جدیدها خوش اومدین بشه‌ها :)

وسط خیابون و بین ماشین ها یکطوری با مغز خوردم زمین که زنده بودنم رو خداروشکر.

One day, the severe burning in my wrists and chest will be the last burning

مطمعنم اگه نبود
یکی از این شبا وقتی سرم رو میذاشتم روی بالشت دیگه بلند نمی‌شدم، هرکسی به یک نخ نیاز داره واسه اینکه بادکنکش از زمین کنده نشه. نخ من اونه

فکر کنم مامان خدارو خوردم اینقدر باهام مشکل داره

امروز اندازه یک هفته کار کردم و خیلی از کار های عقب مونده رو ردیف کردم، طراحی جلد کتاب رو فرستادم و تمومش کردم، نزدیک ۱۰۰ بسته بیشتر ادویه بسته بندی کردم، تو پاکت پستی گذاشتم و فاکتور نوشتم، رفتم قوطی برای ادویه‌های برند خودم خریدم و باید تا جمعه بسته بندیشون کنم، همه قوطی هارو ( نزدیک به ۱۰۰ تا بیشتر ) برچسب و لوگو زدم و حالا در ادامه فقط باید به خدا نگاه کنیم که چطور کمک می‌کنه.

بچه‌ها اینو یادتونه؟ ، قشنگ ترش کردم :):‌

ولی من فکر می‌کردم منطقی ترین آدم ممکن هستم، تا وقتی که بهم ثابت شد فقط توی موقعیت قرار نگرفته بودم.

هیونگ؟! تو خودت انیمه ای کسکش