و گزیده معبود از دور به جانب زعفر التفات نمود و او را به اشاره دست از آن دشت به بازگشت امر فرمود که : با این همه اعوان، سعادت شهادت را طالبم و به صدر نشینی بزم دوست که کمال قدر است راغب.
زعفر به حکم امام زمان به مقر سلطنت رو آورد و واحسینا گویان اشک از مژگان روان کرد مادر حمیده اش از مراجعت پسر سعادت سیر تعجب کرده گفت : نور دیده! مگر از ازدحام لشکرکوفه و شام ترسیدی که به این زودی از یاری آن گزیده باری برگردیدی؟ زعفر در جواب مادر ستوده منظر گفت:
نظم؛
که او را بیکس و تنها میان دشمنان دیدم
همی تیر قدش را خم ز غم همچون کمان دیدم
همه اعوان و اخوانش اکبر و اصغر
به دشت کین ز زخم خنجر و پیکان
به خاک و خون طپان دیدم
مهیای شهادت بود و رو بنمود سوی من
به برگشتن اشارت از آن امام انس و جان دیدم
مادرش رو به فرزند سعادتمند آورد که : اگر در نصرت آن حضرت کوتاهی نمائی شیر خود را به تو حلال نخواهم کرد. زعفر حسب التمنای مادر بار دیگر به اتمام آن لشکر مهیای جهاد گردیده و به اندک زمانی به آن دشت بلا خیز رسید چون نیک نظر نمود سر سرور شهیدان بر نیزه بود.
نظم؛
بر نوک نیزه دید سری را که جبرئیل
از دیده سلسبیل نماید برو سبیل
زد جامه را به نیل و بر آن یوسف عزیز
یعقوب سان گشود بهر مصر رود نیل
به روایتی چون امام مجید را شهید دید تا زمان دفن اجساد طاهره در آنجا متوقف گردید پس از آن ترک سلطنت کرد به جزایر رو گذاشت و فریاد واحسینا برداشت چنانکه بعضی او را به آن حالت دیده اند. روایت دیگر آن است که چون زعفر خدمت سرور تشنه جگر مشرف شد نزدیک آمده عرض کرد : اینک پدرت امیرمومنان را با حالتی پریشان در خواب دیدم و شرح بی کسی تو را ازو شنیدم سراسیمه سر از خواب برداشتم و برای یاری و جان نثاری تو به کربلا رو گذاشتم. آن گزیده رب ودود معاونت او را قبول نفرمود و به مراجعتش مامور نمود.
رباعی؛
زعفر به دلی کعیب و چشمی نمناک
برگشت ز نزد سبط شاه لولاک
ز آنگونه ز فیض نور شه شد مجذوب
کاندر رهش آن قالب ناری شد خاک`
📚 تحفه الذاکرین، محمد بن علی محمد بیدل کرمانشاهی (متوفی ۱۳۱۳ه.ق)، تالیف ۱۲۷۳ ه.ق، چاپ سنگی،ص۳۷۵
اللّٰهُمَــ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّج
قطعه؛
کرد هر شیعه بندگی به حسین
در دو عالم ز رنج آزاد است
بهر ما نعمت ولایت او
در جهان دولت خدا داد است
هر که امروز هست در غم او
صبح محشر به عفو حق شاد است
📚 تحفه الذاکرین، محمد بن علی محمد بیدل کرمانشاهی (متوفی ۱۳۱۳ه.ق)، تالیف ۱۲۷۳ ه.ق، چاپ سنگی،ص۳۹۱
`به روایتی ده هزار نفر از آن لشکر به سفر سقر فرستاد و به روایت دیگر بیشتر؛ مبارزت اسداللهی را به نوعی تازه فرمود که روزگار کهن غزوات شاه خیبر شکن را فراموش نمود با این همه شجاعت چون مقاتل مقابل حد و حصر نداشت هر قدر از ایشان به درکات نیران قدم میگذاشت اصلا معلوم نبود و از كثرت عدد آن لشکر بی حد نمی نمود تا در آن گیر و دار جراحات بسیار از آن قوم نابکار بر تن امام ابرار رسید و برای وداع آخرین دیگر بار به خیام آل اطهار روانه گردید بزرگ و کوچک ایشان گرداگرد آن فرزند نبی خاتم حلقه ماتم زده قطرات عبرات از مژگان گشادند و هر یک از ایشان بر بی کسی امام مظلوم آغاز گریه و زاری نهادند ناگاه صدای غریو و غلغله از آن سپاه بلند شد به حیثیتی که عرق غيرت اسد اللهی به جبینش آمده با بدن غرق خون از خیمه رو به میدان آورد و ودایع امامت را به فرزند خود بیمار کربلا سپرد با شمشیر کشیده در میدان ایستاده زبان به نصیحت آن قوم بی ایمان گشاد واین اشعار را آغاز انشاد نهاد :
ترجمه؛
باشد تن من چو جان احمد
آخر نه منم روان احمد
بر خیل امم ولایت ما
واجب شده چون هدایت ما
آیا نه رسول جدّ ما بود
کاو مهبط رحمت خدا بود
جبريل برو فرود آمد
او را ز خدا درود آمد
در بادیه عترت پیمبر
ماندند به کام تشنه یکسر
این تشنه لبان به ناله همدم
سیراب از آب ترک و دیلم
آیا ز عيال خود به امت
فرمود نبی چنین وصیت
كس نشنود این سخن ز عدوان
یا نیست درین زمین مسلمان
از شنیدن این کلمات اکثر آن لشکر به گریه افتادند و از بیم شورش ایشان روسای ایشان زبان برگشادند که : ای پسر ابوتراب! سیرابی و سلامت تو در بیعت یزید است. امام مجید فرمود : هیهات این خیال محال است که من از بیم جان در بیعت یزید در آیم و دین خود را به دنیا داده، متابعت آن بی ایمان را قبول نمایم. به روایتی هر وقت امام مبین زبان نصیحت می گشود ابن سعد مردود برای اینکه کسی از لشکر به فرمایشات سرور گوش ندهد به نواختن بوق و مزامیر امر مینمود در آن حال به فرمان سرکرده اصحاب ضلال پانزده هزار کماندار، تیر جفا به پیکر فرزند مصطفی برگشادند که خون از زره امام زمان مانند ناودان جریان یافت امام مظلوم ناچار دیگر بار با تیغ آتشبار به مدافعه ایشان شتافت جمعی کثیر را به دوزخ فرستاد و لا حول گویان در وسط میدان ایستاد.`
📚 تحفه الذاکرین، محمد بن علی محمد بیدل کرمانشاهی (متوفی ۱۳۱۳ه.ق)، تالیف ۱۲۷۳ ه.ق، چاپ سنگی،ص۳۷۳
اللّٰهُمَــ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّج
?مطلب (۱۱۱۲) :
ویؤید هذا القول ما روي في مفتاحالبکاء عن تحفةالذاکرین ... أنه روى إذا أطلق یزید _لعنهالله_ الإمام زین العابدین مع ثقل الحسین اجتمع علیه رؤسائه وعذولوه ولاموه واشتبهوا علیه الأمر وقالوا: لقد فعلت فعلا عسیرا وارتکبت أمرا غیر یسیر بإطلاقك علي بن الحسین لأنه إذا استقل في مسند أبیه وجده واجتمع علیه أحبائه وشیعته یخلل أمرك ویضیع سعیك بطلب ثار أبیه وأنصار وأعوان أبیه فعسر حینئذ علیك الأمر ولم ینفعك الندم والضجر!
فکأنه انتبه الملعون من نومته وأفاق من غشیته فهیأ جیشا من أعوانه وأعقبهم بجنود من أشیاعه وأنصاره فلما وصل هؤلاء الفجار والکفار إلى أهل بیت الأطهار وإمام الأخیار والأبرار فبالغوا في الإرجاع وتغلبوا في الإباء والامتناع فخاف منهم أهل بیت الأطهار واضطربوا اضطرابا شدیدا. قال الراوي: فلما شاهد الإمام إصرار الکفار واضطراب عترة رسول المختار فرمی عصاه فصارت حیة عظیمة فأمرها ببلعهم فأفنت إلى آخرهم إلا واحدا منهم فعادت إلى صورتها الأولى.
وفي روایة قال وزیره _لعنهالله_: هل علمت ما فعلت یابن معاویة؟! فندم اللعین وغر وعقد ثلاثین ألف فارس وأصر فلما وصلوا وتنازعوا وتشاجروا في الکلام فعل بهم الإمام کما مر. انتهى.
✅️ و در کتاب مفتاحالبکاء از کتاب تحفةالذاکرین ... روایت کرده و حاصل روایت این است که : بعد از مرخصى اهل بیت از یزید بدفرجام و رفتن ایشان از بلدۀ شام بعضى از ملاعین و یا وزیران لعین بناى فساد و افساد گذاشته یزید را تحدید و تخویف کردند؛ آن لعین از فرستادن امام انام و اهل بیت سید انام به سوى مدینه منوره نادم و پشیمان گردیده پانصد نفر و به قولى هزار نفر به سرکردگى مسلم و یا کافر دیگر از عقب اهل بیت اطهر فرستاده که بلکه جناب سید السجاد را کشته و اهل بیت رسالت را بر گردانند در یکى از منازل ملاقات آن امام عادل نموده اظهار مطلب کردند. آن فرزند رسول مختار و یادگار حیدر کرار بعد از نصیحت بسیار و بیان تقدیرات خداوند کردگار و پس از انکار و عدم قبول آن قوم اشرار و کفار عصاى مبارکى که در دست داشت انداخت مانند عصاى موسى که سحرۀ فرعونى را بلعید اژدهایى شده آن ملاعین را در طرفةالعین فروچیده نیست و نابود گردانید مگر یک نفر از آن قوم کافر که براى بردن [خبر] نزد یزید پلید ابتر رفته کل ما وقع را عیان و بیان سازد، رها شد.
? بحرالمصائب و کنز الغرائب، جلد ۴، صص ۴۴۷-۴۴۸
? #تقویم
مجلس خروج از شام
? نجات الخافقین ملا محمد واعظ قائنی
?مطلب (۵۹۱) مرتبط با مطلب (۴۹۶) : چون [حضرت مسلم] بر بام قصر برآمد، گفت : السلام علیک یا اباعبدالله آیا از پسر عمت خبر داری که در چه حال است؟! و چون قاصدی ندید که به سوی آن حضرت فرستد گویا به باد صبا خطاب کرده و می گفت : نظم؛ ای باد اگر به کوی شهیدان گذر…
Last updated 2 months, 2 weeks ago